eitaa logo
احسان تبریزیان
1هزار دنبال‌کننده
117 عکس
92 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
پیر دنیا شدم، ایّام جوانی که گذشت وقف دلدار نشد عمر گرانی که گذشت سرِ سجاده‌ی تسلیم نیاورد مرا این‌ همه حیّ علیٰ‌های اذانی که گذشت غافل از اینکه فقط چشم تو رزّاق من است همه‌ی عمر پِی لقمه‌ی نانی که گذشت چشمِ امید به روز عرفه دوخته‌ام گَر نبخشیده‌ایم در رمضانی که گذشت صاحبِ العَصر سر وعده‌ی خود بود ولی ما سر وعده نبودیم زمانی که گذشت بعد هر "وَ انظُر اِلَینا" به منِ بی سر و پا نظر انداخت به چشمِ نگرانی که گذشت زِ خرابات گذشت و ثمرش را دیدی گشت سرسبز زِ هر جا و مکانی که گذشت رَد شد از کوچه‌ی ما باز نفهمیدیم کیست مرد نورانی بی نام و نشانی که گذشت روضه برپا شد و صاحب نفسی گفت به من مادرش بود همین سَروِ کمانی که گذشت هر زمان جانب آن شاه سلامی کردم برد تا کرب و بَلا نامه‌رسانی که گذشت مجلس روضه بهشت است ولی غافل بود روضه خوان نیز از این باغ جنانی که گذشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽| ببینید؛ گم گشته ام... 🔰شعر خوانی آیت‌الله مستجابی گم‌ گشته ام میان حجابی که ساختم در راه های غیر صوابی که ساختم...
تصور کن که حرف از دین ، فقط روی زبان باشد تصور کن که ایمان قصه باشد داستان باشد تصور کن اگر بیش از عقول ما زمینی ها سؤال مردمان از راههای آسمان باشد در این ظرفیّتِ اداراکِ محدودی که ما داریم تصور کن اگر حرف از جهان بیکران باشد شبی پَر وا کند سیمرغ عقل عاقلان امّا اگر در جستجو حیران اگر بی آشیان باشد اگر مظلوم ، ظالم را ببیند دم فرو بندد اگر حتّی سیاست ، بازیِ نابخردان باشد اگر قاضی ترازو را به نفع ظلم سنگین کرد اگر مظلوم را قفلِ تغافل بر دهان باشد اگر داروغه بر مَسند پیاپی شمع روشن کرد کلید قفل بیت المال دست این و آن باشد اگر در خطبه های جمعه های شهر ، خوابت برد خطیب شهر اگر خُرسند از این خواب گران باشد رها در دشتها دیدی اگر پاپوش چوپان را اگر جای رعیّت گرگ را دیدی شبان باشد کجا آغوشِ امنی روبرویت باز خواهد ماند؟ مگر جایی که حرف از ثانیِ قرآن میان باشد عدالت ، مهربانی ، پایمردی در علی جمع است بخوان از خطبه هایش هرقَدَر فهم و توان باشد اگر مظلوم اگر غمگین اگر در جستجوی دین به قرآن با علی رو کن ، هدایت توأمان باشد
پای این آسمان خراش، کسی یادِ گلدسته هایت افتاده است دست بر سینه اش گذاشته است نیتش یک زیارت ساده است پیش آن آبسردکن، مردی آب نوشید و یا حسین کنان چشم را بست و کربلایی شد سفری ناگهان و بی چمدان بوستانی است در حوالی ما که در آن حوض آب و فواره است هر که دلتنگ مشهدت باشد پای این حوض آب بیچاره است همه انگار در محله ی ما بخش از زندگی شان حرم است تازه برگشته اند و دلتنگ اند هر چه زائر شوند باز کم است بی‌بیِ ما ولی غمی دارد * در حرم هیچ جا نخندیده پرس و جو می‌کنم که می گویند : حاج بی بی بقیع را دیده
💠صحن آینه 🔹️گرامیداشت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع 🔺️با اجرای حامد عسگری با شعرخوانی شاعران آیینی: عباس شاهزیدی،محسن ناصحی،فراز ملکیان،میلاد حبیبی،محمدخادم،صادق میرصالحیان،نوید اسماعیل زاده 📆شنبه ۹ اردیبهشت،ساعت ۱۹:۳۰ 📍سرزمین مقدس تخت فولاد،بقعه بابارکن الدین
آمادگی محتوایی و فنی برای ورود به محرم‌الحرام.mp3
12.51M
اصالت «محتوایی» و «هنری» معیار آمادگی‌ برای ورود ذاکران و شاعران به محرم و عزاداری (نشست با ذاکران جوان) ٩اردی‌بهشت‌ماه١۴٠٢
