eitaa logo
سبز نعنایی
399 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
319 ویدیو
3 فایل
بعد از تمام چیز هایی که از سر گذراندم ایستادم تا به هر بخشی از خودم که جا مانده بود نگاه کنم صندوق پستی: https://daigo.ir/secret/84520594 ادی: @Edneku
مشاهده در ایتا
دانلود
۷ مهر ۱۴۰۳
دختر انگشت های ظرفش را روی کلید های پیانو کشید. فضای نیمه روشن رستوران گرون قیمت با صدای بی نظیر پیانو ترکیبی به یاد ماندنی ایجاد کرده بود. دختر در لباس سفید کوتاهش مانند یک فرشته بنظر میرسید. اخرین نت ها را نواخت و با لبخندی کنار کشید. صدای تشویق حضار گونه هایش را سرخ کرد. ایستاد و به سمت میزش رفت. برای بومیکا
۷ مهر ۱۴۰۳
با لبخندی عمیق ایستاده دختر را تشویق کرد. با قرار گرفتن بومیکا در کنارش صندلی اضافه میز را بیرون کشید تا بنشیند. :"کارت عالی بود عزیزم!". بومیکا از او تشکر کرد. منو را جلو کشید تا غذای اصلیش را سفارش بدهد. بار دیگر لبخند غرور امیزی زد. کنار هم اتفاق های زیادی را از سرگذرانده بودند تا در نهایت در این مرحله از زندگی قرار گرفته بودند. میدانست هنوز اشک ها و لبخند های بسیاری منتظرشان هستند اما هیچ عجله ای برای رسیدن به پله ی بعدی نداشت. میخواست کمی از ارامش امروز لذت ببرد. برای مالون
۷ مهر ۱۴۰۳
با لذت به صدای موسیقی زنده پیانو گوش میداد. و هر از گاهی کمی از سالاد رو به روش میخورد. منتظر کسی بود که بنظر میرسید عجله ای برای امدن ندارن. ظرف سالاد را به جلو هل داد و با ظاهر شدن گارسون جوان کنارش خواست تا صورت حساب را بیاورند. پول را روی پیشدستی کوچکی گذاشت و ایستاد. کت مشکی رنگش را پوشید و منتظر ماند تا نواختن دختر پشت پیانو تمام شود. با تشویق حضار و اتمام موسیقی، رستوران را ترک کرد. به اندازه کافی منتظر مانده بود. برای https://eitaa.com/Neon_666
۷ مهر ۱۴۰۳
دامن کوتاه یاسی رنگش را مرتب کرد و روی صندلی که مرد برایش بیرون کشیده بود نشست. با صدای جمعیت نگاهی به اطراف انداخت و به دختری که از پشت پیانو بلند میشد رسید. دختری با کت و شلوار زنانه مشکی که در حال ترک سالن بود توجهش را جلب کرد. با سرفه های مصنوعی مرد برگشت و لبخندی زد. یکی دیگر از قرار های شبانه ای که مادرش از ترس مجرد ماندش تا ابد برایش میگذاشت. تقصیر او چه بود که میخواست تا ابد شبهایش را با کتاب هایش بگذراند؟ برای هستی
۷ مهر ۱۴۰۳
دستی به موهای بلند و فرش کشید. از اتفاقات چند روز اخیر کلافه بود. یارا مقابلش نشست و نگاهی به صورت کلافه اش انداخت. :"انقد ذهنتو درگیر نکن". دختر پوفی کرد و چشم هایش را چرخاند. با صدای تشویق جمعیت نگاهش روی نوازنده پیانو افتاد. با برخورد دختری با کت و شلوار مشکی به صندلیش کمی جا به جا شد. :"میبینی؟ هرچی سنگه واسه منه اه"‌. دست به سینه نشست که چشمش به مردی کمی انطرف تر افتاد. مرد که تا ان لحظه غرق تماشای دختر زیبا بود به خودش امد و نگاهش را ناشیانه گرفت‌. دختر سرخ شد و سرش را چرخاند. برای اسرا
۷ مهر ۱۴۰۳
با قرار گرفتن ست بشقاب و قاشق و چنگال رو به رویش نچی کرد و دستمال مرطوبی از کیف کوچکش بیرون کشید. معلوم نبود در اشپزخانه چه اتفاقاتی میفتد. نگاهش را از دختر یاسی پوش و پسر همراهش گرفت و به گارسونی داد که غذایش را پیش رویش میگذاشت. لبخند مهربانی به پسر جوان زد و تشکر کرد. با خودش فکر کرد کاش دوباره کسی دست به نواختن بزند، این سکوت را دوست نداشت. چقدر عجیب میشد اگر هنزفیری میگذاشت؟ برای @dark_wild
۷ مهر ۱۴۰۳
سه فرد پشت میز با نحسین به نوازنده پیانو نگاه میکردند. با به اتمام رسیدن موسیقی دو دختر دست زدند و فرد دیگر تنها سرش را تکان داد. ادی به سمت میز برگشت. :"خیلی واسه اینکه ببینمت هیجان زده بودم!". آپولو لبخندی زد. با نزدیک شدن گارسون و قرار گرفتن منو ها روی میز سه نفر مشغول انتخاب غذا شدند که با صدای متفجر شدن چیزی متعجب به سمت منبع صدا چرخیدند برای اپولو
۷ مهر ۱۴۰۳
بعد از منفجر کردن یکی از دیوار های کناری رستوران اجر های باقی مانده مقابلشو با پا هل داد و وارد فضای رستوران شیک و گرون قیمت شد‌. مسلسل سنگین توی دستشو روی شونه اش انداخت و نگاهشو اطراف سالن چرخوند. مهمون های ترسیده و پولدار بهش نگاه میکردند. :"لیدیز و جنتلمنز نترسید این فقط یه گروگان گیری مسلحانه اس"‌ برای ملودی
۷ مهر ۱۴۰۳
۷ مهر ۱۴۰۳
۷ مهر ۱۴۰۳