eitaa logo
「شہیـدابراھیـم‌هاد‌‌؎‌‌‌‌‌‌‌」
11 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
59 فایل
#رفیق‌ِشھیدِمَن♥️🍃 گفت..میدونۍ‌چرا‌میگیم‌رفیق‌شہید خیلے کمڪت‌ میکنہ؟! برای اینڪھـ‌ رفیق‌‌روی‌رفیق‌ اثرمیزارھ معرفت ‌بھ‌ خرج‌ میدھ‌ و یھ ‌روز بھ ‌رسم‌ رفاقت‌ میبرتت پیش‌‌‌خودش💚 ایدی ادمین⇩
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌رب‌الشهدا💚
رفیقِ‌شھیدمَن💜 نگاهم‌کن به نگا تو میتونه زندگیم باشه💚 @ebrahimhadi_00
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✨ کلیپ عطر یارتقدیم به ساحت مقدس آقا عجل الله تعالی فرجه الشریف @ebrahimhadi_00
✅وقتی میخواست به فقیری کمک کند، پول را به ما می‌داد تا به آن شخص بدهیم. اینطوری هم ما را به کمک کردن تشویق میکرد و هم خودش گرفتار ریا نمیشد. @ebrahimhadi_00
درست مے گویند هر عمل، عڪس العملے دارد مثلا ... تُ مے خندے و من مے میرم براے خنده هایت🌷 @ebrahimhadi_00
‌ تعبیر بسیار عجیب و عاشقانه مجری‌ تلوزیون‌ ملی‌ عراق در وصف سردار سپهبد شهید حاج قاسم : نمی‌دانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم ؛ _ روز مسلم‌بن‌عقیل چون تو فرستادهٔ (رهبرت)، و میهمان ما بودی !؟ _ یا روز حبیب‌بن‌مظاهر، چون تو بهترین دوست قدیمی ما بودی !؟ _ یا روز قاسم‌ابن‌حسن چون اسمت قاسم بود!؟ _ یا روز علی‌اکبر چون قطعه‌قطعه شدی!؟ _ یا روز عباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد !؟ چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگیم ‌.. @ebrahimhadi_00
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه ولایت قضـا شود هرگز نمیشود جبران کرد چون ولایت قضا ندارد | @ebrahimhadi_00
خیالِ‌خوبِ‌تو🧡 لبخندمیشودبھ‌لبم وگرنھ‌اين‌منِ‌ديوانھ‌غصھ‌ها‌دارد (😭 @ebrahimhadi_00
روی دیوار قلبم عکس شهیدی ست که هرگاه دلم تنگ بهشت میشود به چشمان او خیره میشوم...❤️ @ebrahimhadi_00
شهید ابراهیم هادی دوست امام زمان (عج) بود 👇👇👇🏻👇🏻👇🏼👇🏼 ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده… هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد … و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال …! مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر … سریع بیا، ما شاالله زنده است! بچه ها خوشحال شدند … مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب… ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر … رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها … اما وقتی رفتم انجا نبود … کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!! بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم… عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم … زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد … و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش… کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 117 و 118 @ebrahimhadi_00