خداراشکر: به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، استاد غلامرضا سازگار شاعر آئینی و پیرغلام سیدالشهدا(ع) در بخشی از سخنرانی خود در پنجمین همایش هیأت‌های محوری و برگزیده کشور اظهار داشت: روضه‌ای که می‌خوانید مستند باشد. رهبر انقلاب فرمودند، روضه مستند بخوانید. لااقل باید عقل خود مداح اجازه دهد که او یک روضه را بخواند. روضه‌های مستند به قدری زیاد داریم که باید از روضه‌های افواهی و شنیدنی پرهیز کرد. خیلی هم این روضه‌ها زیباتر است. عنایت امام حسین(ع) به مُلا کتابی وی افزود: شیخ جعفر شوشتری از روی کتاب روضه می‌خواند. به او می‌گفتند ملاکتابی! یک شب به امام حسین(ع) متوسل شد و عرض کرد چقدر به من بگویند ملاکتابی! عنایتی به من کنید. شب در عالم رویا دید که عرصه کربلاست و اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش در یک طرف و عمر بن سعد لعنت‌الله علیه و یارانش در طرف دیگر هستند. زمانی که این منظر را دید، گفت من که نوکر امام حسین(ع) به صف ایشان می‌روم. خدایا ما را از صف امام حسین خارج نکن. سازگار گفت: حضرت به حبیب در عالم رویا فرمودند: شیخ جعفر مهمان ماست. چه داری به او دهی؟ حبیب عرض کرد: آب که در خیمه نداریم، بچه‌ها همه تشنه هستند. امام فرمود با روغن و آرد حلوا درست کن و خودت در دهان شیخ بگذار. اجازه نده خودش بخورد تو در دهان او بگذار. شیخ می‌گفت این حلوا را خوردم و از خواب بیدار شدم، دیدم دیگر آن شیخ جعفر نیستم. تمام درهای کربلا به روی من باز شده بود. او سپس کتاب «خصائص الحسینیه» را نوشته است. کتابی که مداحان در شروع کار باید بخوانند این پیرغلام سیدالشهدا(ع) گفت: گاهی به مداحان عرض می‌کنم همانطور که یک طلبه واجب است صرف و نحو را برای شروع کار بخواند، مداحان هم برای شروع کار باید خصائص الحسینیه را بخوانند. مداحان با خواندن این کتاب باید به خود ببالند و بدانند نوکر و غلام چه کسی هستند. وی تصریح کرد: مرحوم شیخ رضا سراج به کربلا رفته بود. رفقا را جمع کرد تا روضه‌ای برپا کند. به هرکس گفت چیزی برای برپایی این روضه بیاورد. خانه یکی از متمولان کربلا را هم برای روضه خواستند. او گفت نمی‌دهم. این اعراب می‌آیند و پا روی گل‌های باغچه می‌گذارند. او نگذاشت دیگ‌ها را داخل بیاورند. حاج احمد طاهری تعریف می‌کرد فردای آن روز وقتی وارد خانه شدم، دیدم دیگ‌ها نیست. پرسیدم دیگ‌ها کجاست؟ گفتند همان فرد که دیشب به خانه ما را راه نداد، آن‌ها را برد. او همه بدنش را با دیگ‌ها سیاه کرد. گل‌های تو از گل‌های من عزیزترند؟ سازگار افزود: او می‌گفت: به خانه‌اش رفتیم و دیدیم همه گل‌ها را وسط باغچه گذاشته است. از او پرسیدیم تو که دیروز حرف دیگری می‌زدی؟ گریه کرد. گفت دیشب حضرت زهرا به خواب من آمد و فرمود: گل‌های تو از گل‌های من عزیزترند؟ گل‌های من را در کربلا پرپر کردند. این پیرغلام سیدالشهدا(ع) تصریح کرد: گریه مداحان و مسئولان هیأت‌ها خیلی ارزش دارد، زیرا آن‌ها هم می‌گریانند و هم گریه می‌کنند. شیخ جعفر یک کتاب خصائص الحسینیه نوشته است، ببینید چه کرده است؟ قرآن را با امام حسین(ع) مقایسه کرده است. هردو در عِلم خدا هستند. قرآن دو مرتبه نازل شد و امام حسین(ع) هم دو مرتبه نازل شد. یک مرتبه قنداقه‌اش به آسمان رفت و یک مرتبه هم بدن قطعه قطعه‌اش را بردند. وی گفت: قرآن روی سینه پیامبر(ص) است، حسین(ع) هم روی سینه پیامبر(ص) است. قرآن در همه خانه‌ها هست، امام حسین(ع) هم در همه خانه‌ها هست. قرآن را با صوت می‌خوانند، مصیبت امام حسین(ع) را هم با صوت می‌خوانند. قرآن را که می‌خوانن،د اولیای خدا گریه می‌کنند، با ذکر مصیبت امام حسین(ع) هم اولیای خدا گریه می‌کنند. در این کتاب این موارد آمده است تا اینکه دارد قرآن سوره سوره است و حسین(ع) هم سوره سوره شد. یک سوره سر بریده، یک سوره بدن قطعه قطعه و یک سوره هم قطرات خونی که روی زمین ریخته شد. قرآن آیه آیه است، حسین(ع) هم بدنش آیه آیه شد. اینقدر زخم روی زخم و نیزه روی نیزه زدند که جایی از بدنش سالم باقی نماند.
شهادت می‌تواند مرگ در راه وطن باشد شهادت می‌تواند خلوتی با خویشتن باشد شهادت می‌تواند در نفاق خنجری از پشت شهادت می‌تواند در مصافی تن به تن باشد شهادت می‌تواند ساده مثل عاشقی کردن شهادت می‌تواند سخت مثل سوختن باشد شهادت می‌تواند خستگی‌های پرستاری کنار بستر بیماری یک پیرزن باشد که می‌داند؟ شهادت در مرام عاشقان شاید به بی‌پیراهنی پوشاندن یک پیرهن باشد شهید کربلای چند لبخند تو خواهم شد تو لبخندی بزن، شاید شهادت سهم من باشد ✍
سلام دعاگوی شما کاظمین هستم
بنازم این همه رحمت که بارها همه دیدند گناه تا به نجف آمد و ثواب در آمد
نقد و تحلیل یک شعر تبیینی(١).mp3
11.78M
نقد و تحلیل یک نمونه اثر سیدحمیدرضا برقعی (با موضوع مدح حضرت امام صادق علیه‌السلام) با طرح نکاتی چون: ١. فلسفه آفرینش شعر ٢. نقش مخاطب در تکوین شعر ٣. ضرورت غیرمستقیم بودن کلام و دلایل آن. ۴. روش‌های متفاوت غیرمستقیم‌سازی کلام.
تقسیم‌بندی مخاطبان هیئت.mp3
10.19M
فایل صوتی مبحث اجرای‌مخاطب‌محور و‌اهمیت ‌آن (نشست تبیینی با حضور مداحان جوان) ١۵شوال/١۶ اردی‌بهشت ١۴٠٢ نکات و سرفصل‌های مهم ١. شناخت انگیزه‌های مخاطب ٢. برنامه‌ریزی برای تغییر حال و باور مخاطب ٣. ارتقای سطح محبت و معرفت مخاطب ۴. اشباع و غنای حسی و فکری مخاطب
علیه‌السلام 🔹لا فتی الّا علی🔹 «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد 📝
🔹غافل شدیم...🔹 ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم... لب به حرف توبه نگشودیم با موی سفید در چنین صبحی ز غفلت از دعا غافل شدیم یاد شنبه، تلخ دارد جمعۀ اطفال را ما چرا زَاندیشۀ روز جزا غافل شدیم؟ گر چه پیری قامت ما را به صیقل ساخت خم با چنین روشن‌گری ما از جلا غافل شدیم عمر چون سیل بهاران رفت با چندین خروش ما ز خواب‌آلودگی‌ها زین صدا غافل شدیم 📝
سرّ توحید احمدی اینست: که علی را فقط خطاب کند عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند روح از این صحنه جان تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند می‌پری آن طرف سواره ولی، عمرو! آن سوی خندق است علی جنگجویی ندیده‌ام چون تو، سوی مرگش چنین شتاب کند تیغ بر عمرو، پهلوان حیدر آنچنان زد که حضرت داور ضربه‌ی روز خندقِ او را بهترین ضربه انتخاب کند همه دیدند امیر می‌آید زودتر از غدیر می‌آید کی شود یک امینی دیگر شرح این ضربه را کتاب کند؟ در میان عرب خبر پیچید، در دلش هر مبارزی فهمید خاک خود را به باد خواهد داد رزم اگر با ابوتراب کند بیشتر بین عاشقانِ علی، حرف سلمان و مالک ست ولی رقص خرمافروش بر سرِ دار دل ما را همیشه آب کند بعد یک عمر ذکر یا حیدر مطمئنیم ساقی کوثر به دل کوزه‌گر می‌اندازد خاک ما را خم شراب کند قلب را در لحد که می‌بویند، به رقیب و عتید می‌گویند میهمان علی‌ست بگذارید او بیاید خودش حساب کند شعرم از برق ذوالفقار رسید، روشن و گرم و بی‌قرار رسید تا به ذره‌ نگاه یار رسید، می‌رود کار آفتاب کند
دَر حلقۀ دَرویش ندیدیم صفائی‏ ‏‏دَر صومعه از او نشنیدیم ندائی‏ ‏‏در مَدرسه اَز دوست نخواندیم کتابی‏ ‏دَر مأذنه از یار ندیدیم صدائی‏ ‏‏دَر جمع کتب هیچ حجابی ندریدیم‏ ‏ دَر درس صُحف، راه نبردیم بجٰائی‏ ‏‏دَر بُتکده عُمری به بطالت گذراندیم‏ ‏دَر جمع حَریفان نه دوائیّ و نه دائی‏ ‏‏دَر جرگۀ عُشّاق روم بلکه بیٰابم‏ ‏ از گُلشن دلدار، نسیمی رَد پائی‏ ‏‏این مٰا و منی جُمله ز عقل است و عقال است‏ ‏‏در خلوت مَستان نه منی هست و نه مائی‏ امام خمینی (ره)
