🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
چند سال پیش کہ جدیدا با آقا ابراهیم هادے آشنا شدم؛قرار بود مارو ببرن مناطق جنگے جنوب غرب(کردستان و کرمانشاه)...☺️
خیلے دلم میخواست برم؛چندروز قبل رفتن خبر دادن کہ این سفر کنسل شد منم خیلے حالم بد بود؛😔
شب قبل خواب خیلے با آقا ابرام صحبت کردم و گریہ کردم؛😭😔
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
صبح قبل اذان صبح؛ایشون اومدن بہ خوابم😍
من دم در یہ حیاط بزرگے نشسته بودم؛ایشون اومدن بیرون؛من بلند شدم و بهشون گفتم چے شد؟🤔
ایشون لبخند زدن و گفتن کہ درست شد...😊
من از خواب بیدار شدم نمیدونستم این خواب درباره چے بود کہ زنگ زدن وگفتن آماده باشین واسه رفتن بہ این سفر...
یکے از عنایات آقا ابرام بہ بنده😍😍
زیاد بودن ولی این اولیش بود دوست داشتم بہ اشتراک بزارم براے رفاقت با آقا ابرام🌷❤️
#ارسالی_ازکاربران
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
دوستان گرامی
✍شاید خیلی ازشما عزیزان هم توسل به شهدا کردین و حتما هم کمکتون کردن😊
خوشحال میشیم اگه مایل بودین حتما به این آیدی #دلنوشته_هاتون رو بفرستین☺️👇
@Tm_EH_68
عکسای طراحی شده توسط دانش آموزان
💠ان شاءالله اجر کار قشنگشون با خود شهید💠
✾════✾❤️✾════✾
@ebrahimdelha
✾════✾❤️✾════✾
🌹هدایای دانش آموزان عزیز+مربی های محترمشان
ان شاءالله موفق باشند
✾════✾❤️✾════✾
@ebrahimdelha
✾════✾❤️✾════✾
💫✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرحیم✨💫
#اولین_حاجت_روایی
💠رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لا یَجتَمِعُ مَلأٌ فَیَدعُوَ بَعضُهُم، و یُؤَمِّنَ البَعضُ، إلّا أجابَهُمُ اللّهُ💠
⚜( المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 390 ح 5478، کنز العمّال: ج 2 ص 107 ح 3367.)⚜
✅پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هرگاه جماعتى گِرد هم آیند و برخى دعا کنند و برخی شان آمین گویند، حتما خداوند، دعایشان را اجابت میڪند.
🌟به لطف خداوند و عنایت شهدا،و با نفس های حق اعضای محترم گروه ختم ذکر شهید ابراهیم هادی،کاربر بزرگوار مشڪلشون حل شده🌟
💫ان شاءالله به حق چهارده معصوم ڪسانی که حاجت دارند،مشڪل دارند،مشڪل گشا و حاجت روا بشن💫
✾════✾❤️✾════✾
@ebrahimdelha
✾════✾❤️✾════✾
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#همسرشهید
🌷شهید میگفت: «خدایا دوست دارم نحوه شهادت حضرت زهرا (س) را درک کنم»
🌸
احترام بسیاری برای سادات قائل بود و خیلی به من احترام میگذاشت.☺️ میگفت: ساراجان تو را با هدف از خدا گرفتم. دوست داشتم با حضرت زهرا (س) محرم شوم...»😌
سعید عاشق حضرت زهرا (س) بود. حتی در دست نوشتههایش میدیدم که وقتی با خدا گفتوگو میکند اینگونه ابراز کرده بود که: « خدایا دوست دارم نحوه شهادت خانم حضرت زهرا (س) را درک کنم. یاریم بده...»😔
آقا سعید مرد بسیار باهوش و مسلط به زبان انگلیسی و قاری متبحر قرآن بود. او آدم مسئولیت پذیری بود.👌 وقتی جنگ سوریه پیش آمد، خودش را در قبال دفاع از مردم مظلوم مسئول میدانست. میگفت: « اهل بیت (ع) از ما هستن و ما اجازه نمیدیم کسی بهشون بیاحترامی کنه...»🌾
#شهیدسعیدسامانلو
#سالروزشهادت
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
#آیت الله محمد هادی تالهی همدانی (ره)
بعضی از ما برای اغلب کارها وقت معینی قرار می دهیم ، و آن کار را در آن وقت انجام می دهیم مگر #نماز ، که وقتی برای آن قائل نیستیم هر وقت شد می خوانیم ، خوب است برای #نماز هم وقتی معین کنیم و حتی المقدور در اول وقت #نمازها را بجای آوریم .
