کيستی ای خنده هايت رحمةٌ للعالمين
گيسوانت ليلة القدر سماوات و زمین
اي اشارت های ابروهای تو لا ريب فيه
مهربانی های چشمانت هدیً للمتقين
ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من
عروة الوثقی است دامان تو يا حبل المتين
ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش
تا طلوع فجر قرآنها بخوانی با یقین
در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری
راز بگشا ای نماز اولين و آخرين
نخل های سالها خشکيده خرما می دهند
می نشينی تا کنار اين دل چادرنشين
شاعر: مهدی جهاندار
یک روز که پیغمبر در گرمیِ تابستان
همراه علی می رفت در سایه نخلستان
دیدند که زنبوری از لانه خود زد پر
آهسته فرود آمد بر دامن پیغمبر
بوسید عبایش را، دور قدمش پر زد
بر خاک کف پایش صد بوسه دیگر زد
پیغمبر از او پرسید: آهسته بگو جانم
طعم عسلت از چیست؟ هر چند که می دانم!
زنبور جوابش داد: چون نام تو می گویم
گُل می کند از نامت صد غنچه به کندویم
تا یاد تو را هر شب چون گُل به بغل دارم
هر صبح که برخیزم در سینه عسل دارم
از قند و شکر بهتر خوشتر ز نبات است این
طعم عسل از من نیست، طعم صلوات است این
شاعر: افشین علاء
با نام تو عشق، سرمدی خواهد شد
دلها همه خالی از بدی خواهد شد
هر غنچه که بر تو میفرستد صلوات
یک روز گل محمدی خواهد شد
زیبایی و ماه مست و دیوانهی توست
بیتابی و هر ستاره پروانهی توست
آن قدر کریمی که همه میدانند
خورشید گدای کوچک خانهی توست
شاعر: هادی فردوسی
تا داشته ام فقط تو را داشته ام
با یاد تو قدّ و قامت افراشته ام
بوی صلوات می دهد دستانم
از بس که گل محمدی کاشته ام
شاعر: سعید بیابانکی
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزل های فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
::
فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیّر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو دراین شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آن سوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آن جا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
آتشکدههای غصه، خاموش شدند
میلاد تبسم است امشب، صلوات
میثم مؤمنینژاد
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
این چه نوریست که تاریکی شب را برده
دل مرد و زن اقوام عرب را برده
این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را
راهی مکه نمودهست یهودیها را
جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهاند
همه انگشت به لب خیره به عبداللهاند
همه حیرت زده، نوری که معما شده است
چند وقتیست که در آمنه پیدا شده است
شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد
چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد
غیر از این هر خبری بود فراموش شد و
ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و
طالع نیک امیران جهان بد افتاد
ته جام همهشان عکس محمد افتاد!
طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد
مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد
چهره آرام، زبان نرم، قدمها محکم
قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم...
لب بالایی او آب بقاء کوثر
لب پایینی او آب حیات زمزم
دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها
آنچه کردهست کرامت نه زیاد است نه کم
چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک»
هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم
دخترش از سه زن برتر عالم برتر
همسرش همرده با آسیه است و مریم...
هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است
پیش او خوارترین معجزه شقالقمر است
هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد
«دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد»
محرم راز، علی باشد و باشد کافیست
جمع دست علی و دست محمد کافیست
و علی معنی «اکملت لکم دینکم» است
شاهد گفتۀ من خطبۀ غرّای خم است
منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ
سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ
باز از خصلت او با دگران میگوید
آنچه در باطن او دیده عیان میگوید
پیش پیری که به جنگاوریاش میبالد
از جوانمردی سردار جوان میگوید
«سود در حب علی است و زیان در بغضش»
با عرب باز هم از سود و زیان میگوید
حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم»
یک کلام است که با چند بیان می گوید...
فراز ملکیان
علي اكبر لطيفيان:
آن را که به جز قرب خدا هیچ ندارد
هنگام بلا غیر دعا هیچ ندارد
پروانه پرش سوخت و من یاد گرفتم
عاشق شدنم غیر بلا هیچ ندارد
از لکنتم ایراد نگیرید؛ بِلالم
دل مایهی قرب است، صدا هیچ ندارد
باید به مقامات نظر داشت؛ نه اسباب
موسی همه کارهست، عصا هیچ ندارد
از جانب گیسوی نگار است که خوشبوست
از ناحیهی خویش صبا هیچ ندارد
اموال کریمان همهاش مال فقیر است
اصلاً چه کسی گفته گدا هیچ ندارد
هرکس که تو را دارد و در سینه ندارد...
مهر علی و فاطمه را... هیچ ندارد
***
بگذار که از فاطمه بهتر بنویسم
او را عوض فاطمه مادر بنویسم
بگذار که اول صلواتی بفرستم
تا نام تو را خوب معطّر بنویسم
تو پا بِگُذاری و منم سر بِگُذارم
تو پا بنویسی و منم سر بنویسم
بگذار در این مرحله که جمله فقیرند
جبریل تو را فطرس دیگر بنویسم
تو گاه علی هستی و گهگاه محمّد
ماندم که علی یا که پیمبر بنویسم!
یکبار تو را خواندم و دوبار علی را
از ذات تو باید دوبرابر بنویسم
***
سرها همه خاک کف پایت؛ سر ما هم
پرها همه دنبال هوایت؛ پر ما هم
در قرب تو جبریل، پرِ سوخته دارد
زیر قدمت ریخته خاکستر ما هم
عیسی که نفس داشت و موسی که عصا داشت
خوب است ببینند که پیغمبر ما هم...
بر خاتم ما حک شده: «یا حضرت خاتم»
پس معجزه هم می کند انگشتر ما هم
گر آخر این زندهبهگوری قدم توست
پس زندهبهگور قدمت دختر ما هم
به فاطمه گفتی «بأبی أنت و امّی»
صد بار فدایش پدر و مادر ما هم
از لطف تو نام علی و فاطمه حالا
در مأذنهها پر شده، در منبر ما هم
***
راضی شده بودیم به املای محمّد
اما نرسیدیم به معنای محمّد
هرآنچه که دارند رسولان، همه دارند
از معجزهی خاک قدمهای محمّد
مولاست همان رحمت امروز پیمبر
زهراست همان رحمت فردای محمّد
تفسیر کمالات جلالیِ علی بود
«لا حول و لا قُوّةَ الا»ی محمّد
این وحدت محض است و دوئیت به میان نیست
خوابید اگر «شیر خدا» جای محمّد
اسلام محمّد به جز اسلام علی نیست
منهای علی یعنی منهای محمّد
در آینهی فاطمه دیدهست خودش را
بنشسته محمّد به تماشای محمّد
***
با جعفر صادق به روایات رسیدیم
با لطف روایات به آیات رسیدیم
عبد تو شدیم و سر سجّاده که رفتیم
دیدیم به مجموع عبادات رسیدیم
با واسطه ما پیش خداوند نشستیم
از راه توسّل به مناجات رسیدیم
در اصل، تو «اللّه» مجسّمشده هستی
به ذات خداوند از این ذات رسیدیم
از ردّ قدمهای تو تا خانهی زهرا
یکدفعه، دو دفعه، نه به کَرّات رسیدیم
از گریهی تو در وسط شعلهی خانه
به سوختن مادر سادات رسیدیم
ما خاکنشینان حرم، عرشنشینیم
از ارض بقیعت به سماوات رسیدیم
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را...
مهی که بدرش مدام بدر است، چو نور مطلق به شام قدر است
نه مدح چیزی به او فزاید، نه کم کند ذم کمال او را
مباد او را بخوانی از خاک، به خاطر او به پا شد افلاک
بیا بخوان از حدیث لولاک، شکوه جاه و جلال او را...
هنوز قال و مقال او از، گلوی گلدستهها بلند است
هنوز هر جا مؤذنی هست، به یاد آرد بلال او را
مگر حدیث کسا و حوضش، به قصد قربت نخوانده باشی
که سر سپرده نگشته باشی، کتاب او را و آل او را...
کیومرث عباسی
#امام_صادق_علیه_السلام
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد
ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد
قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما
مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد
در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر
ما مسلمانِ علی هستیم ، سلمان می نویسد
سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم
مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد
صادقُ الوَعدیم ، ما را عشق اینسان می پسندد
صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد
حرف از ابراهیم از آتش می شود ، کو یارِ صادق؟
از تنورِ خانه می پرسم ، گلستان می نویسد
سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی
طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد
آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل
علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می نویسد
خیل عشاقش فراوانند شاهد دارم از عشق
عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می نویسد
#محسن_ناصحی
السلام علیک یا رسول الله
اسلام من آغاز شد با یا رسول الله
من بنده ی ناچیزم و آقا ، رسول الله
من از ازل تا روز آخر عبد درگاهم
از ابتدا تا انتها مولا ، رسول الله
ما ذره ایم از ذره کاری بر نمی آید
می سازد از ما قطره ها دریا ، رسول الله
وقت اذان دست موذن را که می گیرد؟!
الا خدا الا علی الا رسول الله ؟!
نام علی را می برم زیرا که می دانم
راضی است از ما با علی تنها ، رسول الله
پیغام مبعث را که آوردی بمان جبریل
بگذار تا حیدر بگوید با رسول الله
نور علی نور محمد بوده از اول
در صورت حیدر شود پیدا رسول الله
از کعبه و از مسجد الاقصی کجا می رفت؟
با مرتضی در لیله الاسرا رسول الله
هرجا محمد بوده آنجا با علی بوده
با مرتضی بوده است در هر جا ، رسول الله
وقتی منافق ها فراری می شدند از جنگ
می ماند در حصن علی حتی ، رسول الله
من معتقد هستم به تایید علی راحت
پرونده ام را می زند امضا رسول الله
#محسن_ناصحی
#یا_محمد
#یا_علی
آمد اگرچه نور او از ابتدا بوده است
این ابتدا یعنی خدا بوده است تا بوده است
این ابتدا یعنی خدا در لحظه خلقت
محو تماشای جمال مصطفی بوده است
این ابتدا یعنی محمد در شب ایجاد
تنها نبود از ابتدا با مرتضی بوده است
این ابتدا تفسیر لولاک است ای مردم
جایی که خلقت علتش خیرالنسا بوده است
این ابتدا مشکات در مشکات در مشکات
نور است و یعنی نور زهرا مجتبی بوده است
این ابتدا نور حسین است و یقین دارم
آغاز خلقت در زمین کربلا بوده است
این ابتدا این ابتدا این ابتدا یعنی
عالم همه در سایه آل کسا بوده است
این ابتدا یعنی که ما هم بوده ایم آن روز
صبح الست آری جواب ما بلی بوده است
این ابتدا از صبح #بعثت در ازل جاری است
وقتی خدا فکر شب #غار_حرا بوده است
مبدأ شده غار حرا ، مقصد غدیر خم
این ابتدا از ابتدا بی انتها بوده است
با وحدهو وحده ، خدا ما را یکی می خواست
این دین و این مذهب کجا از هم جدا بوده است
در پرده می گویم مسلمان ! این تو این تاریخ
سرّ وجود لا فقط نون لنا بوده است
#محسن_ناصحی