eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
355 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دلِ بی قرار سهمش شد دوریِ از نگار سهمش شد بی علی اکبر و عمو عباس سیلیِ آبدار سهمش شد روی بالِ فرشته می‌خوابید یک بغل سنگ‌و‌خار سهمش شد در بیابان و نیمه‌های شبش دلهره، اضطرار سهمش شد تا که آورد اسم بابا را مُشت‌ها بی شمار سهمش شد از لگدهای زجر، پهلو درد از سنان، چشم تار سهمش شد پای پُر آبله که جای خودش رعشه، بی اختیار سهمش شد در هیاهوی کوچه و بازار صحبت طعنه‌دار سهمش شد دخترِ حرمله چه می‌خندید! تا از او گوشوار سهمش شد ارثِ زهراست بر زمین خوردن چادرِ پُر غبار سهمش شد یک سه ساله کجا و مویِ سپید پیریِ روزگار سهمش شد آخرِ سر خرابه روشن شد ماهِ نیزه سوار سهمش شد بویِ نانِ تنور پیچید و سوخته زلفِ‌یار سهمش شد ✍
چه كربلا، عزيزان خدا نصيب كند خدا نصيب به عرش و هم، گدا بكند رفتم به كربلا به سر قبر هر شهيد ديدم كه تربت شهدا مشك و عنبر است هر يك شهيد مرقدشان چارگوشه داشت شش گوشة مزار، در آن هفت كشور است پرسيدم از يكي سببش را به گريه گفت پايين پاي قبر حسين، قبر اكبر است پايين پاي قبر علي‌اكبر جوان هفتاد و يك شهيد چو خورشيد خاور است در سمت راست، قبر يكي پير جلوه‌ كرد زان گوشة رواق كه نزديكي در است پرسيدم از خادمان كه اين مزار كيست؟ گفتا حبيب، نور دو چشم مظاهر است
سلام چه کربلا ست که آدم به هوش می آید هنوز ناله زینب به گوش می آید چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید صدای ناله ی مردی غریب می آید چه کربلاست کز او بوی مشک می آید هنوز ناله زلب های خشک می آید چه کربلاست که بوی گلاب می آید صدای گریه طفل رباب می آید چه کربلاست که بوی عبیر می آید صدای کودک نا خورده شیر می آید چه کربلاست که بانگ صفیر می آید هنوز ناله طفل صغیر می آید چه کربلاست از آن ناله ی رباب آید صدای ناله لالایی علی بخواب آید جواب طفلک ششماه داده شد باتیر عد و به تیر جفا داده بود اورا شیر چرا نگفته کسی آب مهر مادر اوست برای چیست که عطشان علی اصغر اوست چه کربلاست که سقای آن شده بیدست عدو زکینه سرش با عمود کین بشکست چه کربلاست که آبش به قیمت جان است به گوش جان همه جا ناله های طفلان است مگر به کرببلا آب قیمت جان است چرا نگفته کسی این حسین مهمان است چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد چه کربلاست علی اکبر اربا اربا شد شهید کینه به پیش دو چشم بابا شد چه کربلاست که چون نام کربلا ببرند فلک به ناله ملک در خروش می آید
. |⇦•کوچه به کوچه.. وتوسل به امام زمان روحی له الفدا وحضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طِیبا لِخُلُقِنَا وَ طَهَارَةً لِاَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا" کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست این روزها یک عاقل دیوانه ای نیست مانند هر شب شمع می سوزد ولیکن افسوس که دور و برش پروانه ای نیست انگار خاک مرده پاشیده اند اینجا این سرزمین بی روضه جز ویرانه ای نیست وقتی که دیوارِ حسینیه نباشد دیگر برای گریه کردن شانه ای نیست روزیِّ یک شهر از هوار یک گدا بود فقر آمده چون ناله ی مستانه ای نیست *تو‌کامل بهایی نوشته انقدر این سه ساله تو‌ خرابه بهونه می گرفت عمه بوی نون‌ میاد، عمه بوی غذا میاد هیچی نداریم بخوریم یک دفعه امام سجاد دید بی بی زینب یه آتیشی روشن کرد. امام سجاد فرمود :عمه جان ما که تو‌خرابه چیزی نداشتیم آب بار گذاشتی؟ بی بی فرمودن انقدر این بچه ها بهونه گرفتن گفتم سرشون گرم‌ بشه بگن که یه چیزی دارن برامون درست میکنه ...* یک سال در رنج و گرفتاری می افتد شهری که در آن روضه ی ماهانه ای نیست باید به سِیرش شک کند ما بین این راه هر کس که در راه سلوکش مانعی نیست باید مصیبت های زینب را بیان کرد حالا که دیگر بین ما بیگانه ای نیست ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
4_5895697260712301477.mp3
29.63M
|⇦•کوچه به کوچه.... روحی له الفدا و سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی
. . ذِکرُکُم فِی الذاکرین به لبت در همه دم ذکر خدا بود حسین گر چه جان و سر تو غرق بلا بود حسین چهره ات لحظه به لحظه چه برافروخته تر روی تو قبله ی جان شهدا بود حسین ذکر لا حول و لا قوة الا بالله گاه فریاد و گهی سرّ و خفا بود حسین زیر لب راز و نیاز و تنت افتاده به خاک مقتلت پر ز مناجات و دعا بود حسین جمله هایی که تو در قتلگه ات می گفتی همه دم در حرم عشق ندا بود حسین لحظه ای که سر تو از بدنت گشت جدا قدسیان را همه جا بانگ عزا بود حسین سر تو سرّ سویدای الهی بود و  سرّ اَخفای خدا رأس جدا بود حسین سر تو بر سر نی مرکز پرگارِ وجود رویت آرامش جمع اسرا بود حسین یکصد و بیست مکان بود که قرآن خواندی سر تو قاری قرآن خدا بود حسین زلف خونین تو بر نیزه شده پرچم عشق سرّ گیسوی تو در باد رها بود حسین یک شب از قافله یک طفل سه ساله جا ماند سر خونین تو آن لحظه کجا بود حسین چشمت از آه یتیمان به سر نیزه گریست خواهر از اشک تو در آه و نوا بود حسین به صبوری و به افشاگری و خطبه ی عشق زینب احیاگر این کرببلا بود حسین مادری در همه جا گفت : غریب مادر در تمامیِ سفر همره ما بود حسین ✍ .
