.
#حضرت_قاسم
#شور
پرپر حاصل عمو
ای وای از دل عمو
پا نکش رو خاک مقابل عمو
هستی ام رفته به باد
جون داره به لب میاد
کاری از دست عمو بر نمیاد
غم رو غم بر دل من
ای نور چشم حسن
بابا تو با تیر تو رو با سنگ زدن
مثل اکبر شده ای
پاشیده تر شده ای
بی زره بودی و پرپر شده ای
آه ای خشکیده گلو
چه کرده با تو عدو
قد کشیدنت مبارکه عمو
پاره پاره بدنت
با هر چی شد زدنت
جای سالمی نمونده رو تنت
#میثم_مومنی_نژاد ✍
#شب_ششم_محرم
#سبک_خشکیده_لبم_حسین
.👇
.
🏴 #محرم۱۴۰۲
#نوحه
#حضرت_قاسم علیه السلام
#سبک_ای_عشق_جاودانه
#رضا_تاجیک✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
سربند:
ای عشق جاودانه - ای شور بیکرانه
هر لحظه می رسد این - نجوای عاشقانه
هر که دارد / سر همراهی ما / فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا / تا کربلا
هر که دارد / هوس کرببلا / شور سرمستی ما / بسم الله
حسین - باب النجات // جانم فدات ۲
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
شد جسمم بین صحرا - مثل تابوت بابا
زیر باران تیرم - در پیش چشم زهرا
در محرم / شده فاطمیه و / اشک و آه و ناله و ... / این کوچه ها
قاسم تو / بین خون نشسته و / سینه ای شکسته و ... / واویلا
جسمم - در خون نشست // پهلوم شکست ۲
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
از غمهایت عمو جان - آه ممتد کشیدم
می بینی زیر سم - مرکبها قد کشیدم
می کشندم / هر طرف با نیزه ها / از روی کینه و / روی حسد
صورت من / چون ضریحی شده است / که مشبک شده است / زیر لگد
حسین - آهم ببین // تنهاترین ۲
#شب_ششم_محرم
.👇
1401051202.mp3
1.85M
|⇦•اگرچه از میِ لطفت...
#قسمت_اول #مناجات با #امام_زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
اگرچه از میِ لطفت سبو سبو بردم
همیشه از تو ندانسته آبرو بردم
اگر چه آب به نام تو پاک شد اما
ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم
که گفته است پس از مرگ دستِ من خالیست؟
که من به شوقِ تو در خاک آرزو بردم
لباسِ مشکی من بیرق عزایِ شماست
من این نشان را با خویش کو به کو بردم
غذایِ خانۀ من هم غذایِ حضرتی است
چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم
به راحتي ز تو دل مي برم چرا كه من
از علاقه ي تو به نام حسين بو بردم
سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد
چه خیرها که ازین آب شستشو بردم
یتیم بودمُ پرسید هر که از پدرم
به افتخار فقط نام از عمو بردم
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
.
#حضرت_قاسم علیه_السلام
#زمزمه
#زمینه
#نوحه
۷۷۵
ای چراغ انجمنم قاسم
ای ستاره ی حسنم قاسم
آه و واویلا
پیراهنت شد کفنت قاسم
قربان عمو گفتنت قاسم
آه و واویلا
خشکیده لب،جان دادنت سخت است
بر روی خاک افتادنت سخت است
آه و واویلا
پیش چشم از خون ترم قاسم
غرق خون هستی در برم قاسم
آه و واویلا
زخمت را شویم با اشک دیده
مثل اکبر شد،جسمت پاشیده
آه و واویلا
گریه کنان بر تو پدر تو
نیزه بیرون زد از کمر تو
آه و واویلا
جان من ازغم آمده بر لب
قدکشیدی تو، در زیر مرکب
آه و واویلا
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_ششم_محرم
.👇
.
بسم الله النور
سبک به تماشا بیا ای پسر فاطمه
__________________________
#نوحه_محرم_۱۴۴۲
#زنجیر_زنی #دهه_محرم
#امیر_حسین_الفت
#شب_اول_محرم
هلال محرم
برده هوش از همه ، هلال ماه عزا
ناله زد فاطمه ، شد همه جا کربلا
شده ذکر لبم
نوحه ی محتشم
وا حسینا
وا شهیدا
........
ای سرت روی نی ، ای بدنت زیر پا
ماه زهرا چرا ، شد کفنت بوریا
شاه دور از دور وطن
صید صد پاره تن
واحسینا
واشهیدا
السلام و علی ساکن کرببلا
ذُبِحَ بِلقَفا مُرمل بِدما
شاه شیب الخضیب
ای حسین غریب
وا شهیدا
وا حسینا
______
روی صحرا تنت رمل بیابان شده
روی نیزه سرت قاری قران شده
السلام السلام
پور خیر الانام
وا شهیدا
واحسینا
...........
#شب_دوم_محرم
#حضرت_مسلم علیه السلام
شده تنهاترین ، مسلم تو یا حسین
جان شش ماهه ات نیا به اینجا حسین
غم من بی حساب
یاد طفل رباب
وا حسینا
واحسینا
.........
کوفه شرم و حیا ، ندارد از میهمان
تشنه ی خون تو ، خولی و شمر و سنان
می زنی دست و پا
زیر سر نیزه ها
وا حسینا
واحسینا
.........
#شب_دوم_محرم
شاه عالم حسین ، کرببلایی شده
قاتل زینبش ، فکر جدایی شده
زینب از روزگار
شده دل بی قرار
واحسینا
واحسینا
.........
چشم بد دور از این ، لشکر و سرلشکرش
کوفه مات حسین ، گشت و علی اکبرش
شدی ای کربلا
مثل عرش خدا
واحسینا
واحسینا
.........
کربلا جان تو ، جان عزیز رباب
خون نگردد دل ِ ، فاطمه و بوتراب
نشود خون جگر
شه ز داغ پسر
واحسینا
واحسینا
........
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
صورت شه بود ، پیش حرم روی خاک
زیر پا پیکرش
بی امان مادرش
واحسینا
واحسینا
..........
#شب_سوم_محرم
شده کرببلا ، خرابه از بوی سیب
آخرش کرد اثر ، آن همه امن یجیب
آمدی با سرت
دیدن دخترت
واحسینا
واحسینا
........
شده از غصه ات ، دخترکت نیمه جان
با چه حق بر لبت ، بوسه زده خیزران
شده همچون سرت
خون ، دل دخترت
واحسینا
واحسینا
.........
باورت می شود ، رقیه قدش خمید
بین عالم که دید ، سه ساله ی موسفید
برده جان مرا
سیلی بی هوا
واحسینا
واحسینا
..............
#شب_چهارم_محرم
حضرت #حر علیه السلام
الامان الامان ، حضرت بنده نواز
حر بیچاره را ، تویی فقط چاره ساز
ای خدای کرم
بده بال و پرم
واحسینا
واحسینا
........
من پناهنده ی ، لطف تو هستم حسین
کن حلالم اگر ، راه تو بستم حسین
شب من کن سحر
آبرویم بخر
واحسینا
واحسینا
.........
طفلان حضرت زینب سلام الله علیها
یابن زهرا حسین ، امید هر ناامید
بده رخصت شود ، زینبت ام الشهید
بخر ای با وفا
آبروی مرا
واحسینا
واحسینا
........
این همه غربتت ، برده امانم حسین
به فدای سرت ، دو نوجوانم حسین
من و دلواپسی
آه ازین بی کسی
واحسینا
واحسینا
......
#شب_پنجم_محرم
یادگار حسن ، شد آخرین یاورت
دست عبدالهت ، عمو فدای سرت
منم و تاب و تب
لا افارق به لب
واحسینا
واحسینا
........
باشد از روزگار روی لب تو گله
مثل اصغر شده ، قاتل من حرمله
تو و چشمان تر
من و خون ِ جگر
واحسینا
واحسینا
......
وای ازین جسم و این ، همه جراحت عمو
که زده نیزه ات ، به قثد قربت عمو
غرق غم شد دلم
غربتت قاتلم
واحسینا
واحسینا
.......
#شب_ششم_محرم
می رسد این ندا ، آجرک الله حسین
از غم قاسمش ، نشسته از پا حسین
شد غم مجتبی
زنده در کربلا
واحسینا
واحسینا
......
نعل مرکب چه کرد ، با تن داماد او
پا کشد روی خاک ، شاخه ی شمشاد او
یادگارحسن
شده صد پاره تن
واحسینا
واحسینا
........
خاک کرببلا ،محشر کبری شده
قاسم بن الحسن ، هم قد سقا شده
برده صبر از عمو
جسم زخمی او
واحسینا
واحسینا
.........
شب هفتم
عرش و فرش خدا ، لرزد از این ماجرا
با سه شعبه زدند ، حاجی شش ماهه را
غرق خون شد پسر
روی دست پدر
واحسینا
واحسینا
.......
