eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
35.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
بحث سوریه رفتن شهید از کی مطرح شد و چند بار اعزام شدن و چه مسئولیتی در سوریه داشتند؟
از نحوه شهادت شهید برامون بگید و اینکه چطور باخبر شدید؟
اگر الان شهیدمختاربند با ما مصاحبه می کردند به نظرتون چه توصیه ای داشتند؟
شما چه توصیه ای برای اعضای کانال و خادمین مجموعه دارید؟
بسیار بسیار ممنونیم از شما🙏🌹 ان شاءالله بتونیم ادامه دهنده راه شهید باشیم🌱 خداوند به شما و فرزندانتون سلامتی صبر و اجر عنایت کنه🌷 شبتون شهدایی✨
سلامت باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عيدى دادن حاج حميد مختاربند در روز عيد قربان بعد از قربانى و ذبح گوسفند به رزمندگان تيپ فاطميون در سوريه سال نود و سه🌹
از همه عزیزانی که ما رو در این گفتگو همراهی کردن کمال تشکر رو داریم😇🌷 ان شاءالله با عنایت امام زمان (عج) و دعای شهدا بتونیم در این راه پر برکت استوار باشیم. ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「﷽」 آقا نوید ارادت بسیار زیادی به امام رضا(ع) و حضرت رقیه(س) داشتند، قرائت قرآن را به نیت حضرت زهرا(س) می‌خواندند و توسلات‌شان برای شهادت را با حضرت رقیه در میان می‌گذاشتند.🥺 قبل از شهادت، دوستانش دیده بودند که در حرم حضرت رقیه(س) خیلی به ایشان توسل می‌کردند⚘️. روز قبل از شهادتش 2 بار خواب دیده بودند دختری 3ساله به منزل پدری‌شان آمده و به آنها گفتند من به اینجا آمدم تا هر کاری دارید برای‌تان انجام دهم و زمانی که می‌خواستند به عملیات بروند برای شهادت‌شان به ایشان متوسل شده بودند. 🌹/🕊
📚 💍 من در تلفنم، نام همسرم را با عنوان “شهیــــد زنــــده” ذخیره کرده بودم؛ یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت:شماره‌اش را بگیرم وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت”ذخیره کرده بود گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم شام غریبان امام حسین علیه‌السلام بود که در خیمه محله‌مان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بی‌بی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت‌الشهدا قرار دهم✨
هلی کوپتر با پره های شکسته شده و اجساد درونش تلوتلو می خورد. مجروحین داخل آن همه شهید شده بودند و از همه غم انگیزتر جسد همان دختر پرستاری بود که گلوله پهلویش را شکافته بود و بعد از 18 ساعت خونریزی به شهادت رسیده بود. پایش در داخل هلی کوپتر بود و بدنش با روپوش سفید خونین از هلی کوپتر آویزان شده و دستهای آویزانش به روی خاک کشیده می شد. درباره شهید فوزیه شیردل - شهادت ۱۳۵۸/۵/۲۵ فوزیه جان! وظیفه ات تمام شد. از آن روز که چشمهایت را با آرامش فرو بسته ای، سالها می گذرد. تو پرستار بودی، همان طور که زینب(س) پرستار بود. می دانم آنجا که هستی نه جنگی هست، نه مجروحی و نه...! نمی دانم تو و بی بی چطور می توانید پرستار نباشید.🩺 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤🍀• ای خصم، اگر چه زخمی و پر دردیم تا فتح نجنگیم اگر، نامردیم مردار شوید، اگر شما را بکشیم ما را بکشید، زنده تر می گردیم🌱 🕊
📚 ✍ به یاد آقا نوید کاسه ی عدسی را از خادم موکب امام رضا علیه السلام میگیرم اولین قراری که توی بهشت زهرا داشتیم وقتی رسیدم روبه روی مزار آقا رسول، جایی که الان خودش دفن شده داشت عدسی می.خورد امشب همین عمود ۲۸۵ بمانم .بهتر است هوا کمی سرد شده باران هم که نم نم دارد همراه این سیل جمعیت می آید. بعد از نماز صبح دوباره راه میافتم فردا اضافه کاری کنم، سه روزه به عمود ۱۴۵۲می رسم.همین گوشه ی موکب جای دنجی .است پاهایم بدون کفش و جوراب انگار احساس غریبی میکنند کمی ناز و نوازششان میدهم که رویشان باز شود و راحت .باشند پتو را بالش میکنم ومیگذارم .زیر سرم انگار تمام مسافران طریق الحسین دارند توی سرم قدم میزنند همین طور درازکش کوله را میکشم جلوتر میگذارم روبه روی چشمهایم آقا نوید توی عکس روی کوله شاد و خوشحال نشسته و هیچ اثری از خستگی توی چشمهایش نیست جوری که بغل دستی ام فکر نکند مشکلی دارم دست میکشم روی عکسش و میگویم: «نوش جونت! خوش به سعادتت تو خیلی وقته که به عمود عاشق رسیدی پاهایم کمی آرام تر شده اند دلم را کاش میشد با ناز و نوازش آرام کنم. 💯~ادامه‌دارد...همراهمون‌باشید😉 📗/