از مسند اشراف بالاتر حصیری است که زیر پای مردم آزاده پهن است
پیامبر شدم و غافلم ز دعوت خویش برای من کسی از من مگر خبر ببرد چقدر گم شده ام در شلوغیِ منِ خود برای آینه ها یک نفر خبر ببرد
هر چه آرزوست را به باد می دهم چون که داده عمر را هم آرزو به باد رزق هر کسی مقدر است، داده اند اشک ناگهان به ابر و های و هو به باد شعرهای تازه را بخوان به گوش ابر کینه های کهنه را بگو! بگو به باد آمدی و خیره شد دلم به چشم تو رفت هر چه شعر و هر چه گفت و گو به باد
همین که شاعرتان در حرم قدم بگذارد خدا به روی لبش شعر، دم به دم بگذارد برای اینکه بگوید غزل برای تو، خوب است که پا به صحن و سرایت سپیده دم بگذارد بگیرد اذن دخول و زمان دیدن گنبد دو پلک را لحظاتی به روی هم بگذارد همین که خواست بجوشد دوباره طبع زلالش بریزد اشکی و بر دفترش قلم بگذارد به این امید که تضمین شود قبولی شعرش دو بیت روضه هم از شعر محتشم بگذارد خوشا به حال دل او اگر که وقف تو باشد بدا به حال دل او اگر که کم بگذارد رسید پای ضریح و نشست تا غزلش را بخواند آه! اگر خادم حرم بگذارد! سید محمد مهدی شفیعی
در چشم تو شهود شگفتی هست، آن را به جز شهید نمی فهمد آیینه نیز قصد تماشا داشت وا کرد چشم و دید نمی فهمد از کوهسار معرفتت آری این سیل حکمت است شده جاری* هرکس که دل نداد نمی نوشد، هرکس که دل برید نمی فهمد عمری اگرچه غرق شد آنگونه در واژه های معجزه آمیزت دریای اشکهای تو را حتی ابن ابی الحدید نمی فهمد گفتی که تن به سجده نمی دادم معبود را اگر که نمی دیدم** گفتی و قرنهاست که حرفت را عرفان بوسعید نمی فهمد شیرینی شروع تو را آری غیر از خدای کعبه نمیداند شهد شهود "فزت و رب" ات را بی شک به جز شهید نمی فهمد سید محمد مهدی شفیعی * قال امیرالمومنین(ع): يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ . (نهج البلاغه، خطبه ی شقشقیه) **قال امیرالمومنین(ع): ما كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّا لَمْ أَرَهُ. (اصول کافی، کتاب التوحید)
چه فرق میکند اصلا که دیر یا زود است خیالم از تو و از وعدۀ تو آسوده ست تو گفته ای که میایی و وقت آمدنت چه فرق میکند اصلا که دیر یا زود است همین که راه بیفتم در این مسیر بس است که پاک می شود آری هرآنچه در رود است همین که راه بیفتم رسیده ام بی شک که انتظار خودش مقصد است و مقصود است فقط نه هرکس هیزم بیاورد، هرکس نسوخت پای غمت، در سپاه نمرود است قمار کردن عمر است، انتظار ولی در این قمار فقط حرف سود یا سود است در امتحان بزرگی که وعده حق است کدامیک از ما در کنار موعود است هرآنکه منتظر قائم است برخیزد هرآنکه منتظر غائب است مردود است به گوش لشکر جالوت این خبر برسد که این صدا که می آید صدای داوود است سید محمد مهدی شفیعی
عمریست زیر منت شیخ الائمه ایم ما شیعه ایم و امت شیخ الائمه ایم سرشار از محبت شیخ الائمه ایم ریزه خور کرامت شیخ الائمه ایم ما را ولاش سینه زن و بی قرار کرد بر کشتی نجات حسینی سوار کرد آقا اگر نبود که آدم نمی شدیم از دودمان بانوی عالم نمیشدیم این گونه بی قرار محرم نمی شدیم دیوانه علامت و پرچم نمی شدیم او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم خواندیم قال صادق و روضه نشین شدیم امشب دلم گرفته برای بقیع او خون گریه می کنم به هوای بقیع او جان مرا گرفته عزای بقیع او امشب به یاد حال و هوای بقیع او در مجلس مصیبت او گریه می کنیم با فاطمه به غربت او گریه می کنیم هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد هم بی کسی حیدر کرار زنده شد هم کینه مغیره و اشرار زنده شد ابن ربیع مثل مغیره است ، بی حیاست کارش همیشه طعنه و آزار و ناسزاست ظالم ، شکست حرمت بیت الحرام را لج کرد و برد پای پیاده امام را آن مرد سالخورده ی والا مقام را شاه بزرگ زاده با احترام را او روی اسب و پای پیاده امام دین در کوچه ها دوباره علی می خورد زمین واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش خاکی شبیه چادر زهراست جامه هاش این حلقه های اشک، گرفته ره نگاش افتاده است لرزه چرا بین دست و پاش پای پیاده ناله زند ، یاد عمه هاش این پیرمرد شهر مدینه است کربلاش شکر خدا که شهر مدینه سنان نداشت خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت سیلی برای دختر شیرین زبان نداشت بزم شراب داشت ولی خیزران نداشت شکر خدا که در جگرش نیزه ها نرفت بعد از شهادتش بدنش زیر پا نرفت ‌ محمد حسین رحیمیان
به منبر می‌ رود دریا ، به سویش گام بردارید هلا ! اسلام را از چشمه ی اسلام بردارید مبادا از قلم ‌ها جا بیفتد واژه ‌ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی ، جام بردارید ” سَلونی ” را هدر کردند روزی مردمان ، امروز بپرسیدش ! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران ! چشمان او آرایه ی وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می ‌وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان ، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید غلام خسته ‌ام خفته ، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد ، نباید پلک بر هم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید تیمم باطل است آنجا که دریایی چو او داری به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی ‌ست کفن باید به جای جامه ی احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می ‌خواند ، می‌ فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شعله‌ ها آیات ابراهیم می ‌سوزد میان گریه ختم سوره ی انعام بردارید خدا را با نگاه حضرت صادق عبادت کن و در معراج اندیشه ضریحش را زیارت کن سید حمیدرضا برقعی
کاش من هم به لطف مذهب نور تا مقام حضور می رفتم کاش مانند یار صادقتان بی امان در تنور می رفتم علم عالم در اختیار شماست جبر در این مسیر حیران است چشم هایت طبیب و بیمارش یک جهان جابر بن حیان است روز و شب را رقم بزن آخر ماه و خورشید در مُرکّب توست ملک لا هوت را مراد تویی آسمان ها مرید مذهب توست قصه تکرار می شود یعنی باز هم در مدینه عاشق نیست کوچه در کوچه شهر را گشتم هیچکس با امام ، صادق نیست خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم پابه پای کبوتران حرم در پی آن مزار پنهانم گریه در گریه با خودم گفتم جان افلاک پشت پنجره هاست آی مردم ! تمام هستی ما در همین خاک پشت پنجره هاست