💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
🌹
در سال ۱۳۶۱ جنگ تحمیلی هر روز شعلهورتر🔥 میشد و صدام رئیس دولت بعث عراق برای مانور سیاسی از برپایی کنفرانس غیرمتعهدها سخن میگفت😎 و از مدتها قبل به کمک آمریکا بغداد را به زعم خود به دژ نفوذناپذیری😏 تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعی به راه انداخته بود تا حدی که برای سران غیرمتعهد بنزهای سفارشیاش را بر روی اتوبانهای نوساز بغداد راه انداخت، 🙃خیلی خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ میکردند که ایران نمیتواند بغداد را ناامن 😎کند. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران برای جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، بیستم تیرماه 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.👊💪
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha🌹
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
🌹
روز 30 تیرماه ۱۳۶۱ سه هواپیما که هر کدام دو ✌️سرنشین داشتند مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند.👊 هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.💪
🛩هواپیمای شماره یک: عباس دوران – منصور کاظمیان 🛩هواپیمای شماره دو: اسکندری – باقری 🛩هواپیمای شماره سه: توانگریان – خسروشاهی😊✌️
ماجرای این ماموریت که خلبان عباس دوران درآن به شهادت رسید❤️
اززبان همکار و همراهش منصورکاظمیان خواندنی است!!☺️
🌹🍃پایان قسمت دوم🌹🍃
@ebrahimdelha🌹
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
✍شهدایی مثل شهید #دوران که فقط نامشون رو شنیدیم واز رشادتهاشون چیزی نمیدونیم کم نیستن!!!!
این عزیزان هم یه جورایی توی گمنامی موندن❗️❗️
پیشنهاد میکنم حتما مطالب رو دنبال کنید
چون واقعا شنیدن این مطالب از زبان کسانی که ازنزدیک این عزیزان رو میشناختن شنیدنیه☺️
#ادمین_نوشت
💐❣ یا عطاش کربلاء ❣💐
💥 هر روز صبح ، به رسم ادب ، سلامی عرض نماییم به ارباب مان ، امام حسین علیه السلام
#سلام_ امروز ازطرف شهدا
#بویژه
#شهید_عبدالحسین_برونسے
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ.
کانال ؛باابراهیم هادی تاظهور
@ebrahimdelha
🌻
🍃🌻
🌻🍃🌻
🍃🌻🍃🌻
🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐
#طنزجبهه
صدام آش فروشه!... 😯
روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پسکوچههای شهر برای خودمان میگشتیم. روی دیوار خانهای عراقی هانوشته بودند: «عاش الصدام»
یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِاِاِ، پس این مرتیکه صدام آش فروشه!...😟
کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت: «آبرومون رو بردی بیسواد!... عاشَ! یعنی زنده باد.😆😆
@ebrahimdelha🌹
🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐🌱💐
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
#سلام_بر_ابراهیم ✋🌻✨
#قسمت_چهاردهم
🌺یدالله
به نقل از سيد ابوالفضل كاظمي:
ابراهيم در يکي از مغازه هاي بازار مشـغول کار بود.☺️يك روز ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم! 😕
دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشــش بود،جلوي يک مغازه،کارتن ها را روي زمين گذاشت.
وقتي کار تحويل تمام شد،جلو رفتم و سلام کردم.🖐 بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته،اين کار باربرهاست نه کار شما! 😟
نگاهي به من کرد و گفت: کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره! 😊
گفتم: اگه کســي شــما رو اينطور ببينه خوب نيســت، تو ورزشـ💪ــكاري و... خيلي ها ميشناسنت.
ابراهيــم خنــ😅ــديد وگفت: اي بابا، هميشــه كاري كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم. ✌️💞
خلاصه به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم👨❤️👨
يكي از دوســتان كه ابراهيم را نميشـناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد.👀
بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟😐
#ادامه_دارد 🤗
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
باتعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟!😳
گفت: من قبلا تو بازار سلطاني مغازه داشتم.
اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سر بازار مي ايستاد🚶يه كوله باربري هم مي انداخت روي دوشش و بار ميبرد. 😞
يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟🤔
گفت: من رو يدالله صدا كنيد!😐
گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار،تا ايشون رو ديد با تعجب گفت:
اين آقا رو ميشناسي!؟🤔❓
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشــون قهرمان واليبال وكشـ💪ـتيه،آدم خيــلي باتقوائيه،براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه،اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه!😊 بعد ..
#ادامه_دارد 🙃
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
صحبت هاي آن آقا خيلي من رو به فــ🤔ــكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلا با عقل جور در نمي آمد.😖
مدتي بعد يكي از دوستان قديم را ديدم.☺️
در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم. ايشان گفت: قبل از انقلاب، يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما.😇
من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي🍛، بهترين غذا و ســالاد و نوشابه را سفارش داد.
خيلي خوشـ😋ـمزه بود.
تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم.
بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟😉
گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه، گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار باربري كردم.😓 خوشمزگي اين غذا به خاطرزحمتيه كه براي پولش كشيدم!!🙂
#پایان_قسمت_چهاردهم ☺️❤️
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
سلاااااام
🍀همونطور که مطلع هستین درباره #چله_نمازشب در کانال اطلاع رسانی شده😊
این دوست عزیزمون بهمون پیام دادن که بنر کانال وقتی بدست شون رسیده که خیلی ناراحت و ناامید بودن وحال خوبی نداشتن‼️
عنایت خدا وشهدا شامل حالشون شده و میخوان به امیدخدا این #چله رو انجام بدن.
@ebrahimdelha🌹