. دو چشمم غرق خون بودو نظر برطشت زر کردم توقرآن خواندی و من بر لبان تو نظر کردم گهی با دیدن لب های تو یاد حسن بودم گهی دیدم سرت را غرق خون یاد پدر کردم به امیدی که چشم بسته ات را وا کنی یکدم دمادم دیده را لبریز از خون جگر کردم درآن لحظه که دشمن چوب برلعل لبت می زد گریبان چاک دادم ازغم تو دیده تر کردم اگربی طاقتی ازخود نشان دادم مکن منعم که من ازبهر طفلان تو احساس خطر کردم درآن جا شاهدم بودی چگونه خطبه ای خواندم دل بیدادگر رابا کلامم شعله ور کردم اگرجویای حال زینبت هستی خدا داند پس از تو لحظه هایم رابه آه و گریه سر کردم قسم برآن «وفایی» کز تو دیدم در ره توحید جهان را از وفا و ازقیامت با خبرکردم .
1_6281275122.m4a
1.64M
سلام الله علیها قبل از این می گفتم، ای لعنت به حرمله زجرُ دیدم گفتم، صد رحمت به حرمله نیمه شب بود، با نیزه زد یا سیلی زد، یا نیزه زد با قصد کشت، عمدا می زد سکینه رو، با من می زد دستای سنگینیم داره این زجز دست از سرم بر نمی داره این زجر تا چش میذارم روو هم باز میادش می خوام بخوابم نمی ذاره این زجر یارالی بابایی ۳ قبل از این می گفتم، ای لعنت به کوفیا شامُ دیدم گفتم، صد رحمت به کوفیا ما رو بردن، بین انظار خیلی بد بود، تووی بازار تو ترسیدی، من ترسیدم اشکاتو روو، نیزه دیدم من خواب راحت ندارم تو این شهر من سر روی خاک می ذارم تو این شهر اون روز که افتاد مسیرم به بازار ای کاش عمو بود کنارم تو این شهر یارالی بابایی ۳ قبل از این می گفتم، ای لعنت به تیغ شمر لب رُ دیدم گفتم، صد رحمت به تیغ شمر خیزران و، روو لبت زد نمی بخشمش تا ابد نکردن به، حالم رحمی شده بد جور، لبِت زخمی حرفای ناگفتنی داره این لب جا موندم از قافله نیمه ی شب هم درد پهلو دارم از همون وقت هم بعد از اون پیر شده عمه زینب یارالی بابایی ۳ ✍ ۲۸ مرداد ۱۴٠۲ .
بخش یازدهم - تک ( چه عزتی توی راه کربلا داری حسین ) - کربلایی حسین طاهری.mp3
12.65M
چه عزتی توی راه کربلا داری حسین اربعین برو بیا داری حسین تو به نوکرت وفا داری حسین من اربعینت امسال میخونم ان شاء الله کنار باب القبله اَ اَدخُلُ یا الله سلام اربابم امید قلب بی تابم سلام اربابم دلم گرفته دریابم سلام اربابم بیا یه بار توی خوابم ازت ممنونم تو روضه ی تو مهمونم زیر بارونم درست کنار ایوونم دارم میخونم سلام عزیز تر از جونم حسین جونم چه عزتی توی راه کربلا داری حسین موکبای با صفا داری حسین عاشقای بی ریا داری حسین این همه زواری که تا کربلا تو راهه لشکر میلیونی علی ولی اللهِ هواییم کرده هوای سرزمین تو دلم رو برده نوای دل نشین تو بگو که زندم تا روز اربعین تو به تو حساسم تویی مخاطب خاصم تو رو میشناسم تو کم نمیذاری واسم شب احساسم کنار کف العباسم حسین جونم چه عزتی توی راه کربلا داری حسین همه چیو از خدا داری حسین تو دلها همیشه جا داری حسین قسم به اشک و روضه تو هیئتا پاکم کن یک شب جمعه من رو تو کربلات خاکم کن تو عزت دادی بهم اهمیت دادی لیاقت دادی تو حُسن عاقبت دادی تو حاجت هامو توی حسینیه ات دادی اگه میبارم به عشقمون بدهکارم اگه غم دارم به زلف تو گرفتارم اگه سربارم ولی تو رو دوست دارم حسین جونم قلبم را غمت رها نمی کند دل بی تو دمی صفا نمی کند حتی من مرا جدا نمی کند آه از تو ای جانم تویی نوای آشنا می خوانم به هر بهانه ای تو را از من برکت اشک روضه ها آقا از تو ای ذکرت تلاوت قرآن در چشمم ترانه ی باران ای بر تو سلام شهیدان میمیرم از عشقت حسین جان دردم را همیشه تو درمان کشتی نجات محبان مدیونم به حضرت منان عبدش را سپرده به سلطان اربابم امیری حسین جان
. 31 علیهاالسلام دوباره آقا خرابه رفتی شده عمّه جان بی قرار می بینی بس که جسارت دیده شده خسته از روزگار با ناله میگه منتقم بیا بگیر داد ما رو از دشمنا ببین بین ناله و گریه هام آوردن واسم یه سر جدا یارب نداره چاره عجّل انتقام یارب شده آواره عجّل انتقام یارب به گوش پاره عجّل انتقام اللهم عجل لولیک الفرج.... 🌸🌸 بابا حق داری، منو نشناسی              سه ساله بودم پیر شدم گرسنه هستم ،نداره عیبی               من از غصّه ها سیر شدم بابا خیلی این شامیا بَدَن یتیم تو رو بی هوا زدن شدم من هم‌مانند مادرت کبوده رویم،زخمه گوش من بابا به دختربچه میدن عروسک بابا کجا سر میارن واسه کودک بابا من الذی قطع وریدک اللهم عجل لولیک الفرج.... 🌸🌸 دل من تنگه ،واسه آغوشت کجا جا مونده پیکرت برای بوسه، نمونده بابا یه جای سالم رو سرت روی هر قسمت داری صد نشون لبت که زخمیه از خیزرون از اون سنگی که زد اون پیرزن هنوز از پیشونیت خونه روون بابا شده دلتنگی، هر روز و شبم بابا ببر من رو با خود جون بر لبم بابا ببین سربار ِعمّه زینبم اللهم عجل لولیک الفرج..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇
. سلام الله علیها بند اول: آخر، اومدی پیشم، ولی چه قده دیر بابا حالا، کناره منی؟!، حالا که شدم پیر بابا ببین، سر و وضمو، که چی اومده به سرم موهام، سوخته و شده، بافته با نخِ معجرم بابا جون خیلی، منتظر موندم واسه دیدنت، نُدبه ها خوندم ( وای وای وای ۲ ) ماهِ شبه خرابه مهمون شدی رو زانوم پیشم آوردنت تا دلم بگیره آروم بابا شکسته بالم ببین آشفته حالم از رنج شام و کوفه اسیرِ درد و نالم آه و واویلا وای از این دنیا بند دوم: بابا، سه ساله ی تو، یکمی ازت دلخوره چرا، بی خدافظی، رفتی، مُردم از دلهُره اصن، میدونی که من، گرسنه میخوابم شبا اینجا، به ما نمیدن، حتی یه تیکه نون بابا تیره می بینه، چشمِ پُر خونم چون کتک خوردم، نیلیِ گونم! ( وای وای وای ۲ ) بابا ببین شکسته دندونِ شیریه من ولی نبینی ای کاش حالِ اسیریه من بابا فقط خبر نداری اینقدر ما رو تو بازار بُردن و میزدن سنگ ما رو میدادن آزار آه و واویلا وای از این دنیا بند سوم: بابا، چه قده شدیم، ما دوتا، حالا مثلِ هم مثه، لب و موی تو، شده لب و موی منم بابا، سر و صورتت، چرا میده بوی تنور بابا، مثه تو منم، خرابه آوردن به زور بابایی زجرِ، بی حیا می زد من رو توی راه، بی هوا می زد ( وای وای وای ۲ ) واسم نمونده ابرو بابا کبوده بازوم منم شبیه زهرا ببین شکسته پهلوم دیگه رسیده وقتِ وِداع من با دنیا تو خاطرم می مونه خوشی ندیدیم اینجا آه از این دنیا اَلوداع بابا شعر و ملودی: (طاها تحقیقی) .👇
. ‍ سلام الله علیها 🏴بند اول: خَلقاً و خُلقاً و منطقاً، فاطمه ای یا رقیه زیباترین و شیرین ترین، زمزمه ای یا رقیه وقتی که حب تو واسه ما، ناجی روز محشره پس قیامت دیگه قاضیِ، مَحکَمه ای یا رقیه قصره شام و، رو سره یزید، خراب کردی رقیه تو یزید و، توی خوابشم، عذاب دادی با گریه تا بشه کور، چشم دشمنات، میگم علنی بانو تا قیامت، لعنت خدا، به خاندان امیه زینتِ حسینی نور نیرینی ماه عالمینی، یا رقیه یا رقیه دختره امامی واجب احترامی حامی قیامی، یا رقیه یا رقیه یا رقیه یا رقیه 🏴بند دوم: کعبه ی عشق و محبت و، آرامشی یا رقیه معدن لطفی و لایق، ستایشی یا رقیه اسمتو هرجا که می برم، حل میشه کلّ مشکلات با دستای کوچیکت درِ، گشایشی یا رقیه تو خرابه، روبه روی ظلم، قیام کردی رقیه روز خوش رو، واسه اهل شام، حرام کردی رقیه با نثار، جون تو داره، دوام نسل امامت چون خودت رو، قربون دوتا، امام کردی رقیه حسن اختتامی نور مستدامی صاحب مقامی، یا رقیه یا رقیه بانوی جلیله دلبره عقیله منکرت ذلیله، یا رقیه یا رقیه یا رقیه یا رقیه 🏴بند سوم: اول و آخره هر سخن، مددی بی بی رقیه ای قدیمی ترین عشق من، مددی بی بی رقیه کرب و بلام توی دستاته، باب دعا و حاجتی صاحبه نوکره سینه زن، مددی بی بی رقیه افتخارم، اینه واللهِ، که عمری غلامتم منه مجنون، خیلی وقته که، اسیره مرامتم میزنم جار، از ته دلم، تو هر جا و هر زمان عمریه که، منه رو سیاه، کبوتره بامتم رحمته تمامی ختم هر کلامی مظهر خدامی، یا رقیه یا رقیه ای راز و نیازم ذکر تو نمازم با تو بی نیازم، یا رقیه یا رقیه یا رقیه یا رقیه شعر: (یاحسین) ملودی: 🎼 .👇
. 🚩بند اول: توی عمرم، ندیدم اصلا مثله تو سه ساله ای رو، با این کرامت که تا اسمش، میاد تو مجلس وا میشه روی همه باز، درای رحمت گلِ گلزار مولایی زینت دوش سقایی ستاره رو زمینی و نگین عرش اعلایی شبیه حضرت زهرا تویی مصداق اعطینا جلوه ی سِرِّ مستور و معنی آیت العظما میرسه با تو عالم پیش خدا رقیه پر میگیریم تا جنت با ذکر یا رقیه سیدتی رقیه 🚩بند دوم: دستای تو، کوچیکه اما معجزه میکنه مثل، دستای عباس تو کعبه ی فضائلی چون مادر بزرگِ جلیلت، حضرت زهراس آره مشکل گشایی تو اُمید هر گدایی تو دلیل امضای برگ برات کربلایی تو درد قلبم رو میدونی حرف چشمامو میخونی ببرم کربلا یک شب میدونم بی بی میتونی باب الحوائجی و گره گشا رقیه حاجتمو میگیرم با ذکر یا رقیه سیدتی رقیه 🚩بند سوم: از چادرت، حیا می ریزه معجرت میده به عالم، درس نجابت وقتی بنت الحسینی قطعا با حبّت خلاصه میشه، راه هدایت تویی خورشید تابنده شده دین با تو پاینده با سلاحُ البکاءِ تو دشمنت شد سر افکنده جنمت، ارث کرّاره یزیدو کردی بیچاره همه عالم بدونن که دشمنت هیزم ناره مدافع قیامه کرب و بلا رقیه منکر تو میلرزه با ذکر یا رقیه سیدتی رقیه شعر: (یاحسین) ملودی: 🎼 .👇
. |⇦•خوش اومدی .... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم‌ محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ روزی به زلفت شانه می زد دست زینب جز پنجه های شمر حالا شانه ای نیست این‌چندمین بار است زینب می شمارد انگار که در قافله دردانه ای نیست از بس سرت افتاده از بالای نیزه دیگر به روی صورت تو چانه ای نیست عباس چِشمان خودش را بسته یعنی جای حرم در بزمِ بی شرمانه ای نیست *تو مناسک‌ حج حاجیا که قربانی رو‌ انجام‌ میدن خبر میدن اونایی که بار اولشونه باید موهاشون رو از ته بزنن همچین‌ که سرت رو از ته میزنی قیافه ات تغییر پیدا میکنه. دخترت اگر تو‌ گوشی عکست رو ببینه اولش نمیشناستت میگه مامان این کیه ؟ بی بی رقیه که تو‌گودال اومد هی نگاه می کرد آخه سر حسین رو موهاشو‌ که نزدن سر تغییر کرده بود این سر دیگه اون سر قبلی نیست. همچین که سر رو آوردن تو‌ خرابه یه نگاهی کرد گفت عمه !"ما هذا !؟" دیدن روش رو برگردوند به سکینه خواهرش گفت خواهر! "ما هذا؟! "چرا تغییر کرده ؟ آخه سری که بار ها از بالای نیزه رو زمین افتاد، زیر دست وپای اسبا رفت ،سری که تو تنور رفته، سری که بالای نی سنگ زدن پیشونیش شکسته ، سری که تو‌ مجلس شراب انقدر با چوب خیزران به لب و دندونش زده. آخه سری که هر روز دم غروب از رو‌ نیزه بر میداشتن تو‌ نور آفتاب به نیزه میزدن.سرو اگه یه بار به نیزه بزنی دفعه دوم سوم دیگه تغییر پیدا میکنه...* خوش اومدی آبرو‌داری کردی هر جا زمین خوردم یه کاری کردی هر جایی که میزدن این یتیم رو صدا زدم بابای غیرتیم رو میگن مثل زهرا این بچه هم‌خودش مُرد هیشکی نگفت کتک خورد کی اشکش و درآورد حتما میگن بابا! خودش شکسته بازوش خورده به‌جایی پهلوش سوخته خودش سر و روش بابا کجایی؟ حالا که شد گوشواره امو بدزدن نزار لباس پاره رو بدزدن همون بلایی که سرت آوردن شاهد من پیرهنیِ که بردن وقتی میگم بابا! دوس داری دخترت رو تکون بده سرت رو ببین نیلوفرت رو وقتی میگم بابا! من و بگیر تو‌ آغوش زَجر و کنم فراموش نَرم دوباره از هوش بابا کجابی؟ بدون تو‌ تا حالا سَر نکردی با یکی مثل شمر سفر نکردی توی مسیر چند دفعه زد تو گوشم نیزه رو‌ می گرفت میزاشت رو‌دوشم بابا اون دختر که خیلی بلند موهاش سنگینِ دست باباش بیشتر مراقبم باش نازم کن بیشتر که از سر شب زدم زار خوردم زمین تو بازار افتاده دستم از کار بابا کجایی؟ ای سر در خون‌ خضاب ای لاله ی خوشبوی من لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلویِ من زانوانت رو‌ نیاوردی سرم بی بالش است لااقل بُگذار امشب سر روی زانوی من بابا جان قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را کن تماشایم‌ ولی بابا! نپرس از مو‌یم بر نمیدارم سرت را چون برایم مشکل است خُرد شد با تازیانه هر دوتا بازوی من اصلاً امشب من قراری میگذارم با خودت من بر ابروی تو‌ میگریم تو بر ابروی من غصه ی من را نخور آنقدر محکم هم‌ نبود جای سیلی ماند چند شب بر روی گونه ام *همچین‌ که سر آوردن تو‌ خرابه، هرچی این خونا رو‌ از محاسن مبارک حسین‌ پاک‌ می کرد دوباره خون تازه میومددوباره مثل اولش میشد.یه شبیم امیرالمؤمنین هرچی آب روی بازو می ریخت هی میدید خون تازه سرازیر میشه... فلذا میدونید رقیه چیکار کرد ؟مقتل مینویسه "فَوَضَعَتْ فَمُها عَلى فَمهِ الشَّريف" دهانش رو‌گذاشت به دهان مبارک‌ باباش."وَبَكَتْ بُكاءاً شديدا" انقدر گریه کرد سر بریده به سخن در اومد صدا زد.."إِلیَّ إِلیَّ هُلُمِّی  فَانّا لَکَ بِالانتِظار" دخترم بیا این طرف منتظرتم."فَغَشی عَلیها غَشوَةَ لَمْ تَفِق بَعدِها"بعد این جمله میگن دیگه سه ساله بی هوش شد طوری که هرچی صداش میزدن جواب نمیداد."فَحَرکوها فَاذا هِی قَد فارِقت و روحِها الدُنیا"هرچی این زنا تکونش میدادن حرکتش میدادن جواب نمیده دیدن روح از بدنش خارج شده.. ای حسین.... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
سید رضا نریمانی_محرم1402 -بخش دوم -روضه - روزی به زلفت شانه می زد دست زینب - سید رضا نریمانی-1690361395.mp3
10.01M
|⇦خوش اومدی... سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── بادست کوچکش گره ها باز می کند طفل سه ساله یست که اعجاز می کند بال وپرش شکسته ولی او بدون بال باذکرنام فاطمه پرواز می کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دختر خانم جوان توی بین الحرمین از حضرت اباالـــــفضل حضرت قمرِبنی هاشم (ع) دستش شفا گرفت👆👆 دخیلک یا عبـــاس🤲🏻😭😩 دخیلک یا ابوفاضـــــــــل🤲🏻😩😭
زیارتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، 🍃السَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، کانال ادعیه وگریزهای مجمع الذاکرین (علیه السلام)👇👇👇👇
◼️حکایت زنی از اهل شام، که می‌خواست آب و نان برای رقيه خاتون سلام الله علیها ببرد... نقل کرده اند: در شام زنی بود به نام "حمیده"؛ پسری داشت به نام "سعید". روزی پسرش غبارآلود آمد خانه؛ حمیده پرسید: کجا بودی؟ گفت: به دیدار اسيران رفته بودم؛ از مدینه پیامبر صلی اللّه علیه وآله بودند. حمیده برخواست آمد سمت خرابه؛ دید غلامان زنگی و ترکی و رومی با لباس سرخ ایستاده اند بر در خرابه و به کسی اجازه ورود نمی‌دهند. حمیده دید طفل کوچکی آن قدر گریه کرده که چشمانش متورم شده و یک طرف صورتش خاکی است. حمیده پرسید: شما کیستی؟ حضرت رقيه سلام الله علیها فرمود: دختر امام حسین علیه السلام از پدر و عمویش پرسید؟ بی بی فرمود:همه را کشته اند. حمیده گفت: کاری نداری انجام دهم؟ حضرت با صدای آهسته فرمود: قدری آب و نان می خواهم. حمیده رفت آب و نان آورد،هر کار کرد نگهبانان نگذاشتند،پنج مرتبه تلاش کرد در آن شب نتوانست آب و نان را برساند تا اینکه صبح آمد دید جمعی از زنان دور قبری خاکی گریه می کنند. زینب کبری صلوات اللّه علیها رو به حمیده فرمود: آب و نان را برگردان که آن دختر دیگر بین ما نیست... 📚مقتل خطی جامع المجالس ص١٢٩
. 6⃣3⃣1⃣خواب هند بنت ابی عامر [همسر یزید] در شام به نقل علامه مجلسی!👇 ✅هند بنت ابی عامر همسر یزید می گوید : 📋《كُنْتُ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَأَيْتُ بَاباً مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ فُتِحَتْ وَ الْمَلَائِكَةُ يَنْزِلُونَ كَتَائِبَ كَتَائِبَ إِلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ هُمْ يَقُولُونَ : [السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)] فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ نَظَرْتُ إِلَى سَحَابَةٍ قَدْ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَ فِيهَا رِجَالٌ كَثِيرُونَ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ دُرِّيُّ اللَّوْنِ قَمَرِيُّ الْوَجْهِ》 ♦️وقتی سرهای شهدای کربلا را به شام آوردند، شبي در خواب ديدم که دري از آسمان گشوده شد و فوج فوج ملائکه نازل مي‏ شدند و در برابر سر مبارک حضرت امام حسين(ع) مي‏ ايستادند و مي‏ گفتند : السلام عليک يا أباعبدالله(ع)! السلام عليک يابن رسول الله(ص)! ناگاه ديدم که ابري از آسمان به زير آمد و مردان بسيار در ميان آن ابر بودند. در ميان ايشان مردي بود در نهايت صباحت و نور و صفا! 📋《فَأَقْبَلَ يَسْعَى حَتَّى انْكَبَّ عَلَى ثَنَايَا الْحُسَيْنِ(ع) يُقَبِّلُهُمَا وَ هُوَ يَقُولُ : يَا وَلَدِي! قَتَلُوكَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ‏! يَا وَلَدِي! أَنَا جَدُّكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ هَذَا أَبُوكَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى(ع) وَ هَذَا أَخُوكَ الْحَسَنُ(ع) وَ هَذَا عَمُّكَ جَعْفَرٌ وَ هَذَا عَقِيلٌ وَ هَذَانِ حَمْزَةُ وَ الْعَبَّاسُ ثُمَّ جَعَلَ يُعَدِّدُ أَهْلَ بَيْتِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ》 ♦️وقتی که به زمين رسيد، دويد و خود را به آن سر منور رساند. در حالی که لب و دندان او را مي‏ بوسيد و نوحه و زاري مي‏ کرد و مي‏ گفت : اي فرزند دلبند من! تو را کشتند و تو را از آب فرات منع کردند! مگر تو را نشناختند؟! اي فرزند گرامي! من جد توام رسول خدا(ص)! و اين پدر تو است، علي مرتضي(ع)! و اين برادر تو است حسن مجتبي(ع)! و اين‏ها عموهاي تواند، جعفر طيار، عقيل، حمزه و عباس! و يک يک اهل بيت خود را شمرد. هند می گوید : 📋《فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِي فَزِعَةً مَرْعُوبَةً وَ إِذَا بِنُورٍ قَدِ انْتَشَرَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) فَجَعَلْتُ أَطْلُبُ يَزِيدَ وَ هُوَ قَدْ دَخَلَ إِلَى بَيْتٍ مُظْلِمٍ وَ قَدْ دَارَ وَجْهَهُ إِلَى الْحَائِطِ وَ هُوَ يَقُولُ : مَا لِي وَ لِلْحُسَيْنِ(ع)؟ وَ قَدْ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْهُمُومَاتُ! فَقَصَصْتُ عَلَيْهِ الْمَنَامَ وَ هُوَ مُنَكِّسُ الرَّأْسِ!》 ♦️من از دهشت اين حال، خايف و ترسان بيدار شدم. وقتی به نزد سر آن بزرگوار رفتم، ديدم که نور از آن سر منور به آسمان بالا مي‏ رفت. رفتم که يزيد را بيدار کنم و او را از خواب خود مطلع گردانم که او را در جاي خود نيافتم. وقتی تفحص کردم، ديدم که به خانه‏ ي تاري درآمده و رو به ديوار نشسته و با غايت بيم و اندوه و خوف مي‏ گويد : مرا با حسين(ع) چه کار بود؟ وقتی خواب مرا شنيد، غم و بيم او مضاعف شد، سر به زير افکند و جواب نگفت.(۱) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۹۷ .
. 👤علامه مجلسی می نویسد : هند دختر عبدالله بن عامر، همسر یزید بن معاویه نقل می کند که؛ 📋《فَلَمَّا أَصْبَحَ، اسْتَدْعَى بِحَرَمِ رَسُولِ اللَّه(ص) فَقَالَ لَهُنَّ : أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكُنَّ الْمُقَامُ عِنْدِي أَوِ الرُّجُوعُ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ لَكُمُ الْجَائِزَةُ السَّنِيَّةُ؟ قَالُوا : نُحِبُّ أَوَّلًا أَنْ نَنُوحَ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع)! قَالَ : افْعَلُوا مَا بَدَا لَكُمْ ثُمَّ أُخْلِيَتْ لَهُنَّ الْحُجَرُ وَ الْبُيُوتُ فِي دِمَشْقَ وَ لَمْ تَبْقَ هَاشِمِيَّةٌ وَ لَا قُرَشِيَّةٌ إِلَّا وَ لَبِسَتِ السَّوَادَ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ نَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَةَ أَيَّامٍ》 ♦️وقتی که صبح شد، یزید اهل بيت رسالت را طلبيد و ايشان را ميان ماندن در شام با حرمت و کرامت و برگشتن به سوي مدينه با صحت و سلام مخير گرداند. آنان گفتند : اول مي‏ خواهيم ما را رخصت دهي که به ماتم و تعزيه‏ آن امام مظلوم قيام نماييم یزید گفت : آنچه خواهيد بکنيد! و خانه‏ هایی براي ايشان مقرر کرد و ايشان جامه‏ هاي سياه پوشيدند و هر که در شام بود، از قريش و بني‏ هاشم با ايشان در ماتم و زاري و تعزيت و سوگواري موافقت کردند و تا هفت روز بر آن جناب، ندبه و نوحه و زاري نمودند. 📋《فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّامِنُ دَعَاهُنَّ يَزِيدُ وَ عَرَضَ عَلَيْهِنَّ الُمَقَامَ‏ فَأَبَيْنَ وَ أَرَادُوا الرُّجُوعَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَأَحْضَرَ لَهُمُ الْمَحَامِلَ وَ زَيَّنَهَا وَ أَمَرَ بِالْأَنْطَاعِ الْإِبْرِيسَمِ وَ صَبَّ عَلَيْهَا الْأَمْوَالَ! وَ قَالَ : يَا أُمَّ كُلْثُومٍ! خُذُوا هَذَا الْمَالَ عِوَضَ مَا أَصَابَكُمْ! فَقَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ : يَا يَزِيدُ! مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ؟》 ♦️پس وقتی که روز هشتم شد، یزید ايشان را طلبيد. آنان را تکليف به ماندن در شام کرد ولی آنان قبول نکردند. پس محمل‏هاي مزين براي ايشان ترتيب داد و اموالی براي خرج ايشان حاضر کرد و خطاب به حضرت ام کلثوم(س) گفت : ای ام کلثوم! اينها عوض آنچه نسبت به شما واقع شده است. ام‏ کلثوم(س) فرمود : اي يزيد! چه بسيار کم حيايي! برادران و اهل بيت مرا کشته‏ اي که جميع دنيا برابر يک موي ايشان نمي‏ شود و مي‏ گويي اينها عوض آنچه من کرده‏ ام؟!!(۱) طبق نقل ابن طاووس؛ امام سجاد(ع) از یزید سه چیز را از یزید درخواست نمود : 📋《الْأُولَى أَنْ تُرِيَنِي وَجْهَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ(ع) فَأَتَزَوَّدَ مِنْهُ》 ♦️اول آن که سر مقدس پدرم حسین(ع) را بدهی تا آن صورت نازنین را ببینم.  📋《وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَرُدَّ عَلَيْنَا مَا أُخِذَ مِنَّا》 دوم آن که اموالی را که از ما غارت شده است به ما باز پس داده شود. 📋《وَ الثَّالِثَةُ إِنْ كُنْتَ عَزَمْتَ‏ عَلَى قَتْلِي أَنْ تُوَجِّهَ مَعَ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةِ مَنْ يَرُدُّهُنَّ إِلَى حَرَمِ جَدِّهِنَّ(ص)》 ♦️سوم آنکه اگر تصمیم به کشتن من داری شخص امینی را معین کن تا این زنها را به مدینه برساند. یزید گفت : 📋《أَمَّا وَجْهُ أَبِيكَ فَلَنْ تَرَاهُ أَبَداً وَ أَمَّا قَتْلُكَ فَقَدْ عَفَوْتُ عَنْكَ وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَمَا يَرُدُّهُنَّ غَيْرُكَ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ أَمَّا مَا أُخِذَ مِنْكُمْ فَأَنَا أُعَوِّضُكُمْ عَنْهُ أَضْعَافَ قِيمَتِهِ》 ♦️اول آن که صورت پدرت را هرگز نخواهی دید. دوم آنکه من تو را عفو کردم و از کشتنت درگذشتم و زنان را کسی جز تو به مدینه باز نمی گرداند و اما اموالی که از شما برده اند من در عوض چندین برابر قیمت آن را به شما می پردازم.  امام(ع) فرمود : 📋《أَمَّا مَالُكَ فَلَا نُرِيدُهُ وَ هُوَ مُوَفَّرٌ عَلَيْكَ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ مَا أُخِذَ مِنَّا لِأَنَّ فِيهِ مِغْزَلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ مِقْنَعَتَهَا وَ قِلَادَتَهَا وَ قَمِيصَهَا فَأَمَرَ بِرَدِّ ذَلِكَ ثُمَّ أَمَرَ بِرَدِّ الْأُسَارَى وَ سَبَايَا الْحُسَيْنِ(ص) إِلَى أَوْطَانِهِنَّ بِمَدِينَةِ الرَّسُولِ(ص)》 ♦️ما از اموال تو چیزی نمی خواهیم و بگذار از اموالت چیزی کم نشود، ولی ما اموال غارت شده خود را می خواهیم. زیرا بافته های مادرم فاطمه(س) دختر محمد(ص) و مقنعه و گردنبند و پیراهن او در میان آنهاست.  سپس یزید دستور داد آن اموال را به آنان بازگرداندند. سپس یزید دستور داد اسیران خاندان حسین(ع) را به وطنشان، یعنی مدینه الرسول(ص) برگردانند.(۲) البته ابن طاووس در ادامه می گوید : 📋《فَأَمَّا رَأْسُ الْحُسَيْنِ(ع) فَرُوِيَ أَنَّهُ أُعِيدَ فَدُفِنَ بِكَرْبَلَاءَ مَعَ جَسَدِهِ الشَّرِيفِ》 ♦️روايت شده است كه سر امام حسين(ع) را به كربلا برگرداندند و با بدن شريفش به خاك سپردند.(۳) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۹۷ ۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۹۵ ۳)اللهوف سید بن طاووس، ص۲۳۲ .
. ✅یزید نعمان بن بشیر را فرا خواند و گفت : 📋《تُجَهِّزْ لِتُخرِجَ بِهَؤلاَءِ النِّسوَانِ إِلَى المَدِينَةِ》 ♦️مهیا شو تا به همراه کاروان، به مدینه بروی!(۱) سپس نعمان بن بشیر، موظف شد با برخوردی شایسته‌، اسراء را به مدینه ببرد. 📋《وَجَّهَ مَعَهُ رَجُلاً فِی ثَلَاثِینَ فَارِسَاً یَسِیرُ اَمَامَهُم》 ♦️و همراه نعمان سی نفر سوار کار بودند که پیشاپیش کاروان اسرای کربلا حرکت می کردند.(۲) حارث بن کعب می گوید : فاطمه دختر امام علی(ع) برایم نقل کرد که هنگام مراجعت از شام به مدینه به خواهرم زینب(س) گفتم : 📋《يَا أُخَيَّةَ، لَقَد أَحسَنَ هَذَا الرَّجُلُ الشَّامِي إِلَينَا فِي صَحبَتِنَا، فَهَل لَكَ أَن نَصِلهُ؟ فَقَالَتْ : وَاللَّهِ مَا مَعَنَا شَيْءُ نُصِلهُ بِهِ إلَّا حُلِّينَا! قَالَت لَهَا : فَنُعطِيهِ حُلِّينَا! قَالَت : فَأَخذتُ سَوَارِي وَ دُملَجِي وَ أَخَذت أُختِي سَوَارَهَا وَ دُملُجَهَا، فَبَعَثنَا بِذَلِكَ إِلَيْهِ، وَ اعتَذَرنَا إِلَيْهِ، وَ قُلنُا لَهُ : هَذَا جَزَاؤُكَ بِصَحبَتَكَ إِيَّانَا بِالحَسَنِ مِن الفِعلِ! فَقَالَ : لَو كَانَ الَّذِي صَنعت إنما هُوَ لِلدِّنيَا كَانَ فِي حِلِّيكُنَّ مَا يُرضِينِي وَ دُونَهُ، وَلكِنَّ وَاللَّهِ مَا فَعَلتُهُ إلّا لِِلَّهِ وَ لِقَرَابَتِكُم مِنْ رَسُولِ اللهِ(ص)》  ♦️خواهر جان! این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، می‌خواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت : به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم. من گفتم : زیورهایمان را به او می‌دهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم، خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت : من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله(ص) انجام ندادم.(۳) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۲۲ ۲)اخبار الطوال دینوری، ص۲۶۱ ۳)تاريخ طبری، ج۵، ص۴۶۳ .