چرا وضع حجاب باید به اینجا برسه که ملت شهید پرور اینطور خوار وخفیف بشند
مسئولان حواسشان هست دارند کاری میکنند که مومنین گوشه گیر و منزوی بشوند و بی حیایی و هنجار شکنی در جامعه فراگیر شود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- اینجا غرب وحشی است ...
- اینجا جشنِ آزادیِ سقط جنین کنار برج ایفل است ...
- جشن برای قتل موجود زندهای که توان دفاع از خود را ندارد ...
- باورتان میشود غربی که بچههای خود چنین میکند، دغدغه بچههای ما را داشته باشد؟!ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا چقدر اینجوری هستیم؟:)✨
#امام_زمان
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از لحاظ روحی،
به اذان نجف نیازم دارم ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابامیشهپیدامکنی؟
منگمشدم:)))
شمارو نمیدونم ولی وقتی فاسقی برامن خبری بیاره میگم کاسه ای زیر نیم کاسس
اِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَا فَتَبَیَّنُوا... ﴾. حجرات/سوره۴۹، آیه۶.
🗣 بانوکاشانی 🇮🇷
#حجاب
افـ زِد ڪُمیـلღ
شمارو نمیدونم ولی وقتی فاسقی برامن خبری بیاره میگم کاسه ای زیر نیم کاسس اِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَ
خیلی حق بود!
قضاوت با خودتون! 🙂
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت نهم
🚥 ناگهان لبهای مادرم تکان خورد
🚥 آرام با خود ، چیزی را زمزمه می کرد .
🚥 انگار شعر می خواند .
🚥 ته دلم خوشحال شدم
🚥 یعنی مادرم زنده است ؟!!
🚥 به طرف او دویدم و پدر و مادرم را صدا زدم
🚥 هر چه صدایشان زدم
🚥 هر چه گریه کردم ، هر چه ضجه زدم
🚥 آخر نه پدر بلند شد نه مادر .
🚥 گوشهایم را ، کنار لب های مادر گذاشتم .
🚥 سخنی را آرام با خود تکرار می کرد :
🌹 بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
🌹 اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
🌹 بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
🌹 عمریست در هوای تو از آشیان جداست .
🚥 باز هم مادرم را صدا زدم
🚥 شانه هایش را تکان دادم
🚥 اما بیدار نشد که نشد و جوابم را نداد
🚥 مادر ساکت شد و ناگهان پدر بیدار گشت
🚥 او را بغل کردم
🚥 و در مورد حرف زدن مادر ، به او گفتم .
🚥 پدر با تعجب به مادر نگاه کرد .
🚥 نبض او را گرفت ولی مرده بود .
🚥 پدر گفت : مادرت چی گفت ؟!
🚥 شعری که مادرم می خواند را ،
🚥 برای پدرم خواندم
🚥 او نیز گریه کرد و گفت :
🌹 مادرت بعد از مرگش نیز ،
🌹 میخواهد به من دلداری بدهد .
🌹 این همان شعری بود که قبل از ازدواج ،
🌹 برای مادرت نوشتم .
🌹 ولی آن زمان ، حکومت آل سعود ،
🌹 به جرم یک انتقاد کوچک ،
🌹 مادرت را به مدت چهار سال ، زندانی کردند
🚥 یک روز جنازه مامان روی زمین بود
🚥 پدر می خواست مادرم را دفن کند
🚥 ولی کسی حاضر نبود به او کمک کند
🚥 نه می گذاشتند به محله شیعیان برود
🚥 و از آنها کمک بگیرد
🚥 و نه خودشان در غسل و کفن و دفن ،
🚥 به او کمک می کردند
🚥 به ناچار من و او ، مادر را غسل دادیم
🚥 پدر از زیر لباس ، مامان را غسل می داد .
🚥 به هر جا از بدنش که دست می زد
🚥 گریه می کرد و مثل زنان ضجه می زد
🚥 بدن مادر ، پر از کبودی و ورم هایی بود
🚥 که در حادثه کوچه ،
🚥 زیر پا و لگد آن نامردها ، افتاده بود
🚥 پدرم آرام و گریان ، به مادر گفت :
🌹 این مدت چه دردی می کشیدی
🌹 و به روی ما نمی آوردی .
💥 ادامه دارد ...