eitaa logo
احسان تبریزیان
984 دنبال‌کننده
139 عکس
108 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر ما مسلمانِ علی هستیم ، سلمان می نویسد سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد صادقُ الوَعدیم ، ما را عشق اینسان می پسندد صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد حرف از ابراهیم از آتش می شود ، کو یارِ صادق؟ از تنورِ خانه می پرسم ، گلستان می نویسد سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می نویسد خیل عشاقش فراوانند شاهد دارم از عشق عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می نویسد
غرور یا عزت؟! یکی از مباحثی که در شعر آیینی باید مورد توجه قرار بگیرد معانی درست کلمات و تناسب و یا عدم تناسب آن کلمات با فردی که موضوع شعر است می باشد. بعضی از کلمات در شان یک مومن معمولی هم نیست چه برسد به اینکه برای اهل بیت علیهم السلام به کار برده شود! متاسفانه یکی از کلماتی که وارد شعر آیینی (خصوصا مرثیه) شده است و بعضی از شعرا برای اینکه مظلومیت اهل بیت را به تصویر بکشند آن کلمه را به اهل بیت انتساب می دهند ، کلمه “غرور” است. غرور در اصل یک واژه عربی است که به معنای فریب است ، و مغرور یعنی فریب خورده اگر در فارسی هم به فرد متکبر مغرور می گوییم به این دلیل است که فرد متکبر چون خودش را بیشتر از چیزی که در واقع هست میپندارد در حقیقت دارد خودش را فریب می دهد به دنیا هم دار الغرور می گویند یعنی دار فریب دهخدا برای غرور این معانی را آورده است : غرور. [ غ ُ ] (ع مص ) فریفتن بیهوده امیدوار کردن کسی را اطماع در آنچه صحیح نبود آراستن خطا، چنانکه گمان رود که صواب است فریفتگی ، فریب ، حیله ، زرق این کلمه در ادبیات همیشه منفی بوده است. گناه باده پرستان به توبه نزدیک است خدا پناه دهد از غرور هشیاران اما چند سالی است که مشاهده می شود که این واژه نامناسب ، وارد ادبیات آیینی شده است و بدون دقت به معنای منفی آن ، او را برای اهل بیت علیهم السلام به کار می برند. پر واضح است که شاعری که این واژه را به کار می برد قصد منفی ندارد ، اما معانی کلماتی که صدها سال در ادبیات منفور بوده اند با نیت ما درست نمی شوند . اگر هم‌مراد شاعر در استفاده از این کلمه این است که به مخاطب بگوید به اهل بیت اهانت شده ، خب مگر واژه مناسبی که هم این معنا را برساند و هم معنای غلطی نداشته باشد وجود ندارد که اینقدر راحت از این کلمه برای اهل بیت علیهم السلام استفاده می کنیم؟! آن صفتی که در اهل بیت علیهم السلام وجود دارد ، “عزّت” است نه “غرور” این روایت که از امام حسن علیه السلام نقل شده بسیار مهم است الإمامُ الحسنُ عليه السلام ـ و قَد قيلَ لَهُ عليه السلام : فيكَ عَظَمَةٌ ! ـ : لا بَل فِيَّ عِزَّةٌ ، قالَ اللّه ُ تَعالى : «و للّه ِِ العِزَّةُ و لِرَسولِهِ و لِلمُؤمِنينَ» امام حسن عليه السلام ـ وقتى به ايشان گفته شد: در تو نخوت است! ـ فرمود : نه، بلكه در من عزّت است. خداوند متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است». فقط کافی است کلمه “غرور” را در کانال های شعر آیینی سرچ کنید تا ببینید چقدر این واژه منفی در اشعار مرثیه جا باز کرده است متاسفانه. چند نمونه را بخوانید: ببخش قلب صبورت شكست فاطمه جان ببخش كوه غرورت شكست فاطمه جان شکسته اند به داغت دل صبورم را شکسته اند شبیه پرت، غرورم را پیش چشمان ولی الله زهرا را زدند پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست من غرورِ شکسته ی خود را سرِ آن کوچه جا گذاشته ام من غرورم جریحه دار شده شاکی از دست ساربان هستم این روزگار حرمت او را نگه نداشت دنیا چه با غرورِ گلِ پا‌به‌ماه کرد تویی غریب ترین آیه ای که نازل شد غرور هیچ کسی چون تو قتل عام نشد نگران غرور زهرا بود نظرى بر على تنها کرد و …
بسم الله الرحمن الرحیم صبح صادق نشانده پای منبر هم مخالف، هم موافق را احادیثی که دارد روشنای صبح صادق را سزاوار است این مذهب به نام آن کسی باشد که عمری پرورش داد آن همه شاگرد واثق را به غیر از او که از ذریه‌ی اهل کرامت بود کسی اکرام می‌کرده مگر مزدور سارق را؟ نمک از سفره‌های علم او برداشته یک‌عمر ابوالشّری که می‌داند تفاسیر منافق را کلام نافذ او در مقام روز رستاخیز درآورده‌ست اشک حسرت منصور فاسق را همان ملعون که تا شمشیر بر اسلام بالا برد به چشم خود تماشا کرد برق خشم خالق را گدایی که خودش را خواند امیرالمومنین شهر! - معاذالله - از این دور خلایق هرچه لایق را سپاه ابرهه هرشب به سمت کعبه می‌رفتند به بزم خود می‌آوردند آن سلطان حاذق را میان کوچه مردی را پی مرکب دوان کردند که دارد اختیار هم مغارب هم مشارق را همین‌که خانه‌اش آتش‌گرفت و بسته‌شد دستش مجسّم می‌کند در ذهن ما بعضی دقایق را... همان روزی که با دستان شوم نامسلمان‌ها به مسجد برد شیطان عاقبت قرآن ناطق را # نوای روضه‌ی "نوحو علی العطشان" او‌ بوده‌ست که تا روز ابد آتش زده دل‌های عاشق را دعا می‌کرده و رحمت بر آن‌ها می‌فرستاده‌ست همین که می‌شنیده از زن و از مرد هق‌هق را امامی که نه تنها دوست، دشمن زیر دین اوست شفاعت می‌کند در محضر خالق خلایق را یکی از نسل او در جلوه‌ای از نور می‌آید که روشن می‌کند در چشم ما اصل حقایق را
علیه‌السلام 🔹امام راست‌گویان🔹 به کودکان و زنان احترام می‌فرمود به احترام فقیران قیام می‌فرمود سلام نام همه انبیاست؛ او می‌گفت سپس اشاره به دارالسلام می‌فرمود کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست سحر می‌آمد و این را مدام می‌فرمود کجا حرام خدا را حلال می‌دانست؟ کجا حلال خدا را حرام می‌فرمود؟ اگر که دست به پهلو گرفته‌ای می‌دید به اشک و آه و دعا التیام می‌فرمود «خوشا به حال کسانی که راست‌گویان‌اند» امام صادق علیه‌السلام می‌فرمود 📝
🔻 زدن خانه صلوات‌الله علیه و سخنان آن حضرت در شعله‌های آتش 🔻 🔹 مفضل بن عمر می‌گويد: منصور دوانيقي لعنةالله علیه برای فرماندار مکه و مدينه، حسن بن زيد پیغام فرستاد که: 🔹 خانه‏ ي جعفر بن محمد (امام صادق عليه‏السلام) را با اهلش به آتش بکش و بسوزان... 🔹 او اين دستور را اجرا کرد و خانه‏ امام صادق علیه‌السّلام به آتش کشید، تا آنجا که آتش تا به دهلیز خانه سرايت کرد... 🔹 امام صادق علیه‌السلام بيرون آمد و ميان آتش گام برمی‌داشت و می‌فرمود: ▫️انا بن اعراق الثري ▫️انا بن ابراهيم خليل الله 🔹 منم فرزند اسماعيل، که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکنده ‌اند، و منم فرزند ابراهيم، خليل‌خدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد) 📕 اصول کافی، جلد اول، صفحه ۴۷۳
📌 دوست داری با علیه‌السّلام محشور شوی؟! 📌 🔹 تهذیب الأحکام عن علیّ بن مَعمَر عن بعض أصحابنا: قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: إنَّ فُلانا أخبَرَنی أنَّهُ قالَ لَکَ: إنّی حَجَجتُ تِسعَ عَشرَةَ حَجَّةً وتِسعَ عَشرَةَ عُمرَةً، فَقُلتَ‏ لَهُ: حُجَّ حَجَّةً اخرى وَاعتَمِر عُمرَةً اخرى یُکتَب لَکَ زِیارَةُ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام. 🔹 فَقالَ: أیُّما أحَبُّ إلَیکَ أن تَحُجَّ عِشرینَ حَجَّةً وتَعتَمِرَ عِشرینَ عُمرَةً أو تُحشَرَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام؟ 🔹 فَقُلتُ: لا، بَل احشَرُ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام. 🔹 قالَ: فَزُر أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام ▫️تهذیب الأحکام به نقل از على بن مَعمَر، از یکى از راویان شیعه: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: فلانى به من خبر داد که به شما گفته که من، نوزده حج و نوزده عمره‏ گزارده‏ام، و شما به او فرموده‏اى: «یک حج و یک عمره دیگر بگزار، تا ثواب زیارت قبر حسین علیه‌السلام برایت نوشته شود». ▫️امام علیه‌السلام فرمود: «کدام یک را بیشتر دوست مى‏دارى؟ این که بیست حج و بیست عمره بگزارى یا با حسین علیه‌السلام محشور شوى؟». ▫️گفتم: نه؛ با حسین علیه‌السلام محشور شوم. ▫️فرمود: «پس اباعبداللّه الحسین علیه‌السلام را زیارت کن». 📕 تهذیب الأحکام: جلد ۶ ص ۴۸ ح ۱۰۵ 📕 بحار الأنوار: جلد ۱۰۱ ص ۳۸ ح ۵۴
