#حضرت_عباس_ع_شهادت
این آبها شبیه تو دریا ندیدهاند
مانند دستهای تو سقا ندیدهاند
برخیز و تا به خیمه مرا با خودت ببر
طفلان من شکستن بابا ندیدهاند
پُشتم شکسته، زودتر از من حرم برو
نامحرمان هنوز حرم را ندیدهاند
داری چرا شبیه حسن گریه میکنی
چشمان تو که کوچهی زهرا ندیدهاند
سر را به پام خاطر امالبنین مکش
اینقدر پیش فاطمه پا را زمین مکش
✍ #حسن_لطفی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت
خداوند آسمانها را درآورده به فرمانت
مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی؟
که میخوانند خود را ارمنیها هم مسلمانت
حسین ابن علی که عالمی هستند قربانش
به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت
همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی
همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت
به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را
دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت
نداری دست در پیکر؛ ولی بنگر که این لشکر
هراسان است سرتاسر ز چشمان رجزخوانت
همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک میدیدی
گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت
عجب حُسن ختامی داشتی که در دم آخر
به جای مادرت ام البنین، زهراست مهمانت
از اول جان تو تنها برادر بود تا آخر
که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟
**
برای اینکه در راه حسین ِفاطمه باشم
الهی که بماند تا ابد دستم به دامانت
✍ #احمدجواد_نوآبادی
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آنکه از عباس نانش را گرفت
روزِ محشر دستهايش دستگيري ميكند
دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت
هيچ كس اندازهی عباس شرمنده نشد
كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
از خجالت آب شد، آبآورِ كرب و بلا
عصرِ تاسوعا اماننامه امانش را گرفت
چشمهايش پاسبانهای بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزهای حجمِ دهانش را گرفت
قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود
تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت
از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند
گریههای ناتمامی خواهرانش را گرفت
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
تا سایهی تو از سر این کاروان رفت
از ترس، رنگ از صورت نیلوفران رفت
اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند
حسرت به دل، از پیش تو این قد کمان رفت
تیرِ کمان هم داشت شوق ابرویت را
که پر درآورد از کمان تا آن کمان رفت
دست تو که افتاد، دستِ کوفه سمتِ
پوشیهی حوریه ی این خاندان رفت
تو علقمه بودی ندیدی من که دیدم
با خنجری سمت حسینم ساربان رفت
من را به جبرِ کعبِ نی بردند آخر
بلبل کجا با میل خود از بوستان رفت؟!
فهمیدم از طرز نگاهت روی نیزه
تیری که تیرانداز زد تا استخوان رفت
ای محرم زینب خبر داری که زینب
وقتی نبودی، مجلس نامحرمان رفت؟!
ام البنین باور نکرد اما پس از تو
زینب به کوفه با سنان بد دهان رفت
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#شب_نهم
ما که عمریست گدای شب تاسوعاییم
زخمی مرثیههای شب تاسوعاییم
عشق عباس شکیبایی و سرزندگی است
روضهی امشب ما روضه ی شرمندگی است
تن بی بال و پرت قاتل ارباب شدهست
از خجالت همهی قامت تو آب شدهست
همهی علقمه پر نقش شد از بال و پرت
همهی خون تنت ریخته از فرق سرت
اولین بار کنار تن تو لرزیدم
سوختم تا که تن سوختهات را دیدم
داغ تو بر کمرم مانده و سنگین شده است
این فرات است که از خونِ تو رنگین شده است
میکشم تیر ز چشم تو به چشمی پُر اشک
مرثیه خوانده برای منِ دلسوخته، مشک
از گلو و سر و چشم و دهنت خون زده است
صبر کن نیزهای از پشت تو بیرون زده است
خیمه با رفتن تو ضربهی بد خواهد خورد
دخترم بی تو از این قوم، لگد خواهد خورد
لشکر حرمله آمادهی غارت شده است
تو که بی دست شدی، حرف اسارت شده است
فکر کن بی من و تو شمر چهها خواهد کرد
حرمله را به حرم زود رها خواهد کرد
از همین لحظه النگوی رقیه پَر زد
خواهرم باز گره بر گرهی معجر زد
با شکاف سر زاری که تو داری چه کنم؟
با سرت در گذر نیزه سواری چه کنم؟
به سر سوختهات زخم جبین میاُفتد
بیشتر از سر من روی زمین میاُفتد
✍ #حسن_کردی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
ای علمدار نینوا عباس
شرف الشمس کربلا عباس
میروی از حرم به سوی فرات
دور باشی عزیزم از آفات
گفتی از غصه سینهات تنگ است
حال، امروز موقع جنگ است
گفتهای سینهات پر از درد است
رنگ اطفال تشنهام زرد است
برو اما برای آب برو
محض آرامش رباب برو
نروی هستی من از دستم
جلوی خیمه منتظر هستم
مانده چشمم به راه برگردی
جلوی خیمه گاه برگردی
ای برادر شکوه خیمه تویی
ای علمدار،کوه خیمه تویی
تو که باشی حرم امان دارد
جان من! دخترم امان دارد
تو که باشی پناه دارم من
با وجودت سپاه دارم من
تو که باشی امید خواهر هست
تو بمانی علیِ اصغر هست
تو که باشی رقیهام شاد است
دلش از بند غصه آزاد است
تو نباشی دگر پناهی نیست
یا اباالفضل تکیهگاهی نیست
طفلِ محتاجِ آب، منتظرت
گریههای رباب منتظرت
خیمهها بی تو محشر غوغاست
ای برادر برادرت تنهاست
اسدالله این حرم برگرد
قوت قلب خواهرم برگرد
دشمنان بی حیا و نامردند
دور این خیمهگاه میگردند
✍ #مجتبی_شکریان
#حضرت_عباس_ع_شهادت
صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد
و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد
زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما
نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد
چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود
تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد
به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل
زمانی که به روی خاکها از صدر زین افتاد
فلک وقتی رکاب خالیاش را دید زد فریاد
که از انگشتری آسمانهایم نگین افتاد
✍ #موسی_علیمرادی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
این جهان غیر از سرای آزمایش نیست، نیست
شعر من تیغی بُرندهست و گزارش نیست، نیست
غیر تیر و تیغ و نیزه بر سر احقاق حق
زیر و رو کردم ولی راهِ گشایش نیست، نیست
دست رد بر سینهی هرچه امان نامه زنم
تشنهی جام بلا دنبال سازش نیست، نیست
کربلا باید کفن پوشید و از دنیا برید
عرصهی کرب و بلا جای نمایش نیست، نیست
به قتال فاطمیون بی جهت صف بستهاند
شیعیان را واهمه از تیر و ترکش نیست، نیست
میشود روزی شهادتنامهام امضا شود؟
در مفاتیح دلم جز این نیایش نیست، نیست
ساقی کرببلا یعنی ابوالفضل و جز او
مستحق این همه مدح و ستایش نیست، نیست
تا کلیمیها به بزم روضه امشب دعوتاند
خوب و بد را هم نیازی به گزینش نیست، نیست
دست بر دامان آقای کریم خود زدم
دست خالی خدمت باب الحوائج آمدم
عاشقان با گریهی نم نم صدایش میکنند
زائرانش در حرم، هر دم صدایش میکنند
مرد و زن، پیر و جوان امشب دخیل محضرش
با توجه عالم و آدم صدایش میکنند
او طبیبِ دردِ بی درمانِ خلقِ عالم است
دردمندان، حضرت مرهم صدایش میکنند
کاشف الکرب الحسین است و گرفتاران شهر
در هجوم درد و رنج و غم صدایش میکنند
دسته دسته سینهزنهایش به روضه آمدند
نه فقط ما، ارمنیها هم صدایش میکنند
ساقی ابن ساقی است و در سقایت شهره است
سلسبیل و کوثر و زمزم صدایش میکنند
چون لباس رزم پوشد حیدر کرببلاست
اهل خیمه صاحب پرچم صدایش میکنند
ساکنان آسمانها یک صدا همراه با
حیدر و پیغمبر اکرم صدایش میکنند
هم نفس با فاطمه، هم ناله با ام البنین
هاجر و آسیه و مریم صدایش میکنند
در نبود او خواتین حرم آشفتهاند
کودکانِ غرقِ در ماتم صدایش میکنند
در میان خیمه زینب، بر روی مرکب حسین
رو به سوی علقمه با هم صدایش میکنند
با "اخا ادرک اخا" کرببلا آتش گرفت
خیمه گویا پیش چشم بچهها آتش گرفت
چه غریبانه برادر را برادر جمع کرد
پاره پاره، پاره پاره، پاره پیکر جمع کرد
در نگاه سرد نخلستان به تنهایی حسین
با دلی غمدیده و با دیدهی تر جمع کرد
بازوی آزردهاش، پهلوی نیزه خوردهاش
هر دو را از منظر چشمان مادر جمع کرد
پیش چشم بچههای چشم بر راه عمو
خیمهی عباس را همراه خواهر جمع کرد
حرمله از برکت چشمش هزاران نقره و...
کیسههای مملوی از درّ و گوهر جمع کرد
دست ناپاکی که سقا را به خاک و خون کشید
در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد
بی عمو کلی گره خوردهست در کار رباب
مشکْ پاره پاره شد، ای وای بیچاره رباب
✍ #علیرضا_خاکساری
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
هرکسی رفت بهدنبال تو راهش وا شد
هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد
آب محتاج لب توست؛ نه تو محتاجش!
لب خشکیدهی تو داغ دل دریا شد
پسر چهارم زهرایی و ابن الزهرا
بودنت مایهی امید بنی الزهرا شد...
جا رویِ چشمِ ترِ مهدیِ زهرا دارد
آن عریضه که به دستان شما امضا شد
بخدا مثل تو در بین برادرها نیست
بخدا داشتنت حسرت خواهر ها شد
اهل حاجت همهی سال به کس رو نزدند
صبر کردند همه تا #شب_تاسوعا شد
تا قیامت جلوی هیچ کسی خم نشود
قد هرکس جلوی پرچم سبزت تا شد
من ندادم به سکینه قسمت! میترسم
یک نفر داد قسم در حرمت غوغا شد
تو از اول حسنی بودی و دیدند همه
چقدر تیر براین پیکر زخمت جا شد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
دو دست تو ستون خیمهی عرش برین باشد
دو دست تو همان دست خدا در آستین باشد
شفاعت قدر یک جرعه عطش نوشیده از دستت
دخیل شاهپرهایت پَرِ روح الامین باشد
به روی شانهی کعبه تو رفتی خطبهای خواندی
بخوان! نهج البلاغه از لبِ تو دلنشین باشد
بخوان که کعبه هم دور سر معصوم میگردد
یکی از حاجیانش آسمانِ هفتمین باشد
بخوان در گوش حاجیها که طوف خانهی کعبه
طواف بر قدمگاه امیرالمومنین باشد
همانگونه که حیدر پیشمرگ مصطفی بوده
فدایی حسین او یل ام البنین باشد
ببین که چادر مادر شبستانش مهیای
نزول آیه های والقمر از روی زین باشد
تو که پیشانیات ایوان آیینهست، پس باید
زلال روشنایی، جاری از زخم جبین باشد
**
کجایی ماه پاره؟! تا ببینی که پس از داغت
تن خورشید زیر چکمهی شمر لعین باشد
خداوند ادب! در پایکوبیِ چهل تا نعل
نگاه رملهای گرم از تو شرمگین باشد
✍ حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
این ریشهی عشق است؛ از دل کندنی نیست
بالاتر از فهم است؛ پس فهمیدنی نیست
هرکس دلش گیر است یکجایی به هرحال
من که دلم این روزها ام البنینیست
با اینکه اصلاً زادهی ام البنین است
آشفتهتر از فاطمه امشب زنی نیست
این خانواده کلهم نوراند، يک نور
پس بچهی این پنج تن که ناتنی نیست
در شهر ما نامش به روی ارمنیهاست
هرچند این باب الحوائج ارمنی نیست
ما با فرات کربلایش قهر کردیم
چون بعد او این آبها که خوردنی نیست
**
تیری که به مشکش زدید عباس را کشت
دیگر نیازی به عمود آهنی نیست
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#امان_نامه
وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ...
روضه از زبان مبارک حضرت زینب(س)
ای که نامت پناهِ عِلّیین
پاشو از جا سپاهِ عِلّیین
پاشو ای ماه، جلوهی شب باش
پاشو از جا، کفیل زینب باش
پاشو تا سایهی سرم باشی
تا نگهبانِ معجرم باشی
خواهرت آمده نگاهش کن
تکیه بر چادرِ سیاهش کن
آه... ای کُشتهی امان نامه
سر فرو بردی از چه در جامه؟!
زانویت را چرا بغل کردی؟!
تو که بر قول خود عمل کردی
خاطرت جمع، مردِ با احساس
هیچ کس باورش نشد، عباس
پاشو دلگرمی دلِ همه باش
قوّتِ قلب آل فاطمه باش
ماه من، بر رخت نقاب بزن
حرز انداز زود، بر گردن
کوفیان، چشمْ شور و نامردند
تیرهای سه شعبه آوردند
چشمهایت چقدر زیبایند
بازوانت مرا تسلایند
من همینگونه هم پریشانم
تو نباشی دگر چه میدانم...
... شاید از گریه غرقِ غم بشوم
شاید اصلاً اسیر هم بشوم
شاید اصلاً سرم شکسته شود
دست من با طناب بسته شود
شاید از روی تل نگاه کنم
گریه، بالای قتلگاه کنم
چه کنم گر حسین تنها شد؟!
چه کنم قتلگاه غوغا شد؟!
شاید اصلا مرا زمین بزنند
کعب نی بر منِ حزین بزنند
پاسبانِ نمازم، ای عباس!
تو نباشی چه سازم، ای عباس؟!
✍ #محمدجواد_شیرازی
#حضرت_عباس_ع_مدح
رو کرده هر آیینه به آیین اباالفضل
هر کس که مسلمان شده با دین اباالفضل
از جانب خورشید به من مرحمتی شد
چون گوش سپردم به فرامین اباالفضل
لبتشنگی آل عبا چیز کمی نیست
از منظر چشمان جهانبین اباالفضل
ای کودک ششماهه که در لحظهی رفتن
لبخند تو شد مایهی تسکین اباالفضل
شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار
از حالت پیشانی پُرچین اباالفضل
زیباتر از این چیست که در معرکهی عشق
زهرا برسد بر سر بالین اباالفضل
هستیم گدایانِ درِ خانهی عباس
هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل
او باعث و بانی شده تا شعر بگویم
دریای معانی شده تا شعر بگویم
✍ #احمد_علوی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
تا تو بودی خیمهها آرام بود
دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودی من پناهی داشتم
با وجود تو سپاهی داشتم
تا تو بودی خیمهها پاینده بود
اصغر ششماههی من زنده بود
تا تو بودی خیمهها غارت نشد
گوشوار بچهها غارت نشد
تا تو بودی دست زینب باز بود
بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا تو بودی چهرهها نیلی نبود
دستها آمادهی سیلی نبود
تا که مشکت پاره و بی آب شد
دشمنت در خنده و شاداب شد
پهنهی پیشانیات در هم شکست
خیمهات مثل حسین از پا نشست
ای که تو دست خدائی داشتی
هستیات را بر زمین بگذاشتی
ای که زینب خواهرت گردیده است
فاطمه دور سرت گردیده است
آنکه طاق ابروانت را شکست
بعد تو بر سینهی یارت نشست
بعد تو دشمن هیاهو میکند
وحشیانه بر حرم رو میکند
✍ مرحوم #حبیب_الله_چایچیان
یا_ابوفاضل_هادی_همتی.mp3
4.88M
#زنجیرزنی #واحد #تک #حماسی
ای ساقی لب تشنگان
ادرکنی عباس
ناخورده از آب روان
ادرکنی عباس
ای ماه تابان حرم جانم ابوالفضل
سالاری و صاحب علم جانم ابوالفضل
دریا دل کرببلا
شیر شیرانی
تو پهلوان صف شکن
مرد میدانی
مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم
مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم
زیبا گل ام البنین
ادرکنی عباس
شیر امیرالمومنین
ادرکنی عباس
پشت و پناه خیمه گاه شاه دینی
تو ساقی لب تشنه قطع الیمینی
در راه دین گشتی فدا
جان به قربانت
ماندی سر عهد و وفا
جان به قربانت
مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم
مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم
حاجت گرفته اَرمنی
از خانه ی تو
ای جان فدای غیرتِ
جانانه ی تو
باب الحوائج هستی و درمان دردی
یک عالَمی فهمیده که خیلی تو مَردی
بر دل خدایی می کنی
سیدی عباس
مشکل گشایی می کنی
سیدی عباس
مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم
مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم
#هادی_همتی
#ابوالفضل_ع #زنجیرزنی
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 10 - 1.mp3
5.86M
|⇦•نمیشه باورم که وقت..
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شبِ دهم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
نمیشه باورم؛ که وقتِ رفتنه…
تمومِ این سفر، بارش رو شونه ی منه
کجا می خوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین! این دمِ آخری؛ چقدر شبیه مادری
*مادرم رفت دلم به تو گرم بود داداش. بابام رو با فرق شکافته آوردن چشمم به تو بود داداش.. برادرم حسن از دست رفت همه تگیهگاهم تو بودی داداش..*
باید جوابتو با نفسم بدم
بدون من نرو تو رو به کی قسم بدم
قرارمون چی شد که بی قرار هم باشیم
حسین! هر چی که پیش اومد
باید کنار هم باشیم
داداش! کجا میخوای بری؟ چرا منو نمی بری
حسین! این دم آخری چقدر شبیه مادری
من روی خاک و تو سوار مرکبی
من توی قلبِ تو اما، تو چشم زینبی
آهسته تر برو بزار منم باهات بیام
حسین! دیگه نمیکشه پاهام
که پا به پا به بیام
*رسید به برادر، دو نفری با هم وداع کرد «مَهلاً مَهلا، یَابنَ الزَهرا» کار خودش رو کرد، بذار وصیت مادرم رو عمل کنم، زیر گلوت رو ببوسم. شاید زینب داره می بینه..*
دل نگرونه خواهرت باش
به فکر اشک دخترت باش
فردا بلا سرت میارن داداش
خیلی مراقب سرت باش
باشه برو ولی زینب فدا بشه
راضی نشو روی تنت برو بیا بشه
تنهای بی سپاه، مظلوم بی گناه
جلوی مادر دست و پا نزن تو قتلگاه
*هرجوری بود و به هرکیفیتی بود باخواهر وداع کرد..حالا دیگه میخواد بره اما نوشتن توهمه ی وداعهای ابی عبدالله این وداع آخر صدای گریه ی حسین رو بلند کرد... دختر دارا میدونن وقتی بخواب بری سفر دخترا تو شلوغی اصلاً جلو نمیان.. سکینه خاتون هم گذاشت همه ی مخدَّرات اومدن، امکلثوم آمد، زنها آمدن، عمه اش زینب آمد وداع کرد.. گذاشت همه خداحافظی ها رو کردن اون لحظه ی آخر ابی عبدالله دید ذوالجناح حرکت نمیکنه دید این خانم دستای اسب روگرفته نمیذاره حرکت کنه..بابا بیا پایین باهات کار دارم. همچین که بابا از اسب اومد پایین یه نگاه کرد گفت"اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت؟" آیا داری به سمت مرگمیری؟
یه حرفی زد جیگر حسین رو کباب کرد. گفت بابا! ما رو وسط این نامحرما تنها میذاری "رُدَّنا إِلی حَرم جَدِّنا "ما رو برگردون بابا....
حسینه کوه عاطفه است چه جوری به سکینه بگه نمیتونم. بغلش کرد. صدا زد: سکینه جان! اینقدر بابا رو آتیش نزن، اینقدر جیگرم رو کباب نکن. یه جوری بغلش کرد دختر همه چی رو فهمید. ابی عبدالله یه حرفی هم آروم آروم بهش زد گفت: سکینه جان یه توصیه بهت می کنم..صدا زد دخترم چند ساعت دیگه به عمه ات خیلی سخت میگذره، ازت میخوام عمه ات رو تنها نذاری . اگه عمه ات اومد تو گودال باهاش بیا ..تنهایی براش سخته..
به حرف باباش عمل کرد عمه اش رو تنها نذاشت یه ساعتی اومد تو گودال یه نگاه کرد دید عمه اش داره دنبال یه بدن می گرده.. چه جوری یه بدن روشناسایی می کنن؟ برا شناسایی بدن چی لازمه؟ یا سر میخواد یا صورت میخواد یا پیراهن میخواد یا انگشتر میخواد..اگه صورت نباشه اگه پیراهن نباشه اگه انگشتر نباشه یه علامت دیگه هم هست که بشناسی، از کجا؟ از حجم بدن..حجم بدن رو ببینن میشناسن..اما کدوم حجم بدن؟! ده تا اسب سه بار رو بدنش رفتن یه بار روی سینه اش، یه بار روی پهلوش، یه بار روی کمرش... ای حسین....
دید عمه اش یه بدن رو بغل کرده" اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ" خدایا این قربانی اندک رو از ما قبول کن. سکینه دوید گفت عمه صبر کن. این بابای منه؟! خودش رو روی بدن بابا انداخت.. زینب تو گودالِ، شمر هم اومده توی گودال، سکینه هم تو گودالِ، یکی لگد میزنه یکی بچه رو میکِشه.. چادر رو میکِشه..حسین...
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 9 - 2.mp3
8.48M
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
حضرت عباس علیه السلام در کلام امام زمان (عج)
سلام بر ابوالفضل، عباس بن اميرالمؤ منين، همدرد بزرگ برادر كه جانش را فداي او ساخت و از ديروز بهره فردايش را برگزيد، آنكه فدايي برادر بود و از او حفاظت كرد و براي رساندن آب به او كوشيد و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش را لعنت كند.
|⇦•دست من خورد به آبی....
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ابی عبدالله دید همه یاراش افتادن اصحابش یه طرف، شهدا یه طرف، کسی براش نمونده از طرفی هم گوشش به خیمه هاست صدای بچه ها داره میاد بریده بریده میگن العطش. دل حسین داره می لرزه یه مرتبه دید عباس پشت سرشه. با ادب اومد پشت سرآقا یه سؤال کرد." يَا أَخِي هَل مِن رُخصَه؟"یعنی آقا اجازه دارم من برم. تو همین فاصله ای که حسین برگشت صاحب صدا رو ببینه. نوشتن تمام محاسنش پر از اشک بود.اینقدر گریه کرد..تو هم میخوای بری داداش..؟ عباس گفت آقا سینه ام تنگ شده دیگه طاقت ندارم حضرت فرمود: توصاحَب لِوای منی. تو علمدار منی. اگه میخوای بری، برو، اما "أُطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ"...میخوای بری برو، اما برا آب برو. بعضی نقلها نوشتن باهم زدن به دل میدان .. اومد مشک برداشت با هیچکس خدا حافظی نکرد.. بعضی از نقلها هم نوشتن عباس رفت. اما رفتنش حماسه داشت. رجز میخوند می رفت به دل لشگر...
ابی عبدالله هفت تا وداع داشت. وداع با علی اکبر خیمه رو بهم ریخت. شهدا وداع دارن. اصحاب وداع دارن. اما برای عباس هیچ گزارشی نیومده.چرا وداع نکرد؟! اصلاً بچه ها نیومدن خداحافظی کنن..چون باورشون نمیشد عمو برنگرده. میگفتن عباس بره با آب میاد نمیشه بره نیاد. لذا رفت به سمت شریعه. رسید کنار شریعه همه مطمئن هستند عمو میاد، نشست کنار آب، دست رو برد زیرخُنکای آب، آب رو آورد بالا یه دفعه دستش رو از آب بیرون کشید...
خدا رحمت کنه استادحسان لطیف آورده میگه دستش رو برد زیر آب دست رو از آب بیرون کشید گفت...*
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم
*دیگه این دستی که به این آب خورده رو نمی خوام. چشممخورد به آبی که بچه هات دارن براش میمیرن این چشم رو دیگه نمی خوام. لذا بلند شد"رَمَی المَاءَ عَلَی المَاءِ"آب رو روی آب ریخت. سوار اسبش شد. تصمیمعباس قطعیه باید برسه حرم.. همه ی حواسش به خیمه هاست..کاربلده میدونه نباید مستقیم نره، مارپیچ باید بره. جوری که برسه. چهار هزار تیرانداز نشستن رو کُنده ی زانو هدف یه نفره. تیراندازا تیر زدن اما همه ی حواس عباس به مشکه مثل پدری که بچه اش رو بغل میکنه، مشک رو بغل کرد. تو خیمه همه منتظرن.
رفتنی لحن عباس حماسی بود اما برگشتن لحنش عوض شد یه دفعه دیدند یه صدا بلند شد "وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی" همه دلا لرزید، گفتن چی شده دستش قطع شده؟ اما عباس میاد، عموش جعفر طیار هم یه دستی تونست بیاد، تونست بجنگه. اومد جلوتر دوباره یه صدا بلند شد... صدا ضعیف تره فهمیدن دست دیگرس رو هم زدن..
چیکار کنن عباس رو متوقف کنند؟ راهی نداره عباس بی دست می تازه یه هدف داره اونم رسوندن آبه. یه مرتبه مشک آبش رو زدن.. "فَوَقَفَ العَباس مُتَحیّرا"...
متحیر شد.جلو بره آب نداره برگرده دست نداره چی کار کنه؟ تو همین حال آب داره می ریزه همه امیدش داره می ریزه.. مقتل مقرم نوشته همه ی لشگرفهمیدن دست نداره دیگه نمی تونه دفاع کنه . عمر سعد گفت دسته دسته بریزید از اسب پایین بندازیدش. عده ای میومدن، دور عباس، همه فرار می کردن هی رفتن واومدن. شمر یقه ی یکی روگرفت گفت کجا فرار می کنی؟ مکه نمیگید عباس ابن علی دست نداره .گفتن آره دست نداره اما دوتا چشم داره بیچاره می کنه. گفت من کارش رو تمام می کنم حرمله کجاست؟ یهجوری چشم رو زد... آدم یه خار تو چشمش بره با دست باید خار رو درآره اما عباس دست نداره هرکاری کرد نشد. سر روتکون داد تیر بیرون نیومد. دوتا زانوش رو آورد بالا سر رو خم کرد سرش برهنه شد. کلاه خودش از سرش افتاد، دشمن گفت تنها جای سالم عباس سرشه..بدنش پر از زخمه، سر سالمه، ریختن دورش یه نانجیبی دو دستی با عمود آهنی به فرق عباس زد.
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
⏺روضه _شب تاسوعا محرم94 حضرت ابوالفضل(ع)_حاج حسین سازور
"السلام علیک ایهاعبدالصالح المطیع لله
ولرسوله ولامیرالمومنین"
*همه ی شب های دهه محرم خداشاهده کسی بخواد توعظمتش سیربکنه میماند، همه شبهاش،اما تواین شب ها بعضی شبها مثل قرص قمرمیدرخشه،یکی از اون شبهاامشبه،آخه خودشم مثل قرص قمر می درخشید همه بنی هاشم زیباروبودنداماعباس علیه السلام
میگفتندقمربنی هاشم،ماه بنی هاشم
صورت پرفروغ،پرنور،اثرسجده برپیشانی حضرت*
دست برسینه روبه کرب وبلا
السلام علیک یاسقا
قمر خانواده ی خورشید
صدقه دارد این قدوبالا
پسر چارم امیر حنین
دست بر سینه ی بنی الزهرا
چشم و آبروی توسپاه حسین
کاشف الکرب سیدالشهدا
سیزده ساله،فاتح صفین
سومین بچه شیر،شیرخدا
*ما که عددی نیستیم فضائل تو رو بخوایم بشماریم خدا تورو گذاشت باب الحوائج،وقتی مرده ای روبردن توحرمش
مادر بچه روانداخت گفت:میگن توباب الحوائجی،به اعتقاد ما باب الحوائج یعنی مرده ام رو زنده میکنه،بهش گفتن آخه مادر بچه مرده چه حرفی میزنی.؟!گفت:این آقایی که من میشناسم!
آره"میگن تو عالم رویادیدم عباس ایستاده انبیا نشستن،پیغمبر، امیرالمومنین ، ذوات مقدسه اهل بیت" همین پرونده ی بسته شدن عمر این بچه روآوردن بالاگفتن این ازتو حرم عباس اومده؛همه گفتند باشه عمرش به سر رسیده"علی ،پیغمبر،فاطمه همه،دیگران" اباالفضل عرض کردیارسول الله این توحرم من اومده،به من متوسل شده فرمود خدا پروندشو بسته عرض کرد پس به خدا بفرمایید دیگه به من نگن باب الحوائج،عالم میگه:یه وقت پیامبر فرمود:عباس جان خدا میگه تو باب الحوائج مایی،مااین بچه روبراتو عمر دادیم،برش گردوندیم بیدار شدم سراسیمه اومدم توحرم عباس دیدم ولوله هست میگن مرده زنده شده توحرم عباس آقاجان مرده زنده میکنی
این دلای مارم زنده کن،تومقلب القلوبی
یا عباس"
جووناالتماس کنین،همین امشب التماس کنین به خداتوحرمش نشستی داری حرف میزنی باهاش.
التماسش کن بگو آقا..،آقاجان منو گرفتارخودت کن نذار شیطون منو گرفتارکنه آقاجان هروقت خواستم گرفتاربشم به زبونم جاری کن بگم ابالفضل*
نام توهم ردیف یافتاح
چشمهایت مفرج الغم ها
ارمنی هامریده نام تواند
شاهدم سفره های تاسوعا
توکه هستی؟!حسین هم آخر
شدپناهنده بر توعاشورا...
*اینا همش روایته داشت کتاب می نوشت دید به مقتل برخورد حسین پناهنده شد به عباس روزعاشورا.
زدقلموگفت عجب باباحسین امامه، عباس باهمه بزرگیش،ابی عبدالله بهش فرمودعالم روچی شک کردی!بخدادرسته من روزعاشورا به عباس پناهنده شدم*
توکه هستی!حسین هم آخر
شدپناهنده برتوعاشورا
سایه بان مخدرات حرم
پشت گرمی زینب کبری
*اعطنی!! دستتوبیارجلوصورتت*
اعطنی یاکریم انا سائل
مستجیربک، ابوفاضل
دست گیرهمه،خدای ادب،دست پرورده ی امیرعرب
نسل در نسل خاک پای توییم
به تودادیم دل نسب به نسب
سفره ات بهرسائلان پهن است
صورتت شیر و خال تو چو رطب
میکند زنده یاد حیدر را
چین پیشانیت به وقت غضب
اسداللهِ کربلاعباس
بنشین باوقار بر مرکب
قد کشیدی همینکه روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقب
میشود روضه رامجسم کرد
با کمی فکر روی این مطلب
تاتوبودی سفر بخیر گذشت
ای نگهبان محمل زینب
*گریه هاتون امشب یادگاری بمونه،بمونه"مجلستونو امشب ایشالله شب اول قبربمونه*
تاتوبودی سفر بخیر گذشت
ای نگهبان محمل زینب
تاتوبودی رباب اصغرداشت
فرق، غرق بوسه سپیدی غبغب
تاتوبودی ندید یک مادر
طفلش ازتشنگی کند لب لب
تاتوبودی رقیه معجرداشت2
روی دوش تو خواب بود هرشب
تاتوبودی کسی اجازه نداشت
بزند چوب خیزران بر لب
با یه دنیاسر به زیری وخجالت
رفتی و بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجرخورد
*ای حسین ای حسین *
وای از لحظه ای که غوغاشد
رفتی و در خیام بلوا شد
*آماده ای،آماده ای گریه کنی نعره بزنی
بی مهاباگریه کن جوون گریه کردن خوبه تو مجلس اهل بیت،سینه همه میزنن براامام حسین برا حضرت اباالفضل اما کیه گریه کنه خودش خون گریه کرد*
وای از لحظه ای که غوغاشد
رفتی و در خیام بلوا شد
دختری مشک آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سایه ات میان نخلهاگم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تارسیدی کنارنهرفرات
علقمه درمقابلت پاشد
تا قیامت خجل زلب هایت
خنکی های دریا شد
جانب خیمه راه افتادی
فکروذکرت لبان آقاشد
درکمینت چهار هزارنفر
تیرهادرکمان مهیا شد
قدوبالات کار دستت داد
چندصدتیردرتنت جا شد
بی هوا دست راستت افتاد
دست چپ هم شکار اعداشد
حرمله درشکارچشم آمد
هدفش چشم های شهلاشد
نوک تیر از سر تو بیرون زد2
تا پَرَش بین دیده ات جا شد
خواستی تیر را کشی بیرون
گردنت خم به روی پاهاشد
خود افتاد،شد برهنه سرت
یک نفربا عمود پیدا شد
آنچنان ضربه برسرت کوبید
تا سر جبین،ابرویت واشد
#شب_نهم_محرم
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
یا ابوالفضل العباس
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
🔸سقای حرم سید و سالار نیامد
یاابوالفضل العباس
باب الحوائج... اقا جان....
امشب اومدیم در خونه شما اقای من...
آقا امشب کلیمی ها...
امشب مسیحی ها میان در خونتون...
دست خالی ردشون نمیکنی آقا...
من که یه عمره گدای در خونه شمام....
میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا....
خدا ميدونه ...
اینها همشون عاشق شما هستند...
امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا...
به یه امیدی اومدند آقا...
خیلی ها مریض دارند...
گرفتارند...حاجت دارند...
🔸سقای حرم میر و علمدار نیامد
روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد...
ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر...
صدازد آقا جانم...
قَدْ ضَاقَ صَدْرِي
دیگه سینه ام تنگ شده...
دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم...
اجازه میدان بده ...
ابی عبدالله فرمودند.. برادرم...
يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
تو علمدار منی ...
تو پرچمدار منی ..
عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری...
تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم...
این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند...
هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند...
فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم...
صدا زد سمعا و طاعتا مولای...
عباس علمدار مشک و گرفت...
حرکت کرد...
اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده...
هی بچها میگن االعطش العطش...
خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس...
رفت به سمت شریعه ی فرات...
دیدن مشک رو پر از آب کرد ...
دست برد زیر آب...
میخواد آب بنوشه اما...
ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته
یادش اومد از لب تشنه ی حسین...
یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله...
آی عباس تو میخای آب بنوشی...
درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند...
صداشون به ناله بلنده...
هی میگن العطش...
برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن
🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن
🔸من وعده آب تو به اصغر دادم
🔸یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود
🔸دشمنم در کربلا ناکام بود
🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود
🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
🔸دستها آماده سیلی شدند
-
نوحه ی قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
حاج صادق اهنگران
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
نوجوانی صف شکن پر دلی کوبنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
مجتبي را نونهالي از نژاد هاشمم سرور خوبان حسین را از دل و جان خادمم
غنچه ی نو رسته ی باغ ولایت قاسمم تا شهادت بر سر عهد خود پاینده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
وارث مهر دليران شير يزدان حيدرم از سلال پاک زهرا نو گل پيغمبرم
گر چه از رزم آوران كربلا كوچكترم يكه تازی قهرمان گوهري ارزنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
من به فرمان امام خود به ميدان آمدم از پي ايثار جان در راه ايمان آمدم
بهر پيوستن به سربازان قرآن آمدم خلعت جندالهي شد به تن زيبنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
عموي والا مقامم را معين و ياورم حاضرم اندر ركابش سر دهم جان بسپرم
قاصد مرگ سپاه باطل بد گوهرم بر سپاه كوفيان شعله اي سوزنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
صحنه ي ميدان را ز خون دشمنان رنگين كنم دست وپا و سر جدا از خصم بد آئين كنم
اي ستمكاران شما را خاک ره بالين كنم مي شكافد سينه را خنجر برنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
جامه ی سربازی جیش خدا پوشیده ام از حسین بن علی فرمان حق بشنیده ام
جایگاه عاشقان کربلا را دیده ام عاشقی دلداده ام عازمی پوینده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
جد من باشد رسول و باب من باشد حسن سرور آزادگان باشد حسین عموی من
گر چه می دانم شما را مردمی پیمان شکن هست حجت بر شما حرف آموزنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
نبود آیا بر شما مهمان حسین تشنه کام یا نباشد وارث و پرورده ی خیرالانام
پس چرا بر قتل او دارید چندین اهتمام اهل بیتش در حرم تشنه من شرمنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
سوی خود خواندید او را تا که باشد رهنما بر شما باشد ولی و حاکم و فرمانروا
بر وجودش بدترین ظلم از شما گشته روا من ز رفتار شما در تعجب مانده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
من که از مظلومیش سر را ز پا نشناختم خویش را حاضر برای جان نثاری ساختم
جانب میدان به امرش اسب همت تاختم در ستیزم با شما این زمان تا زنده ام
قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام
نو حه سینه زنی
حضرت قاسم ع
عروسی سینه زنا، آماده شین2
میخواییم بریم زودتر پاشین2
تو گریه تون برا دوماد کل بکشین2
عروسی ولی دلا پریشون
دوماد روو ن به میدونه
نمی دونم چرا عروس هراسون2
گل بریزید روسر این جوون مرد
الهی که دورشه ازش غم ودرد
برو ولی به جون زهرا برگرد3
دوباره امشب یه نوجونه
خوش قدو بالا2
برای نیزه زدن به قاسم
یه گوشه دعوا
آه وواویلا...
عمو حسینم عمو حسینم4
تو بزمشون مهمون ناخونده اومد2
باهرچی بود دومادو زد
یکی بانیزه میزدو یکی لگد
بجای نقل سنگ میریزن روی سرش 3
امون زقلب مادرش2
نذار تماشا بکنه برادرش
به دور شهر حرومیای ناپاک
بدن نمونده زیر پوست ، ولی چاک
پاهاشو هی می کشه بر روی خاک
که دیده باشه یه نوجون و
هزارتا شمشیر زظلم صیاد
نشسته خنجر، به گردن شیر
عمو حسینم....4
از بس خدا لخته
پراز جراحت بدنش
حرمله مونده
کجا تیرو بزنه
استخوناش همه شکست
بریم کنار بس دیگه
چشماشو بس
این که تموم نداره
به پیکرش یه زره جون نداره
مگه مرده امون نداره
زظلم اسب قوم ستمگر
له شده پیکر
عمو توخیمه میگه
حسن جان ببخش برادر2
آه و واویلا...
عمو حسینم عمو حسینم4
(منظور از کل کشیدن گریه کردن با صدای
بلند است نه کل کشیدن بزم شادی)
4_208332508293497692.mp3
3.02M
من فدایی عمومم
کجایی بابا بیای ببینی
عبای جد تو رو دوشم
صدای پات میاد به گوشم
میخوام با دست خودت امروز
رخت شهادت رو بپوشم
این دم آخری هواتو کردم
قصه ی دردم
دیگه برای خودم یه مردم
من فداییه عمومم...
کجایی بابا بیای ببینی
چشمه ی پر جوش وخروشم
الهی قربون عمو شم
شهد شهادتم روتااز
دستای مادرت بنوشم
شبیه مادرت شکسته بازوم
شکسته پهلوم
چند دفعه اسبا
ردشدن ازروم
من فدایی عمومم...
کجایی بابا بیای ببینی
روخاکا ریخته خوشه خوشه ام
دنبال پیر می فروشم
دارن دوباره میان اسبا
بیشتر ازاینا زیرو شم
برای دیدنت خودم رو کشتم
هی صدا میزد عمو کجایی
نمی بینمت همچی که گردو خاک اسبا خوابید یه نگاه کرد دید عمو بالاسرش نشسته آ ی حسین
عمو حسین ....