💌•• دکتر معالجش به یک نفر از همرزمانش گفته بود: «هنگامی که موسی‌وند را معالجه می کردم، سعی داشت که هر چه زودتر باز به جبهه برگردد🌷 ما مخالفت کردیم و مجبور شد علی‌رغم میل خودش برای معالجه به پشت جبهه اعزام شود.» 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🎥🤍› منصور در همان اوایل دوران نوجوانی به امور واجبات اهمیت ویژه‌ای می‌داد و اهتمام داشت که نماز شب را اقامه نماید و در فراگیری قرآن و  علوم قرآنی گوی سبقت را برباید🙂! شهید در مکاتبات خود اطرافیان را به ترس از خدا سفارش می‌کرد و از روی آوری به ضد ارزشها بخصوص مظاهر مبتذل فرهنگ غرب بر حذر می‌داشت و به پیروی از ارزشهای انقلاب و حفظ دستاوردهای جمهوری اسلامی تاکید نمود.🇮🇷 🌿
「﷽」 سلام و نور خدمت رفقای شهدایی😍✨ از این به بعد قصد داریم شب های جمعه زیر سایه شهدا برنامه نماز شب داشته باشیم🌚🌙 📆تاریخ انجام نماز شب: ۱۴۰۲/۵/۲۷(قبل از اذان صبح) از شما دعوت میکنیم در این طرح همراهمون باشید🤗 🔸عزیزانی که قصد شرکت در طرح نمازشب "فقط جمعه این هفته" را دارند اسم و فامیل خودشون رو به این آیدی ارسال کنند: 🆔@ya_fatemat_al_zahra 🔸وقتی که چهل نفر کامل شد اسم همه افراد لیست میشه و این لــیست برای هر چـــهل نفر ارسال مـــیشه تا در قـــــنوت نـــماز شب، رفــقای شـــهدایی مـــون رو یاد کنیم🥰♥️ 📿 💢کافیه فقط یک بار امتحان کنی مطمئن باش پشیمون نمیشی((:
~بِسمِ‌رَبِ‌الشُهدآ♥️•• دوست داری خادم مجازی شهدا بشی😍😍؟ خادم‌ "خانم" جهت‌‌ ساخت استوری ، عکسنوشته و تبادل کانال ‌نیازمندیم🌱 چنانچہ‌ دوست‌ دارید خادم‌ جهادی‌ شهدا بشید‌ اطلاع‌‌ بدید👇 🆔@ya_fatemat_al_zahra
🌹 جواد عاشق گمنامی بود و همیشه میگفت: دوست ندارم جنازه ام روی این زمین جایی را بگیرد. در تشییع شهدای یکی از عملیات ها، رضا اشعری به جواد گفت: جواد یک روز می بینمت روی دست مردم😔. او هم محکم جواب می دهد: بچه هیچ وقت نمی خواهم جنازه ام روی دست مردم بیاید توی عملیات بدر خیلی حالش گرفته بود. وقتی حالش را پرسیدم، گفت: رضا یعنی قراره من یه بار دیگه بمونم. توی همین عملیات کتفش تیر خورد. بچه ها خوشحال شدند که با مجروح شدنش بر می گردد عقب؛ اما برنگشت. کتفش را خودش پانسمان کرد و توی خط ماند. روز دوم پاتک وقتی که گلوله تانکی کنارش خورد، با سر و روی خونین روی زمین افتاد🥺. دو نفر امدادگر پیکر نیمه جان جواد را روی برانکارد گذاشتند که برش گردانند عقب، خمپاره ای روی پیکرش خورد. همان شد که می خواست. پیکرش جایی از زمین را اشغال نکرد و روی دست مردم هم نیامد. سال ها بعد تنهاترین چیزی که ازش برگشت جامانده های لباسش بود. راوی: حسین یکتا 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[﷽] بزار‌که‌امسال‌حرمُ‌ببینم‌اربعین‌حسین دق‌میکنم‌اگه‌نرم‌‌اشک‌منو‌ببین‌حسین❤️‍🩹!' گــر به‍ دادم نرسـےمیـــــروم از دست ؛ حُـســینـ... ♡ 💔🍃 🥀
📚 خوردنش برای ما حرام است!🚫 شهید نمکی حدود دو سال در آبادی «هونیه در» کامیاران معلم بود و از بس که به مردم روستا محبت می کرد، اهالی هم او را از دل و جان دوست داشتند. یک روز برای دیدنش رفته بودیم هونیه در. وقتی رسیدیم، جماعت آمدند استقبال و از ما می خواستند که مهمانشان باشیم. نمی دانستیم که مهمان کدامشان بشویم. به هر حال رفتیم به مدرسه پیش رحمت الله. نزدیکی های ظهر بود که دیدم رحمت الله گرسنه اش شده. آن موقع به مدارس تغذیه می دادند و مدرسه ی آنها هم پر بود از تغذیه، مثل شیر و پرتقال و موز و بیسکویت. گفتیم: «رحمت الله! تا نهار بشود، از همین چیزها بردار بخور تا جلوی دل ضعفه ات را بگیری.» گفت: «مادر! اینها سهمیه ی بچّه هاست. خوردنش برای ما حرام است. باور کن مدتی که اینجا بوده ام، ذرّه ای از تغذیه ی بچّه ها را به دهان نزده ام.» آن روز آنقدر گرسنگی کشید تا غذا آماده شد.🌱