منبع 📘هزار و یک کلام
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
#ادامه_داستان_چهل_و_هشتم
گردان كماندويی هم حمله كرد.اماچون ماآمادگي لازم راداشتيم بيشترنيروهای آن از بين رفت وحمله آنها ناموفق بود.روزهای بعدباانجام عمليات محمدرسول الله درمريوان،فشارارتش عراق برگيلان غرب كم شد.به هرحــال عمليات مطلع الفجر به بســياری از اهداف خود دســت يافت✌️.بسياري از مناطق كشور 🇮🇷عزيزمان آزادشد.هر چند كه سرداراني نظير غلام علي
پيچك،جمال تاجيك وحسن بالاش و... در اين عمليات به ديدار يار شتافتند😢.ابراهيم 💚چند روز بعد،پس از بهبودی كامل دوباره به گروه ملحق شد.همان روز اعلام شد:در عمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يا مهدي(عج) ادركني انجام شد.بيش از چهارده گردان نيروي مخصوص ارتش عراق👿 از بين رفت.نزديك به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير از جمله تلفات عراق بود.همچنين دو فروند هواپيماي 🚁دشمن با اجراي آتش خوب بچه ها سقوط كرد.
از ماجراي مطلع الفجر پنج ســال گذشــت.در زمستان ســال 1365 درگيرعمليات كربلای پنج در شلمچه بوديم.قســمتي از كار هماهنگي لشــکرها و اطلاعــات عمليات با ما بــود.
#ادامه _دارد...
[❀ @ebrahimdelha ❀]
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
براي هماهنگي و توجيه بچه هاي لشکر بدر به مقر آنها رفتم.قرار بــود كه گردان هاي اين لشــکر كه همگي از بچه هــاي عرب زبان وعراقي های مخالف صدام👹بودندبراي مرحله بعدي عمليات اعزام شوند.پــس از صحبت با فرماندهان لشــکر و فرماندهان گردان ها،هماهنگي هاي لازم را انجام دادم و آماده حركت شدم.از دور يكي از بچه هاي لشکر بدر را ديدم که به من خيره شده 😲و جلو مي آمد!آماده حركت بودم كه آن بسيجي جلوتر آمد و سلام كرد.جواب سلام رادادم و بي مقدمه با لهجه عربي به من گفت:شما درگيلان غرب نبوديد؟!با تعجب😳گفتم:بله. من فكر كردم از بچه هاي منطقه غرب است.بعد گفت:مطلع الفجر يادتان هست؟ارتفاعات🗻 انار، تپه آخر!كمي فكر كردم وگفتم:خب!؟گفت:هجده عراقي كه اسير شدنديادتان هست؟!با تعجب😳 گفتم:بله،شما؟!باخوشحالي😄 جواب داد:من يكي از آنها هستم!!تعجب😳 من بيشتر شد.پرسيدم:اينجا چه ميكني؟!گفت:همه ماهجده نفردراين گردان هستيم،ما با ضمانت آيت الله حكيم آزادشديم.ايشان ماراكامل ميشناخت،قرار شدبيایيم جبهه وبا بعثي ها 👺بجنگيم!خيلي براي من عجيب بود.گفتم: بارك الله،فرمانده شماكجاست؟!گفت:اوهم در همين گردان مســئوليت دارد.الان داريم حركت ميكنيم به سمت خط مقدم😍.گفتم:اســم گردان و نام خودتان را روي اين كاغذ بنويس،من الان عجله دارم.بعدازعمليات ميام اينجا ومفصل همه شما را ميبينم.همينطور كه اسامي بچه ها را مينوشت سؤال كرد:اسم مؤذن شما چي بود؟!جواب دادم: ابراهيم،ابراهيم هادي.❤️
#ادامه_دارد
[❀ @ebrahimdelha ❀]
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
گفت:همه مااين مدت به دنبال مشــخصاتش بوديم.از فرماندهان خودمان خواستيم حتماًاوراپيداكنند.خيلي دوست داريم يكبارديگرآن مردخداراببينيم😍.ســاكت شدم.بغض😢گلويم راگرفته بود.سرش را بلند كرد و نگاهم كرد.گفتم: ان شاءالله توی بهشت همديگرراميبينيد!خيلی حالش گرفته شد.اسامي را نوشت وبه همراه اسم گردان به من داد.من هم سريع خداحافظي كردم وحركت كردم.اين برخوردغيرمنتظره خيلي برايم جالب بود.در اســفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد.بســياري از نيروها به مرخصي رفتند.يك روز داخل وسايلم كاغذي را كه اسير عراقي يا همان بسيجي لشکربدر نوشته بود پيدا كردم☺️.رفتم سراغ بچه هاي بدر.از يكي از مسئولين لشکرسراغ گرداني راگرفتم كه روي كاغذنوشته بود.آن مسئول جواب داد:اين
گردان منحل شده.گفتم: ميخواهم بچه هايش را ببينم.فرمانــده ادامه داد:گرداني كه حرفش را ميزني به همراه فرمانده لشــکر،جلوي يكي از پاتك هاي ســنگين عراق👺درشــلمچه مقاومت كردند.تلفات سنگيني راهم از عراقي ها گرفتندولي عقب نشيني نكردند😔.بعد چند لحظه سكوت كردوادامه داد:كسي از آن گردان زنده برنگشت!😭گفتم: اين هجده نفر جزء اســراي عراقي بودند.اسامي آنها اينجاست،من آمده بودم كه آنها را ببينم.جلو آمد🚶.اسامي راازمن گرفت وبه شخص ديگري داد.چند دقيقه بعد آن شخص برگشت و گفت:همه اين افراد جزء شهدا🌷 هستند!ديگر هيچ حرفي نداشــتم.همينطور نشســته بودم و فكر ميكردم.با خودم گفتم:ابراهيم💚با يك اذان چه كرد!يك تپه آزاد شد✌️، يك عمليات پيروز شد،هجده نفرهم مثل حّراز قعرجهنم به بهشت رفتد.بعد به ياد حرفم به آن رزمنده عراقي افتادم:ان شاءالله دربهشت همديگر را ميبينيد.بی اختياراشك😭از چشمانم جاری شد.بعدخداحافظي كردم وآمدم بيرون.من شك نداشتم ابراهيم💚ميدانست كجا بايد اذان بگويد،تا دل دشمن را به
لرزه درآورد.وآنهايي را كه هنوز ايمان در قلبشان باقي مانده هدايت كند!
#پایان_قسمت_چهل_و_هشتم
[❀ @ebrahimdelha ❀]
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌼🌼🌼
🌿🌼🌼
🌿🌼
🌿
«یاٰ حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمـَّد! یاٰ عاٰلي بِحَقِّ عَلي! یاٰ فاٰطِرُ بِحَّقِّ فاٰطـِمِة! ...»
#دسته_جمعی_دعا_کنیم
یکی از عوامل موثر در اجابت دعا،گروهی بودن آن است.💟
یکی ازحکمتهای آن این است،که هرچه افراد ،بیشترباشند،
هریک به سهم خود ونسبت به خصایل نیکویی که دارند ،
نظر پروردگار راجلب ودعا رابه هدف اجابت ،نزدیکتر میکنند.
💠به فرموده امام صادق ع
هرگاه امری پدرم رامحزون می کرد،زنان وکودکان راجمع ودعا می کردند وآن ها آمین می گفتند.
❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️❗️‼️
#درنظر داریم که به حول قوه الهی در گروه ختم قرآن و گروه ذکر وبا حمایت شما دوستان شهدایی ،ختم های قرآن و اذکار روز برای حاجت روایی وشفای بیماران مدنظر برگزارشود.
ودوستانی که تمایل حضور در طرح دارند به آیدی زیر مراجعه بفرمایند.👇👇
#خادمین گروه ذکر:
@Ya_Emam_Hasan_Mojtaba_18
@Tamanna1p_313
@Marfou76
#خادمین گروه ختم قرآن:
@Yazahra1373
@Soltani_Zahra
@Yamahdi2097
🌿
🌿🌼
🌿🌼🌼
🌿🌼🌼🌼
🌿🌿🌿🌿🌿
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#عنایت_حضرت_فاطمه
به شهید عزیز #عبدالحسین_برونسی
افتادیم به جان تانک ها، توی آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید و گفت: نگاه کن سید جان، این همون T- 72 هست که می گن گلوله به اش اثر نمی کنه.🙄
یک آرپی جی زد به طرف یکی شان که کمانه کرد. بچه های دیگر هم همین مشکل را داشتند کمی بعد آمدند پیش او. به اعتراض گفتند: ما می زنیم به این تانک ها، ولی همه اش کمانه می کنه، چه کار کنیم؟🤔
به شوخی و جدی گفت: پس خداوند عالم شما رو ساخته برای چی؟😊 خوب بپر بالای تانک و نارنجک بنداز تو برجکش، برو از فاصله نزدیک بزن به شنی هاش.
🍂
خودش یک آرپی جی گرفت و راه افتاد طرف تانک ها. همان طور که می رفت گفت: بالاخره اینها رو باید منفجر کنیم،🔥 چون علیه اسلام جمع شون کردن این جا..😠😞
#ادامه_دارد
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#عنایت_حضرت_فاطمه
به شهید عزیز #عبدالحسین_برونسی
آن شب، دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم.💪 وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود.
نماز را که خواندیم، از فرط خستگی، هر کس گوشه ای خوابید،😴 من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم. در حالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم،🤔 خوابم برد.
از شدت گرمای آفتاب،☀️ از خواب بیدار شدم. دو، سه ساعتی خوابیده بودم. هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد. زود گفتم: جانم، کار داری باهام؟
به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که دارد درد می کشد،😣 گفت: اینو بکن.
تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش، یعنی توی گوشت و پوستش فرو رفته بود!😯 یک آن ماتم برد. با تعجب گفتم: این دیگه چیه؟
گفت: از بس که خسته بودم هوای زیر سرم رو نداشتم، این کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم، حالا هم به این حال و روز که می بینی، در اومده.😞
به هر زحمتی بود، آن را کندم. دردش هم شدید بود، ولی به روی خودش نیاورد.😕
#ادامه_دارد
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
〰〰〰🌹🍃🌸🍃🌹〰〰〰
💟دل من گم شده گر پیدا شد. بسپارید امانات رضا. واگر ازتپش افتاد دلم. ببریدش به ملاقات رضا (ع)😭
صلوات خاصه امام رضا(ع)😍
#ساعت_هشت_شب 🕗
به نیابت ازجمیــع شهـــدا🌸⚘
و به ویژه
#شهــید_ابراهیم همت🌼
🕊 اللهّمَ صَلِّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی، الامامِ التّقیِّ النّقیِّ و حُجّتکَ
عَلی مَنْ فَوقَ الارْضِ و مَن تَحتَ الثَّری،
الصّدّیقِ الشَّهیدِ صَلَوةً کثیرَةً تامَةً زاکیَةً
مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ🕊
✾══🌺══✾❤️✾════✾
@ebrahimdelha
✾════✾❤️✾══🌺══✾
#سردارشهیدمحمدبروجردی
#قسمت_اول
🌷اسمش محمد بود، مادرش او را میرزا صدا میزد و مردم او را مسیح کردستان✨ نامیدند. او در سال 1333 در روستای درهگرم به دنیا آمد. دره گرم روستای کوچکی است در اطراف شهرستان بروجرد. پنج ساله بود که پدرش را از دست داد💔. از آن پس مادرش، برای او هم مادر بود و هم پدر. ارباب ظالم ده که مادر محمد را تنها و بیسرپرست دید، دست به توطئه زد و زمینهای آنها را بالا کشید😡. مادر محمد ماند و پنج طفل یتیم. میبایست هر طور شده، این چند بچه را سروسامانی بدهد. این بود که بار و بندیل ناچیزش را جمع کرد و ریخت عقب وانتی و آمد تهران. خواهر کوچک خدیجه و شوهرش استاد رضا، کوکب و بچههایش را پناه دادند.🌺
#ادامه_دارد....
