eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
717 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
#پیامکی_از_بهشت💌 دستت را همیشه بسوی اهل بیت بگیر حتی اگر احساس بی نیازی داشتی حتی اگر مشکلی نداشتی. مخصوصا به مادرت حضرت زهرا(س) فرزند که نباید بیخیال مادرش باشه! #شهید_ابراهیم_هادی ✅ @EbrahimHadi
🔸جوونی کن..! ⭕️دقت کردی؟! بعضی وقتا شیطون کنار گوشت زمزمه میکنه و میگه: «تا جوونی از زندگیت لذت ببر، هر جور که میشه خوش بگذرون»♨️ اما تو حواست باشه❗️ نکنه خوش گذرونیت به قیمت شکستن دل امام زمانمون باشه😔... مبادا با خوش گذرونیای آمیخته به گناه ظهورشون رو عقب بنداری..!🙁 گفتم شبی به مهدی(عج) اذن نگاه خواهم گفتا که من هم از تو خواهم... ...💐 تعجیل فرج مهدی فاطمه صلوات 🇮🇷 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
#دوست_شهیدت_کیه؟ #گــــام_ششم 🇮🇷 @Ebrahimhadi
🌾عدم گناه در حضور رفیق🌾 آیا در حضور دوست شهیدت، میتونی گناه کنی⁉️ گفتیم که شهدا زنده اند و به کارهای ما ناظرند🍃 خیلی مراقب باش🚫 نگاه هامون, رابطمون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نامحرم, چت با نامحرم, غیبت, دروغ, کاهل نمازی, کم فروشی, کم کاری در شغل, بداخلاقی در منزل و ... حتی توی فضای مجازی هم مراقب باش.❌📱 دیدن بعضی از عکس ها و مطالب، که به ظاهر چیز خاصی نیستن ممکنه باعث بشن کم کم از این راه جدا بشی و دوست شهیدتو ناراحت کنی..🍂 تورو خدا خیلی مراقب باش😰 🍁ادامه دارد... 🇮🇷 @Ebrahimhadi
26.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | شهید ابراهیم هادی از زبان دوست و همسنگرش، آقای مصطفی هرندی ✅پیشنهاد ویژه 👈جهت مشاهده کیفیت بالاتر کلیپ، به پیامرسان های گپ یا سروش مراجعه کنید Gap.im/Ebrahimhadi Sapp.ir/Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
🔥 #فرار_از_جهنم 🔥 🌾قـسـمـت پنجم (نویسنده:شهید طاها ایمانی) من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم. همه
🔥 🔥 🌾قسمت ششم (نویسنده: شهید طاها ایمانی) سریع تی شرت رو برداشتم و خداحافظی کردم. قطعا اون دلش می خواست با همسرش تنها صحبت کنه. از اونجا که اومدم بیرون، از شدت خوشحالی مثل بچه ها بالا و پایین می پریدم و به اون تی شرت نگاه می کردم. یکی از دور با تمسخر صدام زد. هی استنلی، می بینم بالاخره دیوونه شدی. و منم در حالی که می خندیدم بلند داد زدم، _آره یه دیوونه خوشحال. در حالی که اشک توی چشم هام حلقه زده بود، می خندیدم. اصلا یادم نمی اومد آخرین بار که خندیده بودم یا حتی لبخند زده بودم کی بود. تمام شب به اون تی شرت نگاه می کردم. برام مثل یه گنجینه طلا با ارزش بود. یک سال آخر هم مثل برق و باد گذشت. روز آخر، بدجور بغض گلوم رو گرفته بود. دلم می خواست منم مثل حنیف حبس ابد بودم و اونجا می موندم. بیرون از زندان، نه کسی رو داشتم که منتظرم باشه، نه جایی رو داشتم که برم. بیرون همون جهنم همیشگی بود. اما توی زندان یه دوست واقعی داشتم. پام رو از در گذاشتم بیرون. ویل، برادر جاستین دم در ایستاده بود. تنها چیزی که هرگز فکرش رو هم نمی کردم. بعد از 9 سال سر و کله اش پیدا شده بود. با ناراحتی، ژست خاصی گرفتم. اومدم راهم رو بکشم برم که صدام زد. همین که زنده از اونجا اومدی بیرون یعنی زبر و زرنگ تر از قبل شدی. تا اینو گفت با مشت خوابوندم توی صورتش. با مشت زدم توی صورتش، _آره. هم زبر و زرنگ تر شدم، هم قد کشیدم. هم چیزهایی رو تجربه کردم که فکرش رو هم نمی کردم. توی این مدت شماها کدوم گوری بودید؟ خم شدم از روی زمین، ساکم رو برداشتم و راه افتادم. از پشت سر صدام زد، _تو کجا رو داری که بری؟ هر وقت عقل برگشت توی سرت برگرد پیش خودمون. بین ما همیشه واسه تو جا هست. اینو گفت. سوار ماشینش شد و رفت. رفتم متل. دست کردم توی ساکم دیدم یه بسته پول با دو تا جمله روی یه تکه کاغذ توشه. "این پول ها از راه حلال و کار درسته استنلی. خرج خلاف و موادش نکن." گریه ام گرفت. دستخط حنیف بود. به دیوار تکیه دادم و با صدای بلند گریه کردم. فردا زدم بیرون دنبال کار. هر جا می رفتم کسی حاضر نمی شد بهم کار بده. بعد از کلی گشتن بالاخره توی یه رستوران به عنوان یه گارسن، یه کار نیمه وقت پیدا کردم. رستوران کوچیکی بود و حقوقش خیلی کم بود. یه اتاق هم اجاره کردم. هفته ای 35 دلار. به هر سختی و جون کندنی بود داشتم زندگیم رو می کردم که سر و کله چند تا از بچه های قدیم پیدا شد. صاحب رستوران وقتی فهمید قبلا عضو یه باند قاچاق بودم و زندان رفتم، با ترس عجیبی بهم زل زده بود. یه کم که نگاهش کردم منظورش رو فهمیدم. جز باقی مونده پول های حنیف، پس اندازی نداشتم. بیشتر اونها هم پای دو هفته آخر اجاره خونه رفت. بعد از چند وقت گشتن توی خیابون، رفتم سراغ ویل. پیدا کردن شون سخت نبود. تا چشمش به من افتاد، پرید بغلم کرد و گفت، _مرد من، می دونستم بالاخره برمی گردی پیش ما. اینجا خونه توئه. ما هم خانواده ات. ⭕️ادامه دارد... ◤ @EBRAHIMHADI
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه:۴۰۸ Gap.im/Ebrahimhadi Sapp.ir/Ebrahimhadi Eitaa.com/Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ۴۰۸
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️ من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می‌شکنم.. ❤️ #قــرار_عــاشقی ⏰هر شب ساعت ۲۲ #استوری #اینستاگرام Instagram.com/Ebrahimhadi_ir 🇮🇷 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
Part11_@Ebrahimhadi.mp3
6.54M
📚 سلام بر ابراهیم۲ 📌قسمت۱۱: ارشاد 🎧با هدفون گوش دهید 🇮🇷 @Ebrahimhadi
عمری نگران، خیره به خورشید ظهور ای کاش به زودی برسد عید ظهور هرهفته سه شنبه‌ها دلم پَر زد و رفت تا مسجد جمکران به امید ظهور.. 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 🇮🇷 @Ebrahimhadi