لب خشکش نشاند ، لرزه به جان حسین
خنده ی آخرش ، برده امان حسین
کودک بی گناه
غرق خون گشته آه
واحسینا
واحسینا
........
به خدا می رسد جان به لب مادرش
به روی نیزه ها ، اگر نشیند سرش
قلب عالم کباب
شد برای رباب
واحسینا
واحسینا
......
شب هشتم
ناله زد آسمان ، سرت سلامت حسین
قسمت اکبرت ، شده شهادت حسین
قامتت را کمان
کرده داغ جوان
واحسینا
واحسینا
........
این همه درد و غم ، برده امانت حسین
اربا اربا شده ، تازه جوانت حسین
تو و چشمان تر
تو و خون ِ جگر
واحسینا
واحسینا
.........
نقش ِ روی زمین ، شد گل رعنای تو
مادرت هم نواست ، با ولدی های تو
آه ازین غائله
وای ازین هلهله
واحسینا
واحسینا
.......
#سبک_به_تماشا_بیا_ای_پسرفاطمه
👇
.
#نوحه
#حضرت_قاسم (ع)
#شب_ششم_محرم
بار یتیمی به دوش،آمدم ای گلفروش
حلقه ی سربازی فاطمه دارم به گوش
آرزو بر دل از خیمه برون تاخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
آمده ام تا مرا فدای اصغر کنی
عازم قربان شدن به راه اکبر کنی
لاله ی مجتبی سوخته و ساخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
از علی مرتضی هر که به دل کینه داشت
بر تن ابن الحسن ضربه ی کاری گذاشت
بی حیا قاتلش تیغ ستم آخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
شد خط سبز پدر،سر خط معراج من
رخت شهادت بپوش بر تن ابن الحسن
دل به دریا زده عاشق دل باخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
هست کنار حسین،ساقی این کاروان
آب شد اما «فرات» از عطش کودکان
کاشف الکرب او خوش علم افراخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
#مهدی_بهشتی(فرات میبدی)
«اشک فرات»
#زنجیرزنی
👇
.
#زمزمه
#حضرت_قاسم
.
بند اول
همین که صدام کردی از دل میدون
غمای مدینه توی کربلا ریخت
حسن ، کوچه ، مادر ، اومد جلو چشمام
می گفت عطر یاسم توی کوچه ها ریخت
غرور حسن رو یه سیلی شکست و
غرور تورو هم با سنگا شکستن
یتیم بودنت رو به رخ میکشیدن
تیر و نیزه هاشون برات حجله بستن
اینا نیزه دارن بجای غلاف
که نیزه رو پهلوته گرمه طواف
اونیکه تو کوچه نبود اینو گفت
حساب مدینه حالا شده صاف
داری خیلی سخت جون میدی عزیزم
نفسهات صدای شکسته میده
تو ماه حرم بودی و نعل اسب
روی سینت عکس ماهُ کشیده
بند دوم
چقدر رد پا روی جسمت زیاده
ازت رد شدن چند سوار و پیاده
شبیه عسل قامت تو کش اومد
تا که دیدمت ، تا شدم بی اراده
تنت حفره حفره شده زیر نعلا
تو گل بودی اما شدی عطر اعلی
چنان پیچ خوردی و درهم شدی تو
خط ساده بودی و حالا معلی
تو رو میبرم اما روی زمین
عزیز دلم پات کشیده میشه
صدا گریه های داداش حسنم
توی قتلگاهت شنیده میشه
عصای عمو بد شکسته شدی
نگفتی بری بی تو من چه کنم
امانت داداش بیفته اگه
چشام به چشای حسن چه کنم
#جعفر_خدری✍
#شب_ششم_محرم
👇
PTT-20220803-WA0009.opus
332.6K
#زمزمه شاهزاده قاسم بن الحسن «ع»
.
#نوحه
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
#سربند
یاشهید الشهدا یاغریب الغربا
صاحب قلب منی ساکن کرببلا
تا به عشقت گرفتار شدم
در غم تو عزادار شدم
آبروی دو عالم حسین
با تو من آبرو دار شدم
از ازل تا ابد بوده ام باحسین
السلام علیک یا غریب یاحسین
***
آمدم تا که کنم
نذر تو جان و تنم
من حسینی شدهی
دست امام حسنم
مثل بابای خود در جمل
بین میدان قدم میزنم
نعرهی حیدری میکشم
لشکری را بهم میزنم
مثل بابای خود میزنم سر زتن
ذکر روی لبم یاحسین یاحسن
آخر از خون سرم
به صورتم رنگ زدند
گفتم ابن الحسنم
همه به من سنگ زدند
اربا اربا تنم ای عمو
شد شبیه علی اکبرت
زیر پا سینه ام تا شکست
گریه کردم برا مادرت
نالهی مادرت را شنیدم عمو
زیر پا ماندم و قد کشیدم عمو
#عبدالزهرا ✍
.👇
.
|⇦•اگرچه از میِ لطفت...
#قسمت_اول #مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
اگرچه از میِ لطفت سبو سبو بردم
همیشه از تو ندانسته آبرو بردم
اگر چه آب به نام تو پاک شد اما
ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم
که گفته است پس از مرگ دستِ من خالیست؟
که من به شوقِ تو در خاک آرزو بردم
لباسِ مشکی من بیرق عزایِ شماست
من این نشان را با خویش کو به کو بردم
غذایِ خانۀ من هم غذایِ حضرتی است
چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم
به راحتي ز تو دل مي برم چرا كه من
از علاقه ي تو به نام حسين بو بردم
سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد
چه خیرها که ازین آب شستشو بردم
یتیم بودمُ پرسید هر که از پدرم
به افتخار فقط نام از عمو بردم
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
1401051202.mp3
1.85M
|⇦•اگرچه از میِ لطفت...
#قسمت_اول #مناجات وتوسل به #امام_زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
.
|⇦• می رود مثل حسن...
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
خود امام زمان در زيارت ناحيه مقدسه اينجوري سلام ميدن" اَلسَّلامُ عَلي القاسمِ بنْ اَلْحَسَنِ بنِ عَلّي اَلمَضرُوبُ عَلي هامَتِه، اَلمَسُلوبُ لامَتُه"
دل از حسين برده بود قاسم، پشت سر علي اكبر ابي عبدالله گريه كرده بود، براي اباالفضل هم گريه كرده بود، اما فقط براي قاسم بود كه دست به گردنش انداخته بود، اينقدر دوتايي گريه كردن "حَتّىٰ غُشِيَ عَلَيهِما" هر دوتا غش كردن روي زمين افتادن...
قاسم اول هر كاري كرد اجازه بگيره عمو اجازه نداد، ابي عبدالله مي فرمود: تو يادگارِ داداشم حسن هستي، نميتونم جوابش رو بدم، قاسم با چشم گريون برگشت تويِ خيمه، نجمه خاتون مادرش ديد قاسم گوشه ي خيمه زانوي غم بغل گرفته داره زار زار گريه ميكنه، مادر برات بميره، چرا داري گريه ميكني؟ عرضه داشت: هر چي به عموم گفتم، اجازه نداد برم ميدان... اما ديد مادر اصلا نگران نشد، آروم رفت يه بقچه اي رو گذاشت جلوش، آروم گره هارو باز كرد، يه نامه اي رو برداشت بوسيد، گفت: اينو بده دستِ عموت حسين، محاله ديگه نذاره بري ميدان، قاسم گفت: مگه چيه اين نامه؟ صدا زد: اين نامه ي بابات امام حسنِ، نوشته: حسين جان! كربلا خودم نيستم جونم رو فدات كنم، اما بچه هام رو بذار ميدان برن، اينا بايد فداييِ تو بشن...
امشب يه چشمت بايد برا آقا ابي عبدالله اشكبار باشه، يه چشمت هم برا امام حسن گريه كنه، امشب رو يه جور ديگه اي حضرت زهرا دوست داره، وقتي نامِ امام حسن مياد، بي بي ميگه: جانم حسن...*
می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد
انتقام نَفَسِ خسته ی مادر باشد
همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است
بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد
ذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها
قاسم ابنِ پسرِ فاتح خیبر باشد
سیزده ساله ولی خوب به او می آید
که به فرزندِ علی مالک اشتر باشد
*همه ايستادن دارن جنگ نمايانِ قاسم رو ميبينن، استادِ جنگش اباالفضل ايستاده رويِ يه بلندي، هر دونه از دشمنارو كه قاسم رويِ زمين ميندازه صدا ميزنه:" لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه" ماشاالله قاسم! جانم حسن، حريف طلبيد توي ميدان، عُمرِ سعد به ارزق شامي گفت: برو... گفت: برا من بده، من جنگاورم توي عرب، يكي از بچه هام رو مي فرستم كار رو تموم كنه، خيالت راحت، چهار تا پسر آوُرده ارزق شامي، اولين پسرش رو وارد ميدان كرد، با يه ضربه ي قاسم، رو خاك افتاد، بچه ي دوم هم همينطور، هر چهارتا رو جلوي چشم باباش به درك فرستاد...*
آرزو داشته تا چند صباحی دیگر
ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد
نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده
کشته هایش ولی امروز فراتر باش
*يه وقت ديدن ارزق شامي خودش رو رسوند ميدون، با يه كينه اي، با يه غضبي، گفت: خودم داغش رو به دلِ مادرش ميذارم...*
ازرق شام نفهمید که در محضرِ او
لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد
*خود ارزق رو هم روي زمين انداخت...*
آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم
همه گفتند که شاید علی اکبر باشد
کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت
اجل کوفه و شام است و مقدر باشد
#شاعر حسن کردی✍
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦• دستت افتاده، لب افتاده...
#قسمت_سوم #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
*نانجيب گفت: گناهِ اولين و آخرين به گردنم باشه اگه داغش رو به دلِ مادرش نذارم... عَمر بن سعد اَزُدی قسم خورد، گفت: ميرم سر از بدنش جدا ميكنم... يه عده كربلا عثماني مذهب بودن، كينه داشتن جنگ جمل از امام حسن، تا قاسم گفت: "إن تنکرونی فأنا ابن الحسن" ديدن يك به يك نميتونن حريفِ قاسم بشن، همه دورش رو گرفتن، اينقدر سنگ بر بدنِ قاسم زدن، توي اين سنگ باران كسي كه نه خود داره و نه زره داره، وقتي سنگ ميزنن بايد جلوي صورتش رو بگيره، در همين حين يه نانجيبي با شمشير و نيزه زد، قاسم رو از روي اسب انداخت، يه وقت صداش بلند شد: عموجانم!...
حالا ابي عبدالله خودش رو به عجله رسونده، اما چه لحظه اي حسين رسيد، ديد نانجيب بالا سرِ قاسم نشسته، همين عَمر بن سعد اَزُدی نانجيب موهاي قاسم رو گرفته، ميخواد سر از بدنش جدا كنه، يه وقت ابي عبدالله مثل باز شكاري خودش رو رسوند، دست نانجيب رو با شمشير قطع كرد، صداي نحس عَمر بلند شد، قومش اومدن اين نانجيب رو نجات بدن، همه با اسب ها اومدن، يه وقت ديد يه صداي ضعيفي از مابينِ سپاه اسب ها بلند شد، عمو جان! ديگه شكلِ مادرت شدم، استخوان هاي سينه ي من هم شكست...
همه بايد يه جوري ارث ببرن از فاطمه، چرا كه دوميِ ملعون به معاويه نوشت، اومدم پشت در صداي نفس كشيدن هاي فاطمه رو ميشنيدم چنان با لگد به در زدم، صداي شكستن استخوان هاي فاطمه رو شنيدم... لذا هم قاسم استخوانهاش شكست، هم ابي عبدالله...*
دستت افتاده، لب افتاده و سر افتاده
عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده
همه با چکمه ی جنگی ز تنت رد شده اند !
بس که امروز تنت بین گذر افتاده
پشت لب های تو دیگر پسرم سبز شده
روی خشکیِ لبت خون جگر افتاده
چشم های حسنیِ تو نه بسته ست نه باز !
هر کسی دیده تو را یاد پدر افتاده
باز انگار علی رفته اُحد برگشته
باز انگار رویِ فاطمه در افتاده !
*اگر توي گودال ده اسب رو نعل تازه زدن، ديگه ابي عبدالله هم جون نداشت و هم سر نداشت، اما قاسم افتاده، ابي عبدالله اومد بالا سرش...گفت:*
آسمانی شده ای که پُر ماه است عمو
به رویت سُمّ فرس ها چقدر افتاده
مشتری های تو با سنگ خریدند تو را
عسلت ریخته و شیشه دگر افتاده …
#شاعر سید پوریا هاشمی
*شب عاشورا ابي عبدالله جايگاه رو داره به همه ي اصحاب نشون ميده، ديدن قاسم از جا بلند ميشه، عمو جان! منم فردا هستم بينِ اينها، فرمود: آره هستي قربونت برم... دوباره بلند شد: عموجان! منم كشته ميشم؟ ابي عبدالله سئوال كرد: قاسم جان! مرگ در نظرِ تو چه جوريه؟ سريع گفت: "اَحلَی مِنَ العَسَل"... ابي عبدالله فرمود: هم تو كشته ميشي و هم شيرخواره ي من شهيد ميشه، يه وقت از جاش بلند شد قاسم، گفت: مگه پاشون به خيام باز ميشه؟.. فرمود: آري چون هيچ مردي توي خيمه ها نمونده....*
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب ششم -روضه -حضرت قاسم علیهالسلام-1661593214.mp3
7.01M
|⇦• می رود مثل حسن...
#روضه و توسل به #حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
.
|⇦• چشماتو وا نكن...
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
چشماتو وا نكن، خجالتم نده
به كي بگم كه چي سَرِ تو اومده
كرب و بلا پُر از بويِ حسن شده
اندازه ي عمو، قدت بلند شده
دامادِ كربلا، تنت مثل عسل
رو خاك كشيده شد
حنا گذاشتي و دونه دونه همه
رگات بريده شده
از دور كه اومدم عمو شنيدم
تو دشت صدايِ اُستخون شكسته
وقتي رسيدم به تنِ تو ديدم
داداش حسن بالا سرت نشسته
حسن! آه، آه...
*ميگن: قاسم مثلِ مرغِ بِسمِل پا روي زمين ميكشيد، مرغ رو وقتي سر از بدنش جدا ميكنن هي دست و پا ميزنه، آروم ميشه دوباره دست و پا ميزنه، اينو ميگن مرغِ بسمل...*
يتيمِ كربلا، غريبي مو ببين
جلو چشام نكش، پاهاتو رو زمين
عمو بميره كاش براي غربتت
تمومِ سنگاشون خورده به صورتت
از گُل هم اينجوري گلاب نميگيرن
كه از تنت عمو!
از نعل اسباشون يكي شده تنت
با جوشنت عمو!
رو سينه ي شكسته ي تو دارم
زخمِ عميقِ مادر رو مي بينم
با ديدن خون رويِ نعل اسبا
خونِ رويِ ميخِ در رو مي بينم
واي مادرم! مادرم!..
*بچه ي اي كه پاش به ركاب اسب نمي رسيد، ابي عبدالله وقتي بدن قاسم رو بلند كرد، پاهاش روي زمين كشيده ميشد، ديگه استخواني توي بدنِ قاسم سالم نمونده بود، بدن رو آوُرد خيمه ي دارالحرب، گذاشت كنارِ بدنِ علي اكبر، ابي عبدالله ما بين اين دو بدن نشسته بود، به سينه ي شكسته ي قاسم نگاه مي كرد، مي گفت: واي مادرم! مادرم... به پهلوي دريده ي علي اكبر نگاه ميكرد، صدا ميزد: واي مادرم، مادرم...
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#زمزمه_حضرت_قاسم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب ششم -زمزمه-چشاتو وا نکن-1661593248.mp3
2.78M
#زمزمه
|⇦• چشماتو وا نكن...
#قسمت_پایانی زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
.
#واحد
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
#سربند_امام_حسین
ما کسی رو از تو بهتر نداریم
یه امام حسین که بیشتر نداریم
مارو از درِ خونهت جدا نکن
جایی رو به غیر این در نداریم
ای که به یک گوشه نگات آقا
سنگ سیاه و مثل در کردی
یه نیم نگاهی هم به ماها کن
از اون نگاها که به حر کردی
یا اباعبدالله ، نعم الارباب
به علیِ اکبرت ، منو دریاب
****
#حضرت_قاسم_واحد
ای عمو مثل زره شده تنم
جای سالمی نموند رو بدنم
تا که فهمیدن یتیم حسنم
همه با بغض حسن میزدنم
گفتم به لشکر تازه دامادم
هلهله کردن تا که افتادم
مونده تنم به زیر دست و پا
بیا عمو برس به فریادم
یا اباعبدالله ____ ای عمو جان
......
مثل مادرت شده پهلوی من
منو به خیمه نبر عموی من
مادرم ببینه که دق میکنه
جای این خنجر و رو گلوی من
از بس زیر پا پیکرم مونده
از پیکرم فقط سرم مونده
از من فقط یه پیرهن پاره
برا عروس مضطرم مونده
یا اباعبدالله ____ ای عمو جان
#عبدالحسین ✍
👇
۱۰
سبک گلفروشم گل فروش
#شب_ششم_محرم
#زنجیر_زنی
#حاج_رضا_یعقوبیان
(حضرت قاسم ابن الحسن ع)
روح بر جانم بده،ره به جانانم بده
ای عموی مهربان،اذن میدانم بده
مشکلم را یا عمو بنما تو حل
مرگ باشد بر من احلی من عسل
ای عموجانم حسین۲
در جلالی مصطفی،در مثالی هل اتی
در کمالی فاطمه،در خصالی مرتضی
نوربخش عالمینی قاسمم
هستی و جان حسینی قاسمم
ای عموجانم حسین۲
رفت قاسم از وفا،جانب میدان عشق
بین خیل دشمنان،داده او جولان عشق
لشکر دشمن منم پور حسن
سبط فرزند رسول مؤتمن
ای عموجانم حسین۲
می رسد تکبیر تو،هم نوا شمشیر تو
تا که افتادی زمین،شد عمویت پیر تو
شد سراسیمه به سویت رهسپار
دید دور تو گرفته خیل خار
ای عموجانم حسین۲
جان و جانانت حسین،بی قرارت آمده
با دو چشم اشکبار،در کنارت آمده
از چه قاسم بر زمین پا می کشی
زین مصیبت ها عمو را می کشی
ای عموجانم حسین۲
#سبک_گلفروشم_گلفروش
۶
.
|⇦•بعد تو این حرمِ...
#قسمت_اول #روضه وتوسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
*صدای ابی عبدالله دم در خیمه ها بلند شد دیگه کسی برا ابی عبدالله نمونده.روایت میگه جز چند نفر، هیچ کس دیگه باقی نمونده.. نادَیٰ واغُربَتاه، واقِلَّةَ ناصِرا أمَا مِن مُعينٍ يُعينُنا؟ أما مِن ناصِرٍ یَنْصُرُنا؟ آیا کسی هست مرا کمک کنه، همراهی کنه، نصرتم بده؟ روایت میگه یه مرتبه قاسم ابن الحسن از خیمه بیرون دوید. صدا زد عموجان! من هستم! یاریت میکنم. ابی عبدالله تا قاسم رودید، راوی میگه بغلش کرد بوسید. صدازد قاسمم تو یادگار حَسنم هستی، تو باید کنار من باشی، من تو رو نگاه می کنم یاد حسنم میوفتم. تو نمیخواد بری میدان.قاسم گفت: عموجان! اذن میدان به من بده. من نمیتونم ببینم شما اینجوری غریب وتنهایی. آقا اذن میدان ندادن.
فلذا مقتل میگه: "فَجَلَسَ القاسِمُ مَهموماً مَغموماً مُتَهَلِّماً باکِی العَین، حَزینَ القَلب، فَوَضَعَ رأسُهُ علی رِجلَیه." سرش رو گذاشت رو پاهاش ناراحت، غمگین، گوشه ی خیمه نشست."وَ ذَكَر أنّ أبَاهُ قَد رَبَطَ لَه عوذَةً فِي کِتفِهِ الاَیمَن" ..یهو یادش افتاد باباش حسن به کتف راستش یه بازوبندی بسته.. یادگار باباشه. باباش گفته قاسمم! این حرز رو بهت میدم یه نامه ای هم تو این حرز گذاشتم. یه روزی میرسه داداشم حسین تنها میشه، یه وقت نکنه اونجا داداش من رو غریب رها کنی بری، میدونم حسینم بهت اجازه نمیده بری میدان. یه نامه نوشتم توحرز گذاشتم این نامه رو اون موقع بهش بده. قاسم بازو بند رو باز کرد، آورد خدمت ابی عبدالله. "وَ عَرَضَ ما كَتَبَ عَلى عَمِّه" نوشته رو أورد تقدیم ابا عبدالله کرد."فَلَمّا قَرأ الحُسينَ عليه السلام العَوذَةً، بَكىٰ وَبُكاء شَديدا" تا این نامه رو ابی عبدالله دید روچشمش گذاشت، بوسه زد، روایت میگه شروع کرد های های گریه کردن......
نگاهش به دست خط حسنش افتاد.آی قربونت برم داداش! قربونت برم که یه عمر چه غمهایی تو دلت بود و به من نگفتی. قربونت برم که چه صحنه هایی دیدی وبه ما نگفتی. قربونت برم که شبا از خواب می پریدی هی میگفتی نزن..نزن...نزن....
"فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ" این بچه خودش رو انداخت رو دست وپای ابی عبدالله، پاهای عموش رومیبوسه. به دست وپا افتادن یعنی اینکه التماس کنه.. قاسم التماس عموش رومیکرد...."ويَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّى أذِنَ لَهُ" از عموش میخواد بهش اجازه بده بره میدان، اذن رو گرفت، راه افتاد. همچین که به سمت میدان حرکت می کرد شروع کرد رجز خوانی کنه.*
"انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
هذَا حُسَیْنٌ کَالاَسیرِ الْمُرْتَهَن
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن"
*تا صدا زد «أِن تَنْکُرونى» من فرزند حسنم همه ی پیرمردایی که تو جَبل زخم از امام حسن خورده بودن، یهو سرشون رو بالا آوردن گفت کیه؟! پسرِ حسنه؟ به عمر سعد گفتن اجازه بدید ما به جنگ این بچه بریم. دورش کردن، شروع کردن تیر بارونش کنن سنگش بزنن. همچین که اومد سرش رو برگردونه اون نامرد با شمشیر به فرق قاسم زد با صورت به زمین افتاد.نیزه رو برداشت، جوری تو کمر قاسم زد که این نیزه از سینه ی این بچه بیرون زد. خونا شروع کرد سرازیر شدن "وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ "ناله اش بلند شد. عمو! *
بعد تو این حرمِ مرثِیه خوان را چه کنم
یا تنی مانده به شن های روان را چه کنم
می وزد آهِ من و خِش خِش تو می آید
این همه دور وبرم برگِ خزان را چه کنم
*«برگ خزون وقتی روزمین میریزه، وقتی آدم روش راه میره، خِش خِش صدا میده» *
نجمه دنبال تو و چشمِ تو دنبال من است
آه این را چهکنم وای که آن را چهکنم
نو جوانیِ حسن ، حیف یتیمت دیدند
پیش زهرا بدنی بی ضربان را چهکنم
از عموجانِ تو تنها به لبت جان مانده
بعد فریادِ عموجانِ تو جان را چهکنم
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
تو نگفتی که جوان مُرده عمویی دارم
این زمین خورده ترین مَرد جهان را چه کنم
نامنظم زدنِ قلب مرا میبینی
نامنظم شدنت بُرده توان را، چهکنم
*میدونی چرا بدنش نامنظم شد؟ وقتی صداش بلند شد عموجان! روایت میگه ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند بالاسر قاسمش. اما چه صحنه ای دید؟! تصور کنید وقتی یه طعمه ای روزمین میوفته کفتارا دورش حلقه می زنن، دید این کفتارا دور قاسم روگرفتن، هر کسی داره با یه چیزی میزنه. یکی داره نیزه میزنه، دورش رو گرفتن دارن می چرخن دور قاسم. یکی میگه نوبت منه، ابی عبدالله اومد دید یه نانجیبی شمشیر آورده بالا میخواد بزنه، زد دستش رو انداخت. یهو دید از اون دور اسب سوارا دارن میان میخوان نجاتش بِدن. ابی عبدالله عقب کشید این اسب سوارا انقدر رو بدن قاسم تازوندن روایت میگه صدای خرد شدن استخوانها می آمد.. یاد کدوم لحظه افتادی؟ اون لحظه ای که مادرش پشت دَره، داره ناله میزنه نمیذارم بیاین، خونه، خونه ی منه اذن می خواد. اون نامرد همه ی توانش رو ریخت تو پاهاش چنان با لگد به در زد...*
اینهمه نعل...در اینجای کم و...عمقِ زیاد
گیرم این سینه شود خوب دهان را چه کنم
#شاعر:حسن لطفی
گلمزوده واسه پرپر شدن
شکستی بدجور آیینه ی حسن
میپاشی بیشتر دست وپا نزن
عموجونم
با هر سرفه خون می ریزه از لب تو
آغوشمغرق خون شد
پیکرت با، سنگ و تیر و نیزه
گل بارون شد
گفتی ابنُ المجتبایی
هرچی شد که از اون شد
سرِ تو ریختن، با بغض وکینه
تقاص عشقِ علی همینه
به تو رسیده، ارث از مدینه
سرِ شکسته، خِس خِس سینه
بمیرم درد بی حد می کِشی
نفس هاتو خیلی بد می کشی
زیر سم اسبا قد می کشی
عمو جونم
قاسم قاسم
من گُمت کردم میون نیزه های این لشگر
آهوناله ات گم شده تو
سر صدای این لشگر
مونده روی پیکرِ تو
رَدِّ پای این لشگر
دور توجمع اند، هزار تا قاتل
بهممی خندن یه مشت ارازل
برا تنفس خوردی به مشکل
پُر از هلالی، ای ماه کامل
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_قاسم
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