💢خاطره ای از یک روحانی!
❗️«دخترهای دانشگاه باید اسلحه حمل کنند!»❗️
ساعت حدود 5 عصر بود و من مشغول نوشتن یک طرح برای باشگاه پژوهشی در کمیته ی فرهنگی بودم✍🏻
کاملاً تمرکز گرفته بودم که ناگهان یک دختر خانمی #مانتویی، با ظاهری بسیار نامناسب وارد اتاق من شد و سلام کرد!
جواب سلامش را که دادم بدون مقدمه گفت: «حاج اقا ببخشید می توانم به شما اعتماد کنم؟ بچه ها می گویند راز کسی را فاش نمی کنید!».
من هم بگونه ای که خیالش را راحت کنم محکم گفتم: « مطمئن باش من در موضع مشورت به هیچ کس خیانت نمی کنم ».
همین که خیالش راحت شد چند لحظه ای سکوت کرد و بعد با احتیاط گفت: «حاج آقا من یک سؤال شرعی دارم آیا دختران می توانند برای امنیت خود اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟».
شما بودی چی می گفتی؟
من که از تعجب نمی دانستم چه بگویم تمرکز گرفتم و با تامل گفتم: «منظورت را واضح تر بگو»
آن دختر خانم که جرأت حرف زدن پیدا کرد بود گفت: «حاج آقا راستش را بخواهید من هر روز یک سلاح سرد امثال چاقو و ... با خودم دارم ولی می خواهم یک کلت کمری تهیه کنم!»
توی این دانشگاه ما، چیزهایی آدم می بیند که در هیچ جای دنیا نمونه ندارد!
گفتم: «آخه چرا؟»
گفت: «حاج آقا من بعضی وقت ها که تا ساعت 9 یا 10 شب کلاس دارم وقتی به منزل بر می-گردم نزدیک ساعت 11 شب می شود برای همین وقتی از دانشگاه به طرف خانه می روم در پیاده رو پسرها اذیت می کنند و متلک می گویند. یا وقتی منتظر تاکسی می شوم ماشین های مدل بالابوق می زنند و اذیت می کنند! حاج آقا به خدا شاید وضع ظاهریم به نظر شما بد باشه ولی من اهل خلاف و رابطه های نامشروع نیستم من فقط دلم می خواهد خوش تیپ باشم!»
من هم بدون مکث گفتم: «خوب از نظر دین هیچ طوری نیست شما اسلحه دفاعی داشته باشید اصلاً همه ی دختران برای دفاع از خود باید نوعی اسلحه حمل نمایند ولی نه هر سلاحی یک نوع سلاح است که خیلی هم قدرت تخریب و دفاعی بالایی دارد!»
بنده ی خدا که منتظر موضع مخالف من بود با این حرف های من داشت شاخ در می آورد! برای همین خیلی زود گفت: «چی؟ چه؟ چه اسلحه ایی مجاز است؟ اسمش چیه؟».
من که دیدم بدجوری عجله داره گفتم: «اگه بگم قول میدی یک هفته استفاده کنی اگه جواب نداد دیگه استفاده نکن».
بنده خدا خیلی هیجان زده شده بود گفت: «قول می دم قول می دم ... قول مردونه!».
گفتم: «اسم آن سلاح بی خطر و بسیار کار آمد چادر است! شما یک هفته استفاده کن ببین اگه کسی مزاحمت شد دیگه هیچ وقت به طرفش نرو!».
با تعجب مثل کسی که ناگهان همه انرژی اش کاهش پیدا کرده باشد گفت: «چادر! اخه چادر ...».
گفتم: «دیگه آخه ندارد یک هفته هم هیچ اتفاقی نمی افتد».
با حالت نیمه ناامید تشکر کرد و رفت.
و من ماندم و فکرِ مشغول، که ای بابا عجب کاری کردم نکند بنده خدا دیگر هیچ وقت سراغ چادر نرود نکند از مشورت کردن با روحانی بیزار شود. وجدانم، من را سرگرم این فکرها کرده بود که یادم افتاد به حرف #امام_خمینی عزیز(ره) که فرمودند: «ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه!».
لذا با خدای خودم خیلی خودمانی گفتم: «خدایا من سعی کردم وظیفه ام را انجام دهم انشالله مورد رضایت تو قرار گرفته باشد بقیه اش هم، هر چه تو صلاح بدانی...».
مدت حدود یکی دو ماه از جریان گذشت و من به کلی فراموش کرده بودم تا اینکه روزی یک خانم محجبه به اتاق من آمد سلام کرد گفت: «حاج آقا من رو می شناسی؟».
من هم هرچه فکر کردم به یاد نیاوردم برای همین گفتم: «بخشید شما را نمی شناسم».
گفت : «من همان دختری هستم که #اسلحه به من دادی تا همراه خودم حمل کنم حالا هم که می بینید مثل یک بچة خوب، #سلاح چادر حمل می کنم هرچند هنوز درست و حسابی چادری نشده ام!».
من هم که حیرت زده شده بودم گفتم: «خوب برایم تعریف کن چه شد که #چادری بودن را ادامه دادی؟».
ادامه در 👇
ادامه 👆
پس از مکثی، شروع به گفتن جریان کرد: «راستش حاج آقا وقتی از اتاق شما رفتم خیلی درباره ی حرف های شما با تردید فکر کردم ولی تصمیم گرفتم امتحان کنم. برای همین چند روز، وقت برگشتن از دانشگاه به طوری که همکلاسی ها متوجه نشوند مخفیانه چادر پوشیدم و تجربه کردم که نه پسری به من متلک می گوید نه ماشینِ مزاحم بوق می زند اصلا کسی تصور نمی کند که منِ چادری اهلِ خلاف باشم، راستش را بخواهید بدانید هیچ وقت فکر نمی کردم دخترهای چادری این همه #امنیت دارند! و این همه خیالشان از بابت مزاحم های خیابانی راحت است.
کم کم جریان چادر پوشیدن من را بچه های کلاس متوجه شدند الان هم مدتها است که دائم با چادر رفت و آمد می کنم و از کسی هم خجالت نمی کشم البته فکر نکنید حالا دیگر بسیجی شده ام. ولی قصد ندارم اسلحه ایی که تازه کشف اش کرده ام را به این راحتی از دست بدهم. بعضی از دخترای کلاس متلک می گویند ولی بیچاره ها خبر ندارند من چه گنجی یافته ام. البته جریان را برای یکی از بچه ها که نقل کردم تمایل پیدا کرده برای فرار از دست مزاحم ها چادر بپوشد ولی خودش می گوید خانواده اش اصلا اهل #چادر و امثال چادر نیستند ولی فکر کنم تصمیم دارد چادر بخرد».
راستش را بخواهید من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم برای همین فقط به حرف های او توجه می کردم دلم می خواست زودتر از اتاق برود تا اشکهایم سرازیر شوند.
وقتی از اتاق رفت تنها کاری که توانستم انجام بدهم سجده شکر بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬👌دختر دارها دستتون درد نکنه!
دولت ایران خسته نباشی!
👌دبیرستانها، کارگردانها، دانشگاهها واقعا خسته نباشید!
🔴باید فاتحه اسلام و بخونیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فواید دعا و نیایش از دید علوم پزشکی و بیولوژی
قسمت دوم
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنازادگی ره آورد #سند ننگین ۲۰۳۰
دکتر حسن عباسی