شهید ابراهیم هادی
علاقه شهدای مدافع حرم به شهید ابراهیم هادی/1 #شهید_مهدی_عزیزی 🇮🇷 @Ebrahimhadi
💠 ابراهیم زنده است..💠
▪️اگر بخواهم بهترين مشخصه مهدي را بگويم بايد به حق طلبي او و دفاع از مظلوم اشاره كنم.
▫️مهدي همواره ميگفت: «شهدا زنده اند» و به اين حرف اعتقاد قلبي داشت. ما اين را در رفتار و عمل مهدي به عينه مشاهده مي كرديم. براي همين هميشه به رفتار و كردارش توجه داشت، چون خود را در محضر خدا و شهدا مي ديد.
🔻هر زمان از كنار عكس شهيدي رد مي شديم، سلام مي داد. يك بار از كنار عكس شهيد #ابراهيم_هادي عبور كرديم. مهدي سلام كرد.
باتعجب به مهدي گفتم: «مهدي جان حمدي بخوان، صلواتي بفرست، چرا سلام مي كني؟
در جوابم گفت: «ابراهيم زنده است و داره ما رو مي بينه.... »
🌱 راوی: دوست شهید
مدافع حرم شهید مهدی عزیزی🌷
Gap.im/Ebrahimhadi
Sapp.ir/Ebrahimhadi
Eitaa.com/Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
نمیدانم میدانی یا نه...! #شهید_ابراهیم_هادی #پروفایل 🇮🇷 @Ebrahimhadi
نمیدانم
میدانی یا نه..؟
ولی دلمان تنگ شده..
اگر وقت ڪردی, اگر قابل دانستی
به خوابمان بیا..!
شاید آرامـ شود این دل ما ڪه هر شب
سراغتان را میگیرد
آخر چه کسی بهتر از شما؟
ولله که اگر نگاهای شما نبود, ایمان دارم که حتی قابل نیستم که اسمت را به زبانم بیاورم
حال... ای که مراخوانده ای راه نشانم بده
قسم به مادرت زهرا که اگر یک نشانه, نشانم دهی، ثابت قدم ترین فرد در مسیرت میشوم.
#دلنوشته #ارسالی_همسنگران
🇮🇷 @Ebrahimhadi
🌺 امام صادق (ع) میفرمایند:
خداوند بزرگ برای بدیها قفل هایی قرار داده است، و شراب را هم کلید های این قفل ها قرار داده است.
📘 بحالانوار، ج ۷۹/ ص ۱۳۹
یک شب در حوالی میدان خراسان به یک ماشین ایست دادند. دو جوان در داخل ماشین بودند که توجه نکردند و سریعتر گاز دادند. کمی جلوتر ابراهیم با شجاعت جلوی ماشین را گرفت. هر دو سرنشین را از ماشین پیاده کرد. بعد هم گفت: درب صندوق را باز کن.
علت فرارش را فهمیدیم. یک بسته ۲۴ تایی بطری های مشروب خارجی داخل صندوق بود. آن دو جوان مثل بید می لرزیدند. التماس می کردند که تو رو خدا ما رو معرفی نکن. ابراهیم نگاهی به آن ها کرد. یقین داشتم که او بهترین برخورد را خواهد کرد.
ابراهیم بسته مشروب را برداشت و کنار جوی آب نشست. بعد به هر دوی آن ها گفت: یه راه داره، یکی یکی این ها را باز کنید و توی جوب خالی کنید. آن ها شروع کردند یکی پس از دیگری بطری های مشروب را باز کرده و داخل جوب ریختند.
ابراهیم از این فرصت استفاده کرد و از بدی های مشروب گفت. آن ها فقط گوش می کردند. وقتی تمام شد، ابراهیم با آن ها خوش و بش کرد و گفت: اسلام این قوانین رو گذاشته تا جامعه در مسیر درست حرکت کنه. وگرنه ناموس من و شما نمی تونه راحت توی خیابون بیاد.
سلام بر ابراهیم جلد دوم / ص 68
Gap.im/Ebrahimhadi
Sapp.ir/Ebrahimhadi
Eitaa.com/Ebrahimhadi