❓پوشیدن جوراب نازک در انظار عمومی چه حكمی دارد؟
♦️پاسخ:
پوشیدن جوراب های شیشه ای، نازک یا طرح داری که پوست پا در آن نمایان است، در برابر نامحرم جایز نیست و حرام می باشد. (نکته: هر پوششی که به خاطر رنگ، جنس، طرح، اندازه و ... باعث جلب توجه نامحرم شود باید از نامحرم پوشیده شود)
🔹️حضرت امیرالمومنین علی (ع) فرمود:
پوشش ضخیم به تن کنید؛ زیرا هر کس پوشش او نازک باشد، دینش نیز رقیق و سست است.
📚وسائل الشیعه: ج ۳، ص ۳۵۷
🔹️امام جعفرصادق(ع) :
شايسته نيست كه زن مسلمان، آن گاه كه از خانه خويش بيرون مى رود، لباس خود را وسيله جلب توجّه ديگران نمايد.
📚کافى: ج ۵، ص ۵۱۹، ح ۳
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
به نام خدا
🌹یادم هست ابراهیم هدیه تهیه میکرد و به من می گفت: «به دوستانت که تازه نماز را شروع کرده اند وحجاب را رعایت میکنند هدیه بده».🌹
💐این رفتار را در چهل سال پیش انجام می داد! زمانی که کسی به این مسائل توجه نمی کرد. اینقدر شخصیت محبوبی در زندگی ما بود که حرفهایش را بدون دلیل قبول میکردیم.💐
اگر میگفت چادر سرت کن بدون دلیل قبول می کردیم اما برای ما استدلال می آورد.
🌸وقتی میخواستیم از خانه بیرون برویم خیلی دوستانه میگفت: «چادر برای زن یک حریم است. یک قلعه و پشتیبان است. از این حریم خوب نگهبانی کنید».🌸
🍃حتی یکبار زمانی که سن من کم بودم میخواستم جوراب رنگی بپوشم و از خانه بیرون بروم. ابراهیم غیر مستقیم گفت∶ «حریم زن با چادر حفظ میشود؛ حالا اگر جوراب رنگی به پا کنی، باعث میشود که جلب توجه کنی و حریم چادر هم از بین برود. جوراب رنگی جلوی نامحرم جلب توجه میکند»....🍃
🍃راوی: خواهر شهید🍃
📚کتاب سلام بر ابراهیم۲
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
4_5782924416090376001.mp3
3.41M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۱۵۱
موضوع: نجابت زن
سخنران: حجه الاسلام ماندگاری
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#ختم_قرآن #صفحه۱۵۱
📖قرائت یک صفحه از قرآن
به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📚 #اینک_شوکران زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷 💠قسمت بیست و هفتم: آمدم توی راهرو نشستم. انگار کتک مفص
📚 #اینک_شوکران
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷
💠قسمت بیست و هشتم:
مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که مخصوص جانبازان نبود.
دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار بودند یا در اثر حادثه مشکلات عصبی پیدا کرده بودند.
ایوب با کسی آشنا نبود. می فهمید با آن ها فرق دارد. می دید که وقتی یکی از آن ها دچار حمله می شود چه کار هایی می کند.
کارهایی که هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود.
از صبح کنارش می نشستم تا عصر
بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم.
بچه ها هم خانه تنها بودند.
می دانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش می گیرد و با التماس می گوید:
"من را اینجا تنها نگذار"
طاقت دیدن این صحنه را نداشتم.
نمیخواستم کسی را که برایم بزرگ بود، عقایدش را دوست داشتم، مرد زندگیم بود، پدر بچه هایم بود، را در این حال ببینم. 😢
چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم. یک بار به بهانه ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی پرستاری که با ایوب کار داشت و صدایش می کرد.
اما این بار شش دانگ حواسش به من بود.
با هر قدم او هم دنبالم می آمد. تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. نگهبان در را نگاه کردم.
جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند. چادرم را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در
صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم آمد.
او هم داشت می دوید.
"شهلا .......شهلا........تو را به خدا......."
بغضم ترکید.
اشک نمی گذاشت جلویم را درست ببینم که چطور از بیماران عبور می کنم.
نگهبان در را باز کرد.
ایوب هنوز می دوید.
با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او به من،
از در بیرون بروم. 😔
ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود و داشت اشک هایش را پاک می کرد.
ایوب میله ها را گرفت، گردنش را کج کرد
و با گریه گفت:
"شهلا......تو را به خدا......من را ببر.......تورو بخدا.....من را اینجا تنها نگذار"
چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود.
نمی دانستم چه کار کنم.
اگر او را با خود می بردم حتما به خودش صدمه می زد.
قرص هایش را آن قدر کم و زیاد کرده بود که دیگر یک ساعت هم آرام و قرار نداشت.
اگر هم می گذاشتمش آن جا...
