eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
209 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊- اَشک‌و‌فرج 'عج' فرمودند: "من دعاگوی هر مؤمنی هستم که پس از ذکر مصائب حضرت سید الشهدا 'ع' برای تعجیل فرج و تأیید من دعا کند." ‹🪴→
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سخنان تکان دهنده یکی از عاشقان اباعبدالله ببینید شرط بالارفتن اعمال و عبادات و عزاداری ها چیه؟؟؟ 🌱اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 (س) حضرت رقیه در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشت که بعد از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در عصر عاشورا به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت😭. از درون خرابه‌های شام، صدای کودکی به گوش می‌رسید. همه آنهایی که در میان اسرا بودند، خوب می‌دانستند که این صدای رقیه، دختر کوچک امام حسین (ع) است😭. او حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می‌گرفت😭. انگار که خواب پدرش را دیده بود😭. یزید دستور داد سر امام حسین (ع) را به دختر کوچک نشان دهند و او را ساکت کنند،😭 اما وقتی حضرت رقیه (ع) و امام حسین(ع) باز هم به هم رسیدند😭، اتفاق جانسوزی افتاد.😭 این بار، پدر در سوگ رقیه نشست😭😭 چقدر بی‌تابی دخترم😭! این همه دلشکستگی چرا😭؟ مگر دست‌های کوچکت در امتداد نیایش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نکرد😭؟ اینک آمده‌ام در ضیافت شبانه‌ات و در آرامش خرابه‌ات😭. کوچک دلشکسته‌ام! 😭
_ سری به نیزه ست رو به روی رقیه خدا کند نباشد سر ِ عموی رقیه:) 🥺 _
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌آلوده‌ترازمن‌نبود‌بردَرت‌ولی .. ‌آقا‌تری‌ازاینکہ‌برانی‌مرا‌حسین🖤!:)
کی شود حُر بشوم،توبه مردانه کنم..💔 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ 3⃣بخش سوم 🔸️محبت شهید به خواهران 💠 خانم یوسف‌آبادی مدتی بود که حالم خوب نبود. کارم شده بود گریه. آن زمان من زیاد در فکر شهدا نبودم. یک شب جوانی را در خواب دیدم که احساس کردم ایشان یک شهید است. در یک مکان خیلی نورانی با پیراهن سفید ایستاده بود و با لبخند رضایت من را نگاه می‌کرد. وقتی بیدار شدم، آرامش خاصی داشتم. یک روز در فضای مجازی سرگرم نگاه کردن عکس‌ها و فیلم‌ها بودم که خیلی اتفاقی عکسی را دیدم. اولش گفتم خدایا این چهره چقدر آشنا است. بعد، یقین کردم آن جوانی که در خواب دیدم همین ایشان است. تازه متوجه شدم که ایشان شهید شده است و نامش شهید عباس دانشگر است. آن لحظه دلم لرزید و اشکم درآمد. همان لحظه از خداوند متعال و ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) سپاسگزاری کردم. خدا خواست تا با یک شهید آشنا بشوم و او را الگوی زندگی خودم قرار بدهم. آرام‌آرام مسیر زندگی‌ام تغییر کرد و زمینه‌ای شد که من با شهدا بیشتر آشنا شوم و در مشکلات زندگی از آنان کمک بگیرم. 📗 💚