eitaa logo
" شهید ابراهیم هادی "
59 دنبال‌کننده
1هزار عکس
623 ویدیو
6 فایل
مقام معظم دلبری💛؛ 🌿فضای مجازی را برای دشمن ناامن کنید🌿 #ابراهیم_هادی #علمدارکمیل #حجاب https://harfeto.timefriend.net/16076824820990 بنویسیدمیرسدبه دستم👆👆 لینک کانال @ebrahim_hadi_alamdarkomil
مشاهده در ایتا
دانلود
•°🌿♥`~ شهــید هادی ذوالفــقاری: از برادرانم‌ میخواهم که غیر حرف حرف کس دیگری را گوش ندهند جهان در حال تحـــول است دنیا دیگـــر در حال طبیعی نیست الان‌دو در پیش داریم اول جهادنفس که واحب تر است زیرا همه چیز لحظه ی معلوم می شود که اهل جهـنم هستیم یا بهـــشت.
⬅️ یک ضلع دیگر فضای مجازی رهاشده، کانال‌های زرد به ظاهر فان است که ماموریت تخطئه دستاوردهای نخبگان و خودتحقیری و سیاه‌نمایی را دارند تا مشتریان محصولات غربی و واردات کالا را جور کرده، در نتیجه‌ی آن بیکاری و بحران‌های اجتماعی را گریبان‌گیر ما کنند.   @ebrahim_hadi_alamdarkomil و @asheghan_vellayat313
شما یک پیغام دارید👇🏻 ممنون از همگی😘 این جمعہ هم گذشت و نیومد😍 دمتون گرم❤️ ازطرف شیطان😈
من مسلمانم اسلام کامل است.. اما من نیستم اگر... 💚 @ebrahim_hadi_alamdarkomil
پارت{۳۱} ادامه پوریای ولی......... من ســريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيــم هم وارد شــد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيــم جلو رفت و با لبخند به حريفش سالم كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به عالمت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در باالي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! من هم برگشــتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تســبيح به دســت، باالي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شــد. اما ابراهيم خيلي بد کشــتي را شــروع کرد. همهاش دفاع ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائيکرد که ِصدايــش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اوليــن اخطــار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيــم داد. در پايان هم ابراهيمسه اخطاره شد و باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دســت حريف را باال ميبرد ابراهيم خوشــحال بــود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتيگير يکديگر را بغل کردند. ِ حريف ابراهيم در حالي که از خوشــحالي گريه ميکرد خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد! دو کشــتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از باالي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتــم: آدم عاقــل، اين چه وضع کشــتي بود؟ بعــد هم از زور عصبانيت با مشــت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر حرص نخور! ادامه دارد..........
پارت{۳۲} ادامه پوریای ولی................ بعد سريع رفت تو رختکن، لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشــت ميزدم. بعد يك گوشــه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشــگاه هنوز شــلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشــتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به ســمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! بيمقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مراميداريد. من قبل مســابقه به آقا ابرام گفتم، شــک ندارم که از شــما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و برادرام باالي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامــه داد: رفيقتون ســنگ تموم گذاشــت. نميدوني مــادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريهاش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کردهام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانــده بودم كه چه بگويم. کمي ســکوت کردم و به چهرهاش نگاه كردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پســر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اص ًال با عقل جور درنميياد! با خودم فکر مي ِ کردم، پورياي ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريهام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم!
میلاد عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارک🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌹🌸
🌸نام زینب خاک را زر می کند 🌸دخت حیدرکارحیدر می کند 🌸نام زینب دلنشین ودلرباست دخترمشکل گشا،مشکل گشاست 🌸ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها وروز پرستار مبارک باد.
همہ‌آرزوم‌اینہ‌بشم‌فداۍزینب🧡!
شب‌ولادت‌بۍبۍچقدرجاۍ خالۍمدافعانش‌حس‌میشھ💔:) 💛!