با صدای ترمز ماشین به خودم آمدم،
وسط خیابان بودم.
راننده پیاده شد و داد کشید:
"های چته خانم؟ کوری؟ ماشین به این بزرگی را نمیبینی؟"
توی تاکسی یک بند گریه کردم تا برسم خانه
آن قدر به این و آن التماس کردم تا اجازه دهند مسئول بنیاد را ببینم.
وقتی پرسید: "چه می خواهید؟"
محکم گفتم: "می خواهم همسرم زیر نظر بهترین پزشک های خودمان در یک آسایشگاه خوش آب و هوا بستری شود که مخصوص جانبازان باشد."
دلم برای زن های شهرستانی می سوخت که به اندازه ی من سمج نبودند.
به همان بالا و پایین کردن های قرص ها رضایت می دادند.
مسئول بنیاد نامه ی درخواستم را نوشت. ایوب را فرستادند به آسایشگاهی در شمال
بچه ها دو سه ماهی بود که ایوب را ندیده بودند.
با آقاجون رفتیم دیدنش
زمستان بود و جاده یخبندان. توی جاده گیر کردیم.
نصف شب که رسیدیم، ایوب از نگرانی جلوی در منتظرمان ایستاده بود.
آسایشگاه خالی بود.
هوای شمال توی آن فصل برای جانبازان شیمیایی مناسب نبود.
ایوب بود و یکی دو نفر دیگر
سپرده بودم کاری هم از او بخواهند، آن جا هم کارهای فرهنگی می کرد.
هم حالش خوب شده بود و هم دیگر سیگار نمی کشید. ☺️
♦️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
[ #امامزماݩ{عَجَلاللهتَعالیفَرجہالشَریفـ} ]
اِی صـاحِبِ اَیـام بِگو پس تو ڪُجـایی؟
ڪی میشَود اِی دوست کنے جِلوه نمایی
اَز هَـر که سُراغِ شَبِ وَصل تو گِرِفتم...
گُفٺَند قَـرار اَست که یِڪ جُمعِہ بیـایی...!)
#اللهـمعجـللولیـڪالفـرج♥️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
✍امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
🔆ما، غير از صله رحم، چيزى نمى شناسيم كه بر عمر بيفزايد، تا آن جا كه گاهى عمر كسي سه سال است، و وقتى كه اهل صله رحم مى شود، خداوند هم سى سال بر عمرش مى افزايد و آن را سى و سه سال مى كند و گاهى عمر كسى سى و سه سال است و قطع رحم مى كند و خداوند هم سى سال از عمر او مى كاهد و عمرش را به سه سال، كاهش مى دهد.
📚كافى: ج ۲، ص ۱۵۲
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#گـمـنامـ❤️
درشهرِ ڪوچڪـِـ خود گمنام بود...
حالا دنیــــ🌏ـــــا او را میشناسد
آری شهـادت با آدمی چنین میکند
هرچـه #گمنامتر؛ مشهورتــ❤️ــر
#شـهـیدابـراهیـمهـادے♥️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌸ابراهیم به مهمان و مهمان نوازی بسیار اهمیت میداد. بهترین ها را برای مهمان آماده میکرد. اما شدیدا مخالف تجمل گرایی بود.
میگفت: «اگر میخواهیم کنار هم راحت باشیم، باید تجملگرایی را کنار بگذاریم.نباید خودمان را برای یک مهمانی اذیت کنیم. باید رفت و آمدها و صله رحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم، تا رابطه خانواده ها همیشه برقرار باشد...»
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🍉تا شب یلدا میتونی تا ۸ کیلو وزن کم کن!!
با رژیم کاهش وزن و پاکسازی روزانه و تضمینی!!
👈🏻با فقط ۹۷ تومن بین ۳تا ۸کیلو وزن میتونی کم کنی...
ظرفیت خیلی محدوده ⚠️
برای ثبت نام عجله کن
@N_ghasemi59
لینک گروه پرسش و پاسخ طبی
https://eitaa.com/joinchat/2342846658Cd455ef131a
هنوز باب شهادت را نبستن ای رفیقان
بیایــد ما هم خدامونُ قسم بدیم به زهرا
۹۵/۲/۳۰ - ۱۳:۱۵
دلنوشته طلبه شهیده کربلایی سیده فاطمه سادات حسینی بر کتاب سلام بر ابراهیم
#دلنوشته_های_طلبه_شهیده_کربلایی_سیده_فاطمه_سادات_حسینی
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
به نام خدا ۹۶/۱/۲۲
خدایا
هر چند وقت یکبار به من یادآوری کن
نامحرم، نامحرم است...
چه در دنیای حقیقی، چه در دنیای مجازی...
یادمان بینداز... حضرت فاطمه(س) را
که از نابینا رو می پوشاند...
دلنوشته طلبه شهیده کربلایی سیده فاطمه سادات حسینی
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi