هدایت شده از فروشگاه کادویی چاپ هادی
💳کارت ملی شهید ابراهیم هادی:
📌روی کارت شامل مشخصات شهید
📌پشت کارت شامل زندگینامه شهید
📌جنس لمینت، مستحکم و براق
💠قیمت: هر یک عدد ۲۰۰۰ تومان💠
🚚ارسال به تمام نقاط کشور🇮🇷
✅کیفیت فوق العاده
🌼سفارش حتی یک عدد
📬ثبت سفارش:
💠 @Khademe_ebrahim
📞 09393612899
🔵پیکسل سلام بر ابراهیم:
🆔 @Ebrahimhadi_Market
آقا جانم ( عج ) . . .❣
یا بقیة الله
باید به پای اسم قشنگت بلند شد
شوخی که نیست ، صحبت سلطان عالم است.
یا صاحب الزمان ( عج ) آقا جان:
دوریت"درد"بی "درمان"است....
ای پسر فاطمه روز جمعه نیست
اما"دلم"برایت"تنگ"است....
الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعة🍃🌸
#دلتنگی💔
🆔 @Ebrahimhadi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🗣 راویان :علي مقدم، حسين جهانبخش
از شروع جنگ يك ماه گذشــت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي از رفقا به شــهرك المهدي در اطراف ســرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي پدافندي را در مقابل دشمن راه اندازي كردند.نماز جماعت صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم ميگردند! با تعجب پرسيدم: چي شده؟! گفتند: از نيمه شــب تا حالاخبري از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديده باني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود! ساعتي بعد يكي از بچه هاي ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت مي يان! اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده باني رفتم و با بچه ها نگاه كرديم.ســيزده عراقي پشت ســر هم در حالي كه دستانشان بســته بود به سمت ما مي آمدند! پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالي كه تعداد زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود.هيچكس باور نميكرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسه اي آفريده باشد!آن هم در شــرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمنده ها اسلحه نداشتند.يكــي از بچه ها خيلي ذوق زده شــده بود، جلوآمد و كشــيده محكمي به صورت اولين اسير عراقي زد و گفت:((عراقي مزدور!)) براي لحظه اي همه ســاكت شــدند. ابراهيم از كنار ســتون اسرا جلو آمد.روبــروي جــوان ايســتاد و يكي يكي اســلحه ها را از روي دوشــش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟! جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه.او دشمن بوده، اما الان ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولاً اســيره، در ثاني اينها اصلاً نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايد اين طوري برخورد كني؟! جوان رزمنده بعد از چند لحظه ســكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم. بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرت خواهي كرد. اســير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب اسير عراقي حرف هاي زيادي داشت!
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت ميكرد. اما از خــودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد. يكدفعه ابراهيم خنديد وگفت:درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند.چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند!تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدم هاي خيلي ساده اي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه.از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيش نماز شما، هركاري كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شــما مي ايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگیرید.ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خنده اش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد:در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!خيلــي خنده ام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما درســجده، وقتي امام جماعت بلند شد مُهری که به پيشانيش چسبيده بود و افتاد. پيش نماز به ســمت چپ خم شــد كه مهرش را بردارد.يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند! اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!
♻️ #ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
🌿هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد سیدالشهدا(ع) یاد میکنند.
بیاد #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
شادی روحش صلوات 🌺
💠 محمدهادی میگفت: آخه گریه کن امام حسین(ع) چه به حب دنیا.
🆔 @Ebrahimhadi
در #اعمال_روز_جمعه فضیلت بسیاری برای غسل جمعه روایت شده است،
در روایتی پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله- به حضرت امیرالمومنین -سلام الله علیه- فرمودند:
یاعلی! در هر جمعه، غسل کن؛ اگر چه قوت روز خود را بفروشی و آب بخری و غسل کن و گرسنه بمانی، زیرا که هیچ سنّتی بزرگتر از این نیست!
#مفاتیح_الجنان
🆔 @Ebrahimhadi
#حجـــابــ🌸🍃
🌾با همان پاکی #چادر که برسر داری
🌸میتوانی #غم_مهدی زتنش برداری
🌾دوره ی جنگ و جدال💥 است و
🌸زمان #ناپاک است
🌾 #چادرت روی سرت😇 هست
🌸تو #سنگـــر داری
🆔 @Ebrahimhadi
✍🏻 بهش اعتراض کردم:
«آخه برادر! اینا ڪین که تو باهاشون قدم مے زنی؟
بچہ مذهبے مگه كمہ تو با اینا میچرخی؟»🤔
👈🏻 گفت: «این هنر نیستــ ڪه ما بچہ مذهبیا توے خودمون باشیم و کار خودمون رو بڪنیم. اگه بتونیم دو نفر رو از اون ور بیاریم توے خط، هنر کردیم برادر!»😇
مسئولیتی دادند بهش، توی دفترش نوشت:
✨«شرالامراء من کان الهوی علیه امیرا»✨
تا همیشه جلوی چشمش باشد و آن را بخواند؛ ڪه هوای نفس برش غلبه نکنہ.
#شهیدحسن_رضوان_خواه💚
#سبڪ_زندگے_شهدا
🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🗣 راوی: یکی از دوستان شهید
از پيامبر(ص) ســؤال شــد: ((کداميــک از مؤمنين ايماني کاملتــر دارند؟)) فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند سردار محمد کوثري فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول(ص)ضمن بيان خاطراتي از ابراهيم تعريف ميكرد:در روزهاي اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادي، حقوق شماآماده است هر وقت صلاح ميداني بيا و بگير. در جواب خيلي آهسته گفت: شما کي ميري تهران!؟گفتم: آخر هفته. بعدگفت: سه تا آدرس رو مينويسم، تهران رفتي حقوقم رو در اين خونه ها بده! من هم اين کار را انجام دادم. بعدها فهميدم هر سه، از خانواده هاي مستحق و آبرودار بودند.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
از جبهه برميگشــتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟ســراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلاً نميدانم چه كنم! در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم ســوار بر موتور به ســمت من آمد. خيلي خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي ميخواســت برود اشــاره کرد: حقوق گرفتي؟! گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست.دســت کرد توي جيب و يک دسته اســکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داري.گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.آن پول خيلي برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم.خيلي دعايــش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رســاند. مثل هميشــه حالا مشکلات شده بود.
♻️ #ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