5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ باتلاق قانونی!!
لایحهای که حجاب را خواهد بلعید
♨️ این دو دقیقه طوفانی در نقد لایحه عفاف و حجاب را از دست ندهید.
🌷۸ وظیفه ما نسبت به امامان ع:
🌷۱. بایداعتقاد به امامتشان داشته باشیم.۵۵ مائده
🌷۲. بایدازآنهاطاعت کنیم.....۵۹نساء
🌷۳. بایددوستشان داشته باشیم.۲۳ شوری
🌷۴. بایدبه آنهاتوسل پیداکنیم......۳۵ مائده
🌷۵. باید آنهاراالگو قراردهیم..۲۱ احزاب
🌷۶. بایدبرآنهاصلوات بفرستیم۵۶ احزاب
🌷۷.بایدازآنهاعلم بیاموزیم.۴۳نحل،۷انبیاء
🌷۸.بایدآنهارابشناسیم
هرکس امام زمانش رانشناسد،مرگش مرگ جاهلیت است.تولدآقاامام رضا ع مبارکباد
🍃🌺🌸🌺🍃
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرف خواهرِ قاتله، اونوقت برا مردم شاخ و شونه میکشه، اینا از تبعات طرفداریه سلبریتیها از قاتلهاس
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ آیت اللهی که امام زمان (ع) او را لعن کرد.
✅ کلامی از علامه حلی.
حجة الاسلام محمد رضا هاشمی
🌷 آقا #امیرالمومنین (علیهالسلام):
#خوشبخت، کسی است که به آنچه
از دست رفته بی اعتنا باشد.
📚 میزان الحکمه،ج۵،ص۲۹۸
#زهد
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🔺کشف روستای هفتهزارساله در شمال غرب ایران
🔹باستانشناسان در قدیمیترین محوطه شناسایی شده در حوضه آبگیر سد «چپرآباد»، روستایی کوچک مربوط به نیمه دوم هزاره پنجم قبل از میلاد (حدود هفتهزار سال) را کشف کردند. سد چپرآباد قرار است در تیرماه آبگیری شود و این محوطه در اولین مرحله آبگیریِ سد زیر آب خواهد رفت.#سبحان_الله
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــان
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
شاگرد اول بودم پدرم یادم داده بود
که من همیشه درس بخوانم
وقتی مهمان میآید زود بیایم سلام کنم
و بروم
آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند
چون مادرم غیر مستقیم گفته بود
حواس مرا پرت میکنند!
عیدها همهاش خانه بودیم
و من نمیدانستم سیزده بدر یعنی چه؟
وقتی مدرسه میرفتم پدرم خودش مرا
میرساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی
سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم
پدرم مرا خیلی دوست داشت
و حتی میگفت زنگ تفریح به حیاط نروم
چون ممکن است بچهها دعوایم کنند
و من نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام
زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم
مایه افتخار پدر بودم شاگرد اول!
وقتی پدر مرا به مدرسه میرساند
شیشه اتومبیل را بالا میزد که مبادا
حرفی بشنوم و من تا مسیر مدرسه
ریاضی کار میکردم
وقتی سر سفره میآمدم باید به فیزیک
فکر میکردم چون پدرم میگفت
نباید لحظهها را از دست بدهم
چقدر دلم میخواست یکبار برف بازی کنم
اما مادر پنجره را بسته بود و میگفت
پنجره باز شود من مریض میشوم
من حتی باریدن برف را هم ندیدهام
من همیشه کفشهایم نو بود چون با آنها
فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم
من حتی یک جفت کفش در زندگیام
پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم
من شاگرد اول تیزهوشان بودم
تمام فرمولهای ریاضی و فیزیک را بلد بودم
ولی نمیتوانستم یک لطیفه تعریف کنم
و حالا یک پزشکم!
چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس
پزشکی که تا الآن نخندیده است
مهندسی که شوخی بلد نیست
من نمیدانم چطور باید نان بخرم
من نمیدانم چطور باید کوهنوردی بروم
با اینکه بزرگ شدهام
اما میترسم با کسی حرف بزنم
چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم
من شاگرد اول کلاس بودم
اما الآن نمیدانم اگر مثلاً مراسم عروسی
دعوت شوم چگونه بنشینم
اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود
نمیدانستم چه اصطلاحی بکار ببرم
یک روز باید بنشینم
برای خودم جوک تعریف کنم
یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم
یک روز میخواهم زیر برف بروم
یک روز میخواهم داد بکشم جیغ بزنم
من شاگرد اول کلاسم
اما از قورباغه میترسم
از گوسفند میترسم
مایه افتخار پدر حتی از خودش هم میترسد
راستی پدرها و مادرهای خوب و مهربان
به فکر شاگرد اولهای کلاس باشید
و اگر مادرم را دیدید بگوئید
پسرش شاگرد اول کلاس درس
و شاگرد آخر کلاس زندگی است
@eeshg1
✧✾════✾✰✾════✾✧
☑️