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت می رفت که خاموش شود مشعل توحید اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت در محضر او این همه شاگرد عجب نیست بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت! چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد تیغ تو و پستوی نهان خانه سبب داشت از صبح بپرسید که صادق به چه معناست با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت
مقتل موجز و کاربردی.pdf
1.54M
🔹مقتل موجز و کاربردی
همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو یکی با اشک می آید یکی در بُهت می سوزد تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو یکی کرببلا آن یک بقیع آن دیگری مشهد که می چرخند انواع زیارت ها به دور تو خُمی لبریز از درد دلند و حرف ها دارند اگر خَم می شوند از شوق قامت ها به دور تو مگر تا نگذرد از حد عصمت هر گنهکاری زمان را گوشزد کردند ساعت ها به دور تو برای آن که دستش را رسانده بر تن مرقد طلایی می شوند اینگونه فرصت ها به دور تو عناصر مثل آب حوض،مثل باد در پرچم زدند عُمری برای خود سفارت ها به دور تو شکسته می رسند از راه امّا بی گُمان اینجا فقط دارند میل دایره خط ها به دور تو یکی از سمت بالا سر دوتا از سمت پایین پا سه تا در،تعبیه کردند جنت ها به دور تو مهدی رحیمی"زمستان"
سلام ای مرقد ت از صبح بیت النور زیباتر سکوتت از صدای خنده های حور زیباتر همیشه دوست دارم بیشتر نزدیکتان باشم اگرچه هست گاهی گنبدت از دور زیباتر به چشم ما سر ظهر خیابان ارم در قم همیشه بوده از شبهای نیشابور زیباتر میان گریه های شوق از سمت ضریح تو صدایی می رسد از نغمه ی ماهور زیبا تر به سویت آمدند از راه هایی دور این مردم به شوق خنده ای از "سعیکم مشکور" زیباتر عجیب این است بین این‌همه دلداده می بینم مدارا کرده با این وصله ی ناجور زیباتر بسوزان دختر موسای عاشق ها گناهم را میان شعله های آتشی از طور زیبا تر
هیچ‌کس از این‌حوالی دست‌خالی برنگشت دست‌خالی هیچ‌کس از این‌حوالی برنگشت این حرم آرامش محض است و از آغوش او هرکسی برگشت، با آشفته‌حالی برنگشت پیش‌ازاین‌ها قم کویر شوره‌زار خشک بود بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت غیرممکن‌های دنیا یک‌به‌یک ممکن شدند از جوار او -به لطف او- محالی برنگشت این حرم خاصیتش علامه‌پروربودن است طالب علم از حریمش بی‌تعالی برنگشت این چه رازی شد که جز با نیت او مرعشی از کنار مرقد مولی‌الموالی برنگشت اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم از کنار او دلم در خردسالی برنگشت خواهر سلطان جواب خواهشم را می‌دهد؟ خواهشی از این حرم دیگر سوالی برنگشت. گنده‌لات هر محل آمد زیارت کرد و رفت رفته بود، اما از این‌جا لااُبالی برنگشت مطمئن بوده جواب حاجتش را می‌دهد مادرم با وعده‌های احتمالی برنگشت هر دلی با کوله‌بار غم به دوش آمد، ولی کو دلی که با هزاران غصه عالی برنگشت؟ گرچه ما همسایه‌ی خوبی برایش نیستیم روی او یک‌لحظه هم از این اهالی برنگشت
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است قلبم از اشتیاق زیارت بایستد بانو سلام کاش زمان با همین سلام در آستانه در ساعت بایستد و گردش نگاه تو در بین زائران روی من – این فتاده به لکنت – بایستد تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام در محضر شما دو سه رکعت بایستد بانو اجازه هست که بار گناه من در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟ در این حرم هزار هزار آیه ی عذاب هم وزن با یک آیه ی رحمت بایستد باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما زیر رواق‌های کرامت بایستد شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید طاقت نداشت تا به قیامت بایستد آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است در روز حشر هم به شفاعت بایستد تو خواهر امام غریبی و این غزل با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو مستی که روی پاش به زحمت بایستد