eitaa logo
✍ اقلیم‌ قرار‌ 🔹اشعار‌ علی رحمتی
350 دنبال‌کننده
22 عکس
8 ویدیو
0 فایل
شعرهای‌ شاعر ساوجی‌ آیینی‌،عاشقانه،اجتماعی‌،طنز@Eghlimegharar
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌ الله الرحمن الرحیم
مناجات‌ شاعرم‌ کردی‌ خدایا‌ از‌ همان‌ عهد قدیم‌ می‌ سرایم‌ عشق‌ بسم‌ الله‌رحمان‌ الرحیم‌ شرمسارم‌ طاعت‌ از دستم‌ نمی آید ،ببخش یا کریم و یاصبور‌ و یا رحیم‌ و یا حلیم‌ فکر پروازم‌ ولی بال وپری گم کرده ام بال من آل است و پر‌ اوراق قرآن کریم‌ ای توکل‌ های روز‌ و گریه‌ های‌‌ نیمه‌ شب ای توسل‌ های جان و یاصراط‌ المستقیم‌ بهترین‌ اندیشه‌ ی پاکان‌ هستی لطف‌توست‌ ذره ای از آفرینش‌ هاست‌ لقمان حکیم‌ ازمیانِ قطره‌ های شبنم‌ و دریا و اشک عشق می ورزی برای‌ گرمی اشک یتیم‌ می‌رسداز سمت من یک "قل هو‌ الله احد" می‌وزد از سوی تو هرلحظه‌ بر جانم نسیم‌ https://eitaa.com/Eghlimegharar
زهرا مگو که داغ‌ دلم تازه‌ می‌شود درسرزمین‌ وحی‌ ستم‌ تازه‌ می‌ شود برزخم‌ های کهنه ی تاریخ می چکد حالا که اشک های قلم‌ تازه می شود من زائر‌ شکسته‌ دل شهر غربتم‌ هرلحظه‌ ام به شوق حرم تازه می‌شود ایام فاطمیه برایم همیشگی است هرچند‌ سال کهنه غم تازه می شود شاعر‌ گرفته روز مصیبت‌ چگونه‌ بود‌ وقتی‌که‌بغض‌ وزخم‌و‌ و‌رم تازه می‌شود گفتار‌ های خوب تورا می کشد به شعر‌ نقاشی غروب تورا می کشد به شعر بانو بمان که با تو جهان خو گرفته بود چندین بهار بر تو مگر رو گرفته بود عرض‌ برای تسلیتی‌ طول می کشید‌ سالی‌که‌فصل‌گل به دل سوگ‌ رفته‌ بود عالم به موی‌خودهمه دم چنگ مینواخت ماتم‌ دو دست را سر زانو گرفته‌ بود هی می‌ کشید‌ ونقش‌ زمین می‌نمود تا‌ دست شکست‌ ها که ز پهلو گرفته‌ بود‌ مادر بمان‌ ،با‌یست‌ وبنوش‌ آب لااقل‌ بابا به زخم های‌ تو‌ دارو گرفته‌ بود‌ دیگر خمیده قامت‌ مکتب‌ بلند شو از آه و سوز وگریه‌ ی زینب‌ بلند شو گیتی‌ دگر‌ شبیه‌ تو مادر نیاورد آب شفای‌ چشمه‌ ی کوثر‌ نیاورد‌ بابا برای دختری‌ات افتخار کرد جاهل‌ دعا نموده که دختر نیاورد‌؟ بانو خداکند که دراین باغ شاخسار‌ برچشم‌ باغبان گل پرپر نیاورد خود‌ را نموده‌ ای سپر آیه ها که کس‌ دستی به سمت سوره‌ ی معجرنیاورد‌ وصف‌ تورا که با خط‌ میخی‌ نوشته‌ام‌ تا‌ دشمنی‌ ز حُسن‌ تو‌ سر‌ درنیاورد ورنه‌ به شاخه‌ های‌ تو آسیب‌ می‌زند‌ هفتاد تازیانه‌ سر سیب می زند هرچند‌گوشه‌گوشه‌ی منظومه‌هیات است اما‌ زمین‌ برای شما شهر غربت است توفیق‌ عشق‌ بازی عشاق‌ ماندنی‌ است‌ تالحظه ای که‌دست غزل‌ با ولایت است هجده‌ بهار‌ کنج‌ خزان رنج‌ کم نبود غم‌های فصل مادرمان بی نهایت‌ است‌ برساق‌ عرش‌ حک شده اوصاف‌ دلکشت‌ حالا‌ تمام‌ عرش‌ خدا درمصیبت‌ است‌ خورشید‌ وماه‌ وزهره‌ و دو تا ستاره اند زهرا‌‌ مدار و مهره‌ ی تسبیح‌ عصمت است آوای‌ دلکشت‌ که‌ ز‌هستی‌ شنیده‌ شد منظومه‌ ها به خاطر‌ تو آفریده شد وقتی‌ یکی‌ شرر‌ به دل مصطفی‌ زده‌ است‌ اینجا‌ غریبه‌ نیست‌ کسی‌ آشنا زده‌ است‌ سیلی‌ به روی فاطمه‌؟ الله اکبر از ... آن‌ هم کنار که؟پسرش‌ مجتبی زده است حالا ببین‌ چقدر نفس سخت می کشد انگار‌ یک نفر طرف‌ سینه‌ پا زده است وقتی میان یک در و دیوار مانده بود حتما‌علی و فضّه و زینب‌ صدا زده است بانو خدا به‌ نور تو آورد روشنی ازچادر‌تو‌وصله‌به‌ دل های ما زده‌ است پرسیدم‌ از صداقت‌ عالم‌ یکی یکی گفتند‌ : آه و ناله‌ و ماتم یکی یکی گفتم‌سحاب‌ را که چرا دیده‌ات‌ تراست گفت‌ این‌ گدازه‌ام‌ غم‌ زهرای‌ اطهراست‌ گفتم‌ چرا‌ کبود‌ شدی‌ ‌ گریه میکنی ؟ گفت‌ از قضیه‌ باخبر‌ی‌ داغ‌ مادراست‌‌ گفتم :چرا‌ به روی‌ خودت‌ لطمه‌ میزنی گفت:این‌مصیبت‌ازهمه‌ غم‌ها فراتراست‌ گفتم‌ کسی مصیبت‌ او را‌ اگر نگفت ؟ گفتا‌ :ضرر‌ نمود و غزل هاش‌ ابتراست‌ گفتم‌ :کجا‌ ببینمت‌ این بار دیدمت؟ گفتا:قرارمان‌ بغل‌ حوض کوثراست‌ آری‌ تمام‌ خلق جهان گریه می کنند در سوگ‌ وداغ‌ مادرشان گریه می کنند‌ https://eitaa.com/Eghlimegharar
بسمه تعالی مژدگانی‌ مژده ی آمدن‌ نور‌ که پیدا می شد روشنی‌ در دل افلاک‌ هویدا می شد عاشقی را توی گهواره‌ گواهی‌ می داد عشق با ذکر به صد‌ زمزمه‌ پیدامی‌شد‌ مونس‌خانه‌ وحی‌ است‌ خدیجه‌ شب‌وروز‌ شادمان‌ بررخ‌ او‌ محو‌ تماشا می شد مرد‌معراج‌ شناساند‌ به‌ ما زهرا کیست‌ از‌ سر‌ حرمت‌ بر دختر خود پا می‌شد‌ کارمن‌ نیست‌ شناساندن‌ زهرا به شما دختری که به پدر ام ابیها‌ می شد‌ کل منظومه‌ ازاو‌ چرخش‌ آرام‌ گرفت ورنه‌ این‌ زلزله‌ ها‌ قاتل‌ دنیا‌ می شد‌ آسمان‌ بود وصداهای‌ خوش‌آمد‌گویی‌ جبرئیل‌ از ادب خویش‌ بر‌او تا می‌شد‌ یاد‌ آن روز که در قصر بهشتی‌ وقتی روشنی بخش دل آدم‌ وحوا‌ می شد فاطمه‌جلوه‌ ی‌عشق‌ است‌ همین‌ که‌ لقبش‌ هانیه‌ ،راضیه‌و‌مرضیه،زهرا‌ می شد هرزمان‌ که پدرش‌ از‌سفری‌ بر می گشت خانه فاطمه می‌رفت‌ دلش‌ وا می‌شد‌ https://eitaa.com/Eghlimegharar
بسمه‌تعالی‌ قصه‌ ات بوی کربلا دارد آنچنان‌ از‌حماسه‌ سرشاری‌ داستانت‌ به سر‌نمی‌آید بین دلها‌ همیشه سرداری‌ بین‌دلهادوباره‌طوفان‌شددست‌وپاهای‌عشق‌ بی‌جان‌شد گریه‌ ی خیمه ها نمایان شد‌یااخا‌ آمد ازعلمداری‌ ماجراهای‌ علقمه‌ رو‌شد‌ چون حبیبش‌ سفید روشد‌ اربا‌ اربا‌ چو‌ اکبراو‌شدفاش‌ کرده دوباره‌ اسراری‌ مرد‌ شبگرد‌ سالیان‌ دور‌ می‌شود باتمام‌ جان مامور‌ ‌ بلکه بردار‌د‌ ازنشاط‌نور‌ شبنمی‌ ازنگاه‌ رخساری‌ حاج قاسم سرود مانایی‌ درس عشقی‌ وخط‌خوانایی‌ مکتبی‌ راکه‌ داده‌ دانایی‌ جان‌فشان سپاه ایثاری شاعری‌ شد‌ اگر غزلخوانت‌ دیده‌ پهنای‌ سبز‌ عرفانت‌ یک مسمان‌ شبیه‌ سلمانت‌ بین قول وقرار‌ وکرداری‌ یک جهان رابه حیرت آوردی افتخاری به ملت آوردی جان سپردی و غیرت‌ آوردی ای علمدار عصر بیداری‌ https://eitaa.com/Eghlimegharar
می‌شنوم‌ ازغزلم‌ بوی‌ سیب‌ میرسدم‌ رایحه‌ای‌ دلفریب‌ پرده‌ ی چشمان‌ مراخیس‌کرد معجزه‌ ی آیه ی امّن یجیب‌ باغ‌به‌ دیدار تو برخواسته‌‌ است‌ ندبه‌ رسد‌ از نفس عندلیب‌ سیرت‌ تو سینه ی هرشاعر‌است‌ جوشش‌ اشک‌ قلم‌ هر ادیب‌ آمدنت‌ آیه ی امّید‌ ماست‌ نصر‌ُمن الله‌ وفتح‌ قریب‌... https://eitaa.com/Eghlimegharar