*#روز_واقعه*
از آدم علیهالسّلام تا خاتم صلّیاللهعلیهوآله از این *تقدیر* باخبر و بر آن گریسته بودند
امّا.......
روز واقعه این تقدیر آنقدر *عظیم* و *ناباورانه* بود که هر لحظه ممکن بود *بدائی* حاصل شود و همچون ماجرای اسماعیل ع حقتعالی *از ادامه آن صرف نظر نماید.*
کافی بود تا فقط یک لحظه #حسین_ع در میان آنهمه مصیبت، رو به خدایش کند و بگوید:
خدایا دیگر بس است و من طاقتش را ندارم.
من طاقت إرباً إربا شدن علیاکبرم ع را ندارم.
من طاقت تیر سهشعبه بر گلوی اصغرم ع را ندارم و از همه سختتر من طاقت به اسارت رفتن زینب س و اهل حرمم را ندارم.....
حتماً *حقتعالی* آنقدر عاشق *حسینش* بود که ماجرا را همانجا متوقّف میکرد؛ امّا......
او *نخواست* و *گذاشت* تا نمایش #فناء به درگاه حق با تمام اجزائش اجرا شود. *صحنه به صحنه* و *مو به مو* هیچ مصیبتی جانماند. *پیراهن کهنهاش* را هم اگر کسی میتواند ببرد حتماً بردهاند و حتّی *انگشتر* بر دستش را... ، *بوریایی* که کفنش شد و هزاران مصیبت دیگر همه در جای خود و به نوبت در این *نمایش عاشقانه* اجرا شد.
او #عبد محض #حقتعالی بود و نگذاشت تا میلی در قلبش و یا حتّی یکی از اهلبیتش ع باعث شود تا ماجرا در جایی *متوقّف* شود و یا *تخفیفی* تقدیر شود.
#عاشورا
#دهه_اول_محرم
#کتاب_همسفر_حسین_علیه_السلام📚
#صفحه_۷۶
✳️ @heyatiha72