@ebrahimdelha🏴
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✨فردای آن روز، خاله خدیجه، کوکب را همراه کرد، تا در خانههای بالاشهر کار کنند و شکم بچهها را سیر کنند😞. اما کوکب بچههای خوبی داشت. علی پسر بزرگش نوجوان بود و در کارگاه تشکدوزی مشغول شد. محمد هفت ساله هم همراه برادرش به کارگاه تشکدوزی رفت🙂 و خودش هم درخانه، با ابرهای خردشده پشتی پر میکرد😊. همه اعضای خانواده هر یک به نوعی کار میکردند تا چرخ زندگی بچرخد👌.
✨اگرچه در ابتدا پیکر، صاحب تشکدوزی با اکراه محمد کوچک را به شاگردی پذیرفت😕 اما خیلی زود دریافت که محمد از هوش سرشاری بهرهمند است👌.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha🏴
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✨اگرچه در ابتدا پیکر، صاحب تشکدوزی با اکراه محمد کوچک را به شاگردی پذیرفت😕 اما خیلی زود دریافت که محمد از هوش سرشاری بهرهمند است👌. چند ماه بعد، محمد کوچکترین شاگرد کارگاه ولی ماهرترین آنها بود مهارت محمد در دوخت تشک، پرده و... باعث شد که صاحب کارگاه بتواند با هتلهای چهار ستاره و مهم تهران قرارداد ببندد ☺️و کار و بارش بهتر شود. این موضوع میبایست به نفع محمد هم باشد. اما آشنایی او با یکی از مبارزین مسلمان مسیر زندگی او را تغییر داد✔️. این جوان محمد را با مسجد، جلسات مذهبی و آنچه در آن جلسات میگذشت، آشنا کرد. در این جلسات بود که محمد با امام خمینی(ره) آشنا شد و توانست این شخصیت بزرگ را بشناسد✅. در همین آشنایی بود که او علت مخالفت و مبارزه امام را با شاه برای محمد توضیح داد. از این به بعد محمد بروجردی، آمریکا و توطئههای ریز و درشتش را شناخت و فهمید که بیگانگان تا چه حد بر دستگاه حکومت شاه و برنامههای او نفوذ دارند😡. همین آشنایی بود که محمد را به مبارزه با رژیم شاه کشاند👌.
🍃پایان قسمت اول🍃
@ebrahimdelha🏴
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
〰🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂〰
هر چند کمی فرج تمنا کردیم
آقا ز سر خویش تو را وا کردیم
شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم
با واژه انتظار بد تا کردیم😭😔
به رسم هر شب
#قرار_امام_زمانی😍
#دعای_فرج ساعت ۲۲:۰۰🕙
به نیابت از #همه_شهدا🕊🌼
به ویژه
#شهیــــد_ابراهیم_همت🌸
❤️💫اللّهُم عَجِّل الِّوَلیِّڪَ الْفَرَج💫❤️
✾〰〰〰✾❤️✾〰〰〰✾
@ebrahimdelha
✾〰〰〰✾❤️✾〰〰〰✾