eitaa logo
ابتدایی _ 6 کلاس سما ( #اول ، #دوم ، #سوم ، #چهارم ، #پنجم ، #ششم) نمونه سؤالات نهایی، انجمن علمی
14.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
6.6هزار ویدیو
18.5هزار فایل
"اگر دنبال‌ محتوای‌ آموزشی‌ جذاب هستی‌ مدرسه‌ مجازی‌ سما را از دست‌ نده📏📒" صفرتا صد‌ مقطع‌ ابتدایی🙃👇🏻 🖇حل‌ تمرین و رفع‌ اشکال 🖇کلیپ‌آموزشی‌ 🖇نمونه‌سوال 🖇درسنامه 🖇آزمون‌ 🌐 تبلیغات‌ نور: @Shaghaygh_2 🚫کپی‌ غیرمجاز انتشار(با لینک) بلامانع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده با وسایل دور ریختنى 😍 بفرست برای دوستت ❤️ ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، لینکشون اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 😍فوروارد یادتون نره 😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈 پروفایل، استوری و والپیپر و..... 👇👇👇👇 („• ֊ •„)♡ ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾ @storyy_Profile ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾ گلم فوروارد کن برای دوستانت❤️ ----------------------------- -------------------- ㉤🔻سایر کانال های خودتون، لینکشون اینجا سنجاقه👇بینید🔻㉤ https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 😍فوروارد یادتون نره 😘 🌄🌉🌄🌅🌠🎇🏞
📖 السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ... ▫️سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛ سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله، ص 631
فارسی-آزمون1.pdf
1.95M
آزمون فارسی همراه با پاسخ 📚برای دوستانت هم بفرست❤️ ✍📗📕📋 @motevaseteaval ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، لینکشون اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 😍فوروارد یادت نره 😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم آموزشی 🎥 تشخیص اعداد تا ۱۹ 🌐 🌨 ☔️ ✍📗📕📋 @ebtedaetv ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، لینکشون اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 فوروارد یادت نره عزیز😘
فایل نهایی ریاضی پایه 3.pdf
2.36M
کتاب کار ریاضی _سوم نمونه سوالات و آزمون ها از کل دروس کتاب ✍📗📕📋 @ebtedaetv ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، لینکشون اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843هٔ 😍فوروارد یادت نره 😘
هدایت شده از چهارم ابتدایی
کتاب کار جامع ریاضی چهارم پایش.pdf
1.51M
گزیده ای از کتاب کار جامع ریاضی پایه چهارم ✍📗📕📋 @ebtedaetv ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، لینکشون اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843هٔ 😍فوروارد یادت نره 😘
✨📕✨ 📖خاطرات: «اُمِّ وَهَب» 🦋همسرِ نوشتهٔ: ✅قسمت: نهم انفجاری نزدیک، جمله‌ام را ناتمام گذاشت. یاد بمبارانِ پادگانِ ابوذرِ سرپُل ذهاب در زمستان سال ۱۳۶۳ افتادم که موج انفجار چند نفر را از طبقهٔ بالای ساختمان به کف خیابان پرتاب کرد، فکری دوید توی ذهنم که نکند با انفجار بعدی همان بلا بر سر دخترانم بیاید، ناگهان رو به دخترها گفتم: «پاشید، بریم طبقه پایین!» دخترها این‌بار انگار که از لحن محکم اما هراسانم به خوبی دغدغهٔ مادرانه‌ام را درک کرده بودند فوری راه افتادند به سمت دَر. از فرصت غفلتشان استفاده کردم و فوری اسلحه و نارنجک را از روی کمد برداشتم و زیر چادرم مخفی کردم، برای لحظه‌ای به ذهنم خطور کرد که آخر دراین معرکه با یک کُلت و یک نارنجک چه می‌شه کرد؟ بهتره برگردونم سرِ جاش. اما زودی نظرم برگشت؛ حتماً حسین صلاح من و بچه‌ها را بهتر از من می‌دانست. از پله‌ها پایین رفتیم و تقریباً با هم رسیدیم به طبقهٔ همکف؛ دخترها زودتر و من چندلحظه دیرتر. سرایدار با احتیاط دَرِ خانه را نیمه‌باز کرده بود و هراسان و دزدکی، کشیک اوضاع کوچه را می‌کشید. گوشهٔ حیاط، چند مجروح که سر و روی‌شان خون.آلود بود، دراز کشیده بودند. نزدیک‌تر نشدم، نمی‌دانستم که این‌ها کدام طرفی‌اند. معلوم بود که همان سرایدارِ اخمو دَر را روی‌شان باز کرده است. میان آن همه شلوغ‌پلوغی تلفن همراهم زنگ خورد به سرعت صفحه گوشی را نگاه کردم، شمارهٔ حسین افتاده بود با دیدن اسم حسین کمی آرام شدم. گوشی را برداشتم؛ بدون مقدمه، حتی بدون اینکه اجازه دهد سلام بدهم، تندتند و باعجله گفت: «اطرافِ ساختمونتون کاملاً محاصره شده، برید کف اتاق، دور از پنجره‌ها، پُشت مبل‌ها بشینید، اون دوتا تیکه‌ای رو هم که گذاشتم زیر مبل، دَمِ دستت باشه.» نتوانستم بگویم که آمده‌ایم طبقهٔ پایین، فقط آن‌قدر فرصت شد که بپرسم: «سرایدار با ماست؟» گفت: «آره...» و صدا قطع شد. نگاهم افتاد به دخترها که گویی منتظر کلامی از جانبِ من بودند، هیچ دلم نمی‌خواست بی‌دلیل حرفِ چندلحظهٔ قبلم را نقض کنم، به همین خاطر گفتم: «پدرتان بود، می‌گفت شرایط اصلاً خوب نیست و باید توی طبقهٔ بالا بمونیم!» بدون چون‌وچرا راهِ آمده را بازگشتند. به طبقۀ خودمان که رسیدیم، باقیِ توصیه‌های پدرشان را هم برای‌شان گفتم. آن‌ها كاملاً منطقی همه چیز را پذیرفتند. كفِ اتاق، پُشت مبلی که نزدیک دیوار و از پنجره‌ها دور بود شانه‌به‌شانهٔ هم نشستیم. فضا پُر بود از صدای تیر و انفجار، هرازگاهی فریادهایی به زبان عربی به گوش می‌رسید. لحظات پُرواهمه‌ای بود، از طرفی نگران حسین بودم که حالا هیچ نمی‌دانستم کجاست و چکار می‌کند و از طرف دیگر نگرانِ جان دخترها که باز هم هر چه به آن‌ها دقت می‌کردم اثری از ترس در چهره‌شان نمی‌دیدم. هردو، با هیجان تمام گوش‌تیز کرده بودند برای شنیدن صدای درگیری‌ها. انگار آن‌ها در دنیایی و من در دنیایی دیگر بودم اما نقطهٔ مشترکی داشتیم و آن هم سکوت بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌸💫 اول ذی الحجه، سالروز ازدواج دو زوج آسمانی، حضرت زهرا و علی (علیهماالسلام)، پیوند کوثر و ساقی کوثر را تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا