#سرگذشت ارواح در عالم برزخ
#قسمت_سوم
✅صدای ملک الموت را شنیدم که میگفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است. 💠اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا میگرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد... ♨️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو میکردم ای کاش در دنیا یکبار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود.
اما ...افسوس و صد افسوس!
◼️پارچهای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. 🔷در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو میچرخاند.
به خاطر علاقهای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد میزدم: آهستهتر! مدارا کن!
اما او بدون کوچکترین توجهی به درخواستهای مکرر من، به کار خویش مشغول بود. 🔵آن روزها فکر میکردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است.
✨با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد.. 🍀چون نماز تمام شد،جنازهام را روی دستهایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازهام قرار گرفتم و به واسطه علاقهام به جسد، همراه او حرکت کردم. 💥تشییع کنندگان را میشناختم. باطن بسیاری از آنها برایم آشکار شده بود .
چند تن از آنها را به صورت میمون میدیدم در حالیکه قبلاً فکر میکردم آدمهای خوبی هستند. 🌼 از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامهام را نوازش میداد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر سادهاش محترم نمیشمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا .... 💠تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی میکردم.
در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود. ❌ دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرفهایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک و سود کلان و..میکنید؟ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش میبودید، به آن روزی که دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشت نخواهید داشت
@ef_zed_komeyl
#سرگذشت ارواح در عالم برزخ
#قسمت_چهار
آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت» 🌀مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است... ◾️چند نفر جنازهام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتادهام... 🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرفهایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود.
هر چه میگفت میشنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار میکردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ میکرد. 🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک میساختند سخت ناراحت بودم. 🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقهای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند... ♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمیشد چقدر نامهربان بودند.. 🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است:
قبری است بس تاریک، وحشتزا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت. 🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریختهاند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن میتوانست بدن انسان خاکی را منهدم کند... 🔵از ان همه فشار روحی گریهام گرفت و ساعتها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود... 💥در همین افکار غوطهور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که میگفت:
بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده! ✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشتههای الهی هستم. 🍃گفتم: گمان میکنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟
گفت: آری؟
گفتم: قسم یاد میکنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم....
گفت: این را تو میگویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در برزخ بمانی..
✏ادامه دارد..
@ef_zed_komeyl
وقتـی میگیم خوندنـــ رمـان های عاشــقانه بده خیلے ها میگن : کی گفته بده تروخــدا افراطے نکنید قضیه رو
خواااهشن شورشو درنیارید دیگ❕
ولے این یه حقیقته چه بخوایم قبول ڪنیم چه نڪنیم
مـن میگم رمـان عاشــقانه
ڪه شرایـط خودش رو دآره
نه هـمه رمآن های عاشــقانه❕‼️
پس همـه رمـان های عاشــقانه بد نیستن بعضی هاشون بدن ک توضیـح میدم
ایـنُ گفتم ڪه سوءتفاهم پیش نیآد یه وقـت
خونـدن رمـان خیلے هم خوبه اما نه هر رمـانی
🔴حتے رمـان عاشــقانه اگر سبب تحریڪ شما نشه موردی نداره که البته همچین رمانے ڪمیابه
ببینید معمولا رمان نویسان نویسندگانے هستن که خیلی حرفه ای کار میکنن
ودرضمن رمان هاشون رو در فضای مجازی والکی دراختیار ڪسے نمیزارن📵
پس رمان های عاشـقانه ای ڪه در فضاے مجازے فراوونه رمـان درستے نیست
از طرفی دام شیطانه وهمین طور تله ی دشمن
وقتے مآ حتے یڪ ڪتاب سآده میخونیم خودمـونو جای شخصیت اصلے داسـتان میزاریم طـوری ڪه تموم اتفاق های توداستان رو تصویر سازے میڪنیم❕
حالـا اگه رمـآن عاشــقانه (بد) باشـه ما تمام جزییات رو تصّور میڪنیم واقعا خطرناڪه برامون‼️....
یه پرانتز بین محفل تون...:
اصولا #رمان_عاشقانه برای تحریک کردن ذهن و حال و هوای عشقولانه ساخته و نوشته میشه!
اونی هم که بگه وای نه من تحریک نمیشم، بیماری داره!
بیماری ای که باید توسط پزشک تحت درمان قرار بگیره!
پس کسی که تحریک میشه(همگی مون) باید از رمان و چیزهایی که ژانر عاشقانه و حتی مثلا مذهبی دارن، دوری کنیم❗️
البته زندگینامه مستند و واقعی شهدا(نه دستکاری شده، مثل "ناحله!!") موردی ندارن و میتونید بخونید.
مثل کتاب #دلتنگ نباش ...
البته
داستان های شهدایی هم هستن که فضای #عاشقانه داشته باشن
اگر هم دیدید که باعث بهم ریختن ذهنتون میشه
نمیخواد فعلا بخـونید (کم سنان)
کتابهایی مثل
شنود
غلام پسرغلامحسین
کانال کمیل
از چیزی نمیترسم
بابا مهدی
سربلند
مدافع حرم
یادت باشد
و......
اینا رو هست هم پی دی اف شون هم کتاب
میتونین مطالعه کنید
من یه سؤال دارم درمورد این رمـان هاے به اصطلاح مذهبے!؟
ڪجاے اسلام گفته ازدواج آغازش باید نگاه به نامحرم وچشم چرونی باشه ؟!😐
ڪجاے اسلام گفته قبل از ازدواج باید با فرد مورد نظر رابطه داشته باشے رفیق باشے حرف بزنے هروز....؟
ڪجاے اسـلام نوشته به همسرت خیانت ڪنے؟!
توڪ بچه شیـعه هسے چرا رمان هایے رو میخونے ڪــه داره اسـلام رو زیر سؤالــــ میبره❕
#هشدار ‼️‼️
رفیق وقتے تحریڪ شدی دیگه نمیتونےنفست رو ڪنترل ڪنے!!!!
ممڪنه اصـلا وقت ازدواجـت نباشه یا سن تو مناسب ازدواج نباشه
اما این رمان ها ذهنت رو خراب میکنه❕
اینجاست که نفست میگه من رابطه میخوام
اونم از جنس حرام وبه راحتی زمینه گناه فراهم میشه
رابطـه با نامحـرم از نوع عاشـقانهِ قبل از ازدواج برات عادے و جذاب میـشه‼️
دیدی به همین راحتی شیطون فریبمون میده
به عشق صاحب الزمان هرچی رمان عاشقانه توے گوشیت دارے حذف کن رفیـق ،تا بیشتـر ذهنت رو منحـرف نڪرده
تو بهترینے مطمئنم این رمـان هاے بدردنخور رو حذف میڪنے بجاش رمان هاے درست حسابی میخونے🌿✋
دم همتون گرم ان شاءالله ڪِ مفـید بوده باشــه
یآعلـــے مـدد🌱
یه محفل کوچولو ولی مهمی بود
بازم انشاالله اگه شد براتون محفل میزارم
نظراتتونو با جون و دل میخونم🌿
https://gkite.ir/es/9333558
May 11
هدایت شده از محبین
یه حمایتی بزاریم بعد از چند مدت
هر کانالی این پیام رو فور کرد
آیدی کانالش رو برام بفرسته
قشنگ ترین پیام کانالش از نظر بنده اینجا فور میشه...
آیدی بنده؛
@reza_rastegar
هدایت شده از محبین
«گفتگو با جوانی که مرگش قطعی بود»
خیلیها میگن ؛ از زندگیم لذت نمیبرم !
یا نمیدونم راه و روش زندگی چه شکلیه ؟!
یا چه جوری بهتر زندگی کنم؟
یه وقتایی که خیلی ناراحتی و یه دلیل محکم میخوای برای خوب کردن حالت و نمیدونی چاره چیه؟شاید اینجا بتونی چاره رو پیدا کنی
یه روش دیگه از گناه نکردن رو میفهمی
که خیلی انجام دادنش راحته و منفعتش هم براتون زیاده...
اونقدری این محفل خوندنش واجبه
که میتونه در لحظه عقاید شما رو عوض کنه!
فرداشب راس ساعت ۲۳ در کانال محبین
#فور_واجب
https://eitaa.com/joinchat/646971555C4afc13efcd
کربلای معلی...
مراسم تعویض پرچم گنبد حرم مطهر امام حسین علیه السلام
چراغ های بین الحرمین و حرمین شریفین کربلا به رنگ سرخ در آمد
#محرم #امام_حسین
@ef_zed_komeyl
اینم به نیابت از داداشمون ✨❤️ 🥺🥺
تو حرم آقا ابالجواد✨✨❤️
#ارسالی
#داداش_عباس
به اذن الله
به اذن رسولالله
به اذن علی ولیالله
و با رخصت از حضرت زهرا«س»
حی علی العزای حسین«ع».
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : ویدئو های ارسالی رو کجا بفرستیم که بقیه هم استفاده کنن؟