تنها چیزی که همیشه ازش متنفرم خودمم
در نهایت من هنوز تمام ادم های زندگیمو دوست دارم چه خوب چه بد
دوستشون دارم و دلم براشون تنگ شده
فقط از خودم متنفرم چون هر چقدر هم برگردم بهشون همون اتفاقات میفته
تو پرسیدی که چرا اسمشو گذاشتم عشق
شاید چون هنوز با دیدن پیام های قدیمیت لبخند میزنم
قلبم بیشتر شبیه باغچه ای پر از جوانه است. هر جوانه نشان از ادمی که روزی لبخند هایم را با او شریک شده ام. برخی جوانه ها تا کجا رفته اند و برخی کوچک اند اما دوست داشتنی. در عمق این باغچه زیر تمام ریشه اما جسد دختری خوابیده. دختری که دوستش نداشتم اما لایق عشق بود.