#ختم_قرآن #صفحه۷۷
📖قرائت یک صفحه از قرآن
به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"شبهای جمعه" شاهد چشم ترم باش
سرشار از آشوبم شفای خاطرم باش
با پا اگر شد شد، نشد با دل می آیم
بین الحرمین ، اربعین ،منتظرم باش
#شب_جمعه_کربلا_را_عشق_است
⚜اَلسَّلامُ عَلَيكَ يااَباعَبدِاللّه(ع)⚜
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📖 #بی_تو_هرگز (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت پنجم از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرف
📖 #بی_تو_هرگز (داستان واقعی)
🌹 شهید سیدعلی حسینی
📌 قسمت ششم
مادرم با ترس، در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون.
اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش. دیگه اشک نبود، با صدای بلند زدم زیر گریه، بدجور دلم سوخته بود.
- خانم گلم، آخه چرا ناشکری می کنی؟ دختر رحمت خداست، برکت زندگیه، خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده، عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود.
و من بلند و بلند تر گریه می کردم. با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد و اصلا حواسم نبود مادرم بیرون اتاق، با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه.
بغلش کرد. در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد. چند لحظه بهش خیره شد، حتی پلک نمی زد. در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود، دانه های اشک از چشمش سرازیر شد.
- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی، حق خودته که اسمش رو بزاری، اما من می خوام پیش دستی کنم. مکث کوتاهی کرد،
_زینب یعنی زینت پدر.
پیشونیش رو بوسید،
_خوش آمدی زینب خانم
و من هنوز گریه می کردم. اما نه از غصه، ترس و نگرانی.
بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود، علی همه رو بیرون کرد. حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه. حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت.
خودش توی خونه ایستاد. تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد، مثل پرستار و گاهی کارگر دم دستم بود. تا تکان می خوردم از خواب می پرید، اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم. اونقدر روش فشار بود که نشسته، پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد. بعد از اینکه حالم خوب شد، با اون حجم درس و کار، بازم دست بردار نبود.
اون روز، همون جا توی در ایستادم. فقط نگاهش می کردم. با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست. دیگه دلم طاقت نیاورد. همین طور که سر تشت نشسته بود، با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش، چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد.
- چی شده؟ چرا گریه می کنی؟
تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم. خودش رو کشید کنار.
- چی کار می کنی هانیه؟ دست هام نجسه.
نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم. مثل سیل از چشمم پایین می اومد.
- تو عین طهارتی علی، عین طهارت. هر چی بهت بخوره پاک میشه. آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه.
من گریه می کردم. علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت. اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد.
زینب، شش هفت ماهه بود. علی رفته بود بیرون. داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه. نشستم روی زمین، پشت میز کوچک چوبیش. چشمم که به کتابهاش افتاد، یاد گذشته افتادم.
عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته. توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم. حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم. چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش.
حالش که بهتر شد با خنده گفت:
_عجب غرقی شده بودی، نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم.
منم که دل شکسته، همه داستان رو براش تعریف کردم. چهره اش رفت توی هم. همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد، یه نیم نگاهی بهم انداخت.
- چرا زودتر نگفتی؟ من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی. یهو حالتش جدی شد. سکوت عمیقی کرد،
_می خوای بازم درس بخونی؟
♦️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
فَاَنْتَالَّرجآءُوَاِلَيْكَالْمُلْتَجَأُ
تويي اميد دلها
و به سوی توست،
پناهگاه ما... 🌱
اللهمعجللولیڪالفرج
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
⚡ امام علـے عليه السلام
هرگز سخنى را كه از جوابش ناراحت مىشوى، مگوى.
🌸
📚 غرر الحکم، حدیث ١٠١۵۵
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
یادمون باشه یک روز، جوونایی
از چشمـای خوشگلشون گذشتن
تا، امـروز مـا،
چشمامون غرقِ خدا باشه♥️
نه غرق گنـاه ...🥀
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌴داداش ابراهیم میگفت با خدا باش،از جایی که گمان نمیکنی روزیت را میدهد🕊
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
📢 شهید سلیمانی برای هر دل سالمی، جذاب و الگو است
✏️ رهبر انقلاب در دیدار مسئولین سپاه: یک مجموعهای مثل سپاه با این خصوصیّاتی که گفته شد، برای نسل جوان میتواند جذّاب باشد و واقعاً جذّاب است... نه فقط سازمان جذّاب است، [بلکه] آدمهایش و افرادش هم جذّابند، افرادش هم برای هر دل سالمی جذّاب است. سردار بلندمرتبهاش مثل شهید سلیمانی یک جور، جوان فداکارش مثل شهید حججی یک جور، پاسدار بیپیرایه و دلاوری مثل ابراهیم هادی یک جور؛ اینها همه جذّابند؛ هر کدام از اینها یک الگویند، یک الگوی تمامنشدنی.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
4_5925001977191728473.mp3
4.5M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۷۸
موضوع: نشانه های انسان عاقل
سخنران: حجه الاسلام مومنی
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹دستم خــالــی بود، هـر چـه از
اعمالم میگفتم آنها رد میکردند.
ناگهان یکـی از آن ها گـفـت: نـاراحـت
نباش تو گوهر گرانبهایی نزد ما داری.
یادت هست زمانی کـــه می خواستی
از نـجـــف بــه کـربـــــــلا بــروی امـــا
کرایــه نداشتی،
خار بـه پـاهـایـت رفـت و بـه خــــــدا
گـفـتـی چـه طــور با ایــن همـه درس
و بـحـــث پـــول کــرایـــــه نـــدارم!؟
🔹اما ناگهان از گفته خود پشیمان شدی و از ته دل گفتی: (اَلحَمدُ لِله رَبِ العالمین)
با تعجب گفتم بله یادم هست.
آن مَلَک گفت: این شکری که به جا آوردی همان گوهری است که نزد ما محفوظ است.
📚 کتاب بازگشت
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi