.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژه ایام فاطمیه اجرا شده به نفس حاج احمد سلطانی
●━━━━━━───────
فکرِ اینکه میروی خانه خرابم میکند
یادِ ایام وصال،غرقِ هجرانم مکن
*خبر رسوندن به امیرالمومنین، مسجد بود آقا. دید داره برمیگرده از مسجد گفت: آقا اگه میخوای فاطمه اتو ببینی عجله کن دیگه نفسای آخرا رو میزد فاطمه.. بسترش و بین اتاقش پهن کرد.هیچوقت این موقع روز فاطمه نمیخوابید. اسماء، من میخوابم بعد از دقایقی صدام کن اگه صدامو نشنیدی زودتر آقامو خبر کن. اسماء میگه اومدم هر چه صدا زدم:یا فاطمه! یا قرة العین الرســـول!دیدم صدایی نمیاد از این خانوم.زودتر حسنین رو خبردار کردم برید باباتون رو صدا بزنید.. ای وای ای وای قربون دلت برم یا علی.. امیرالمومنین تا خبر و شنید با صورت از منبر به زمین افتادتمام دار و ندارش داره از دستش میره..به کی بگم زهرامو کشتن، به کی بگم شبها پهلوش درد میکرد..به هر شکلی بود رسید تا خونه ..این به هر شکلی که من میگم دارم مخففش میکنما آنقدر بین راه، زمین خورده و بلند شد. تا رسید خانه اش دید صدیقه اش افتاده روی زمین.. علی اینطور نبیندت زهرا جــان..بلند شو ای همهٔ لشکر علی. شروع کرد با فاطمه اش حرف زدن صداش کرد.. فاطمه جان! دید صدایی نمیاد..عزیزدلم زهرای علی! دید صدایی نمیاد..یه وقت صدا زد کلّمینی، من علی ام فاطمه با من حرف بزن. یه وقت دیدچشمای فاطمه اش باز شد مگه میشه برا دل علی چشمای فاطمه باز نشه ؟؟؟
بغضش تو سینه ش حبس شده، چیزی نمونده بود جان از بدن مفارقت کنه.تا چشماش باز شد،تا نگاهش خورد به اشکای علی، اشکهای زهرا هم جاری شدهر دو گریه کردن با هم آنقدر با هم گریه کردن و حرف زدن.. عزیز دلم داری میری..حالات و حرفاشون رو من که نمیتونم تو این لحنم بیارم که..خودت بدون چه جوری با هم حرف زدن زن و شوهری عزیزم؛ ببخش منو زندگی خوبی نداشتم..یا زندگیمون خیلی خوب بود خرابش کردن
چشممون زدن زهرا ..اینجا وقتی علی فاطمه شو صدا زد صدیقه طاهره چشماشو باز کرد با علی حرف زد #وصیت هاشو گفت.امّا "لایوم ک یومک یا اباعبدالله.." کجا میخوام برم؟ اونجایی که رباب از گوشه خیمه صدا میزد حســــیـــــن..اما اینجا پیکر درهمه.. تمام بدن مقطعُ الاعضا شده بمیرم برات ..صدا بزن حسیــــن...
لطفی که کرده ای تو بمن، مادرم نکرد
ای مهربانتر از پدر و مادرم حســیــن
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_احمد_سلطانی
#فاطمیه
#وداع_با_حضرت_زهرا
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#نوحه
#شهادت_حضرت_زهرا(س):
فرشتگان دعا کنید برای مادر من
به درگه خدا پی شفای مادر من
چه آمده بر سر او خدا در آن کوچه
برادرم حسن شده عصای مادر من
دست دعا را بالا بگیرید
امشب شفای او را بگیرید
آه_قد کمانیاو_غمجوانی او
شرر زدهبر جان
آه_یگانه یار علی_همه قرار علی
بمان تو مادر جان
حبیبه ی داور مرو مرو مادر
مرو از این لانه شکسته بال و پر
بی تو ای جان مادر بابا غریب است
بر لب زینب تو امن یجیب است
بر گیسوی من تا شانه آری
دستی گشودی با اشک جاری
آه_صفای خانه بگو_گرفته ای ز چهرو
ز دخترت زینب
آه_گرفته زانوی غم_بغل ز رنج و الم
حسین تو امشب
ز پیرهن گفتی حدیث مجمل را
ز غربت و جور و جفا در آن صحرا
جاری از این حکایتاشکفراتاست
ای بلال وفادار وقت صلات است
📝سروده:مهدی بهشتی
فاطمیه۱۴۰۳
#فاطمیه
#وداع_با_حضرت_زهرا
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#وداع_با_حضرت_زهرا
|⇦•غَسِّلنِی بِاللَّیل..
#قسمت_اول #روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس استاد میرباقری
●━━━━━━───────
"يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِيُّهُفَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَيَتِكِ"
*شنیدهاید روزهای آخر دیگر بسترنشین شده بود نمیتوانست از جا برخیزد حتی از بعضی از نقلها استفاده میشود.نمیتوانست از این پهلو به آن پهلو بچرخد. وقتی اون دو نفر امیرالمومنین رو واسطه کردن برای دیدار حضرت آمدند روبروی بی بی نشستند. فرمود: روی مرا از اینها برگردانید. شما از این جمله چه استنباط میکنید؟ دوباره آمدن مقابل روی حضرت نشستند باز فرمودند: صورت مرا از اینها برگردانید. درد امانش نمیداد ولی نمیدونم چه اتفاقی افتاد چه کرد بی بی؟ با کدام توان معجزه کرد.. مثل امروز گفتند از بستر برخاست به امور خانه رسیدگی کرد. گفتن عزیزانش را شستشو داد. حتی گفتن خودش رو شست و شو داد بدن را شستشو داد کار امیرالمومنین را آسان کند. لذا وقتی حضرت وارد شدن در منزل دیدن شرایط خانه تغییر کرده..نقل شده فرمودند: دختر رسول خدا الحمدالله حالتون بهتره شده. فرمود: نه علی جان دارم دست و پای خودم را جمع میکنم. آماده رفتنم. پدرم به من فرمود: فردا شب مهمان ما هستی. غوغا در دل امیرالمومنین به پا شد.. وقتی کار سختتر شد که فرمود: علی جان کنار بسترم بشین میخواهم #وصیت کنم. سفارشهایی فرمود وصایایی فرمود. بعد فرمود: آقا جان! آمادگی دارید وصیت کنم برای دفن خودم اگر معذورید دیگری رو وصی قرار بدم؟ فرمود: نه فاطمه جان! دختر رسول خدا هرچه باشه عمل میکنم. فرمود: علی جان پس "غَسِّلنِی بِاللَّیل، کَفِّنِّی باللَّیل، دَفِّنِّی بِاللَّیل وَ لا تَعلَم اَحداً" کسی با خبر نشود خودت شبانه مراسم مرا انجام بده میدونست خیلی به امیرالمومنین سخت میگذره ولی چاره نبود نمیدونم با اینکه حضرت میدانست این روز روز آخره فاطمه اشه.. چرا چگونه نمیدونم با فاطمه خداحافظی کرد این یک وداع بود.خداحافظی کرد وقت نماز مغرب مسجد رفت در مسجد نشسته بود دید حسنین وارد شدند. اشک میریزن "ماتت اُمنا فاطمه" گفتن امیرالمومنین این تعبیر علامه مجلسی "غُشی عَلیه" بعضی تعابیر آمده با صورت به زمین خورد امیرالمومنین. به سرعت خودش را به خانه رسانید ولی دید کار از کار گذشته این هم یک وداع سخت بود. هرچه صدا زد جواب نشنید کمر بست به وصیت فاطمهاش عمل کنه. لذا شنیدهاید فرمود:ابوذر به مردم بگو متفرق شوند. بیگانهها بروند نباشند. وقتی همه رفتند، چراغهای مدینه خاموش شد. خودش شمعی به پا کرد به عزیزانش هم سفارش کرد میخواهم مادر را غسل بدم مبادا بلند گریه کنید دشمن بیدار بشود لذا گفتن آستینها را به دندان گرفته بودند. مبادا صداشون بلند بشه.. فرمود: حالا اسما تو آب بریز من بدن فاطمه رو از زیر پیراهن شست و شو بدهم. اسما میگه دیدم حضرت دست از غسل دادن برداشت بلند بلند گریه میکند. سوال کرد آقا خودتون فرموده بودید بچهها بلند گریه نکنند.. نقل اینه فرمود اسما هنوز خون تازه از زخم های بدن فاطمه جاری است. هنوز آثار غلاف شمشیر بر بازوی فاطمه باقیست. بدن را غسل داد در کفن پیچید بچهها آمدند برای آخرین بار خداحافظی کردن.با محبت بچهها را از مادر جدا کرد بندهای کفن را بست. اینم وداع دوم حضرت بود. وداع سوم وقتی بود بدن را تحویل رسول خدا داد.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#استاد_میرباقری
#روضه_حضرت_زهرا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#زمینه شهادت حضرت زهرا (س)
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#امام_حسن
#کوچه_بنی_هاشم
#وداع_با_حضرت_زهرا
••••••••••••••••••••••••••••
۱
من قدم کوچیک بود
اون قدش بلند بود
داد میزد سر مادرم آخه
اون صداش بلند بود ۲
۲
دستش یهو یخ کرد
مادر من ، ترسید
دستش که رفت بالا
یهو دلم لرزید
۳
بد بود
سیلی محکمش پر از درد بود
دستای مادرم دیگه ، سرد بود
رنگ و روشم پریده بود ، زرد بود
افتاد
یه گوشواره روی خاکا افتاد
یهو میون کوچه ها افتاد
گفتش حسن ، چه بی صدا افتاد
《 مادر ... وای مادرم ۲》
•••••••••••••••••••••••••••••••
(وداع)
۱
کار تو تمومه
خیلی درد کشیدی
داری میری اما فاطمه
محسنو ندیدی ۲
۲
میبینی تو زهرا
زندگیمون چشم خورد
سرو اومدی پیشم
یاسم ، ولی پژمرد
۳
جونم
برای حال تو پریشونم
آخه تویی چراغ این خونم
بعد تو من زنده نمیمونم
میشه
بمونی با من ، تو تا همیشه
داره میخشکه یایم از ریشه
زنده بمونی ، آخه چی میشه؟
《 زهرا ... یا فاطمه ۲ 》
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل #روز_شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج مهدی رسولی
●━━━━━━───────
ای وای گویا که فلک زحرکت افتاد
مولای سخن به لکنت افتاد
بگذار بگویمت به فریاد
چون طفل، علی به گریه افتاد
که ای دختر خاتم رسولان
ای رسول را جان
ای مادر زینبن برگرد
بی تو چه کند حسین برگرد
*یه دفعه دیگه با من حرف بزن،حرف نزنی میمیرم زهرا..عیبی نداره بیرون کسی جواب سلاممو نمیدن تو هم باهامحرف نزن.صدازد.."#کلمینی یا فاطِمَة فَأنَا اِبنُ عَمِّکِ علی ابن ابیطالب" تا گفت من علیم..
گریه کردن..سرشو گرفته بغلش..*
تو که نصفه جونم کردی عزیزم
مُردم و زنده شدم عزیزم
تو نمیگی علی به جز تو کسی رونداره
چرا هرچی صدات می زنم جدابمونمیدی
چشاتو واکن ببین شکستم ببین خُرد شدم، دستارو بالا آورد با دستای لرزونش داره دست می کشه رو چشای علی ..*
چقدر گریه کردم برای غمات
چقدر گریه کردی، بمیرم برات
نمی خوام علی جان چشات تربشه
می ترسم یه لحظه بگیره صدات
*پسرعموکمکم کن، چکارمی کنی فاطمه؟ میخوام بلندشم، نکن جان علی بخواب، نه باید بلندشم..پسرعمو!*
یه قطره بباری یه دریا میشم
بالا قبرمم حتی گریه نکن
نگو اینقده پیش من پانشو
تو قبرم باشم تو بیای پا میشم
گفت: علی!
شکسته شدم تاشکسته نشی
نمیخوام دلِ تو بشکنه
سرتوسلامت باشه حاضرم
هزاردفعه دیگه سرم بشکنه
*لحظه های آخره سر بی بی تو بغل مولاست..گفت: علی!..*
تو نُه سالی که تو خونه ات بودم
تو نُه سالی که دل به عشقت دادم
نشد چیزی رو از تو پنهون کنم
بجز اینکه تو کوچه گیر افتادم
تو کوچه سر من به دیوار خورد
تو کوچه حسن بی هوا پیر شد
راه خونه اتو زهرا گم کرده بود
ببخشید یه خورده اگه دیر شد
«آغلامادا منه گلسین قادان آغلامادا
درد و بلات به من بیاد گریه نکن»
باور بکنم یا نکنم عزم سفرکردی
باور بکنم یا نکنم محاله برگردی
ببین میتوانی بمانی؟حرفاشون و باهم زدن یه دفعه دید فاطمه (س)فرمود: پسرعمو!جان! دلم صدای قرآن خوندنتو میخواد..به روی چشم خانم جان..فرمود: پسرعمو یاسین بخون..علی شروع کرد به خوندن..*
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
"يسٓ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ"
*دستش تو دست علیه ..امیرالمومنین قرآن میخونه ..به قلب علی اینگونه وحی شد عمر فاطمه به اندازه یه یاسین مونده. میخوند تا نیمه سوره می رسید دوباره بر میگشت .."یاسین والقران الحکیم"نرو خونه خراب شدم ..به زینب نگران رحم کن نرو..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#کربلایی_مهدی_رسولی
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#وداع_با_حضرت_زهرا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها