بیاییدباخدازندگیکنیم'
نه اینکه گاهی بهش سر بزنیم
تا با کسی زندگی نکنی،نمیتونی اون رو بشناسی((:
باهاش اُنس بگیر🌱'!
یه مدت شبو روز با کسی
زندگی کنی،بهش مأنوس میشی . . .
اگرباخدااُنسپیداکنی،
شدیداً بهش علاقمند میشی
#خدا تنهااَنیسیاستکه
مأنوس خودش رو هیچوقت
تنها نمیذاره… ♥️🌱
< 🌸🕌 >
دستمننيستڪہاينبيتشدھ وردلبم
حرمتقبلہدلـھاستمراهمدريـاب…♥️🌱
#السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضا
🔴✍طبق اخبار به دست آمده روزنامه فایننشال تایمز با استفاده از یکی رابطان خود به دنبال مصاحبه با مسعود پزشکیان برای انتشار در روز پس از تبلیغات رسمی منتشر کنه.
🔹چیزی که از این ارتباط مشخص است، برخی رسانههای معاند به دنبال دریافت مصاحبههای رادیکال برای اثر گذاری بر فضای دوقطبی و تحریک آرای خاکستری هستند.
🔹ظاهراً قرار است این مصاحبه روز چهارشنبه و با سفر دبیر سرویس خاورمیانه فایننشال تایمز آقای Andrew England انجام پذیرد.
#انتخابات
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
#دعای_فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
هرشب 5صلوات
جهت سلامتی وتعجیل درظهورمولا
وسه بار #سورهتوحید
دعایفࢪج
اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَـــرَج
#امام_زمان
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
مافکرگناهیم و
توفکرغمِمایی . .
ایکاشکهمانیز
کمییادتوباشیم:)❤️🩹🪴"
#بابامهد؎ِقلبم
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🤲🏼🩷
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۲۳
فاطمه و امیرعلی به حیاط رفتن،تا صحبت کنن.فاطمه گذرا به امیرعلی نگاه کرد.جوان مودب و محجوبی به نظر میومد.
مدتی صحبت کردن.فاطمه گفت:
_من برای امشب دیگه حرفی ندارم.اما شاید لازم باشه بعدا باز هم صحبت کنیم. اگه برای شما حرفی،سوالی،نکته ای مونده، بفرمایید.
-فعلا خیر.
با هم رفتن داخل.
فاطمه دو هفته زمان خواست تا فکر کنه. افشین تو ماشین منتظر بود.خانواده رسولی سمت ماشین شون میرفتن.خانم رسولی به امیرعلی گفت:
-خب پسرم،نظرت چیه؟
امیرعلی لبخند محجوبی زد و گفت:
-از اون چیزی که شما گفتین،خیلی بهتر بود.
-پس مبارکه؟
-منکه مطمئنم،تا نظر فاطمه خانم چی باشه.
پدر و مادرش خندیدن.سوار ماشین شدن و رفتن.
ولی افشین هنوز همونجا بود و فکر میکرد. با خودش گفت اگه فاطمه ازدواج کنه باید بیخیالش بشم؟..ولی سیلی هایی که بهم زده چی میشه؟.. مشت های امیررضا؟.. لگدی که با پاش زد توی دهانم؟.. نه..تا من #انتقاممو نگیرم، فاطمه حق نداره ازدواج کنه.اما تصمیم گرفت صبر کنه تا ببینه نظر فاطمه چی هست.
چند روز گذشت.
فاطمه از پدر و مادرش خواست که امیرعلی رو تنها دعوت کنن.امیرعلی باز هم با دسته گل رفت خونه شون.باز هم اون موقع افشین اونجا بود و امیرعلی رو دید.بعد از پذیرایی و شام،امیرعلی و فاطمه رفتن تو حیاط که صحبت کنن.
افشین بیرون منتظر بود.
امیرعلی خوشحال تر و مطمئن تر از دفعه قبل از خونه بیرون اومد.
سه روز بعد فاطمه و امیررضا و امیرعلی باهم رفتن بیرون.فاطمه میخواست امیرعلی رو بیشتر بشناسه.
افشین تعقیب شون میکرد،
تا بفهمه نظر فاطمه چی هست ولی از رفتار فاطمه معلوم نبود، جوابش مثبته یا نه.
به رستوران سنتی رفتن.
امیررضا به بهانه های مختلف فاطمه و امیرعلی رو تنها میذاشت.
افشین فکر نمیکرد،
اینجور آدمها وقتی میخوان ازدواج کنن، اینقدر باهم رفت و آمد کنن و حتی بیرون برن.
از چهره امیرعلی معلوم بود،
دوست داره با فاطمه ازدواج کنه ولی باز هم محجوب و سربه زیر بود.فقط دو بار کوتاه به فاطمه نگاه کرد. نمیفهمید چرا امیرعلی به فاطمه نگاه نمیکنه،چطور میتونه به چهره به این زیبایی خیره نشه؟
ولی فاطمه تمام مدت به امیرعلی نگاه نکرد.دوبار لبخند کوتاهی روی لبش اومد ولی زود محو شد.خیلی با احترام و رسمی با امیرعلی صحبت میکرد.
امیررضا با لبخند به امیرعلی گفت:
_داداش جان،دیر وقته دیگه.بهتره تشریف ببرید استراحت کنید..سرکار بودی،خسته ای.
امیرعلی هم لبخند زد.خداحافظی کرد و رفت.ولی امیررضا و فاطمه هنوز نشسته بودن.افشین طوری که متوجه نشن، بهشون نزدیک شد تا بفهمه چی میگن.
امیررضا گفت:
-خب آبجی کوچیکه،نظرت چیه؟
-پسر خوبیه ولی...باید بیشتر فکر کنم.
-وای از دست شما دخترها..چقدر ناز میکنی.از خدات هم باشه..خواهر من،بهتر از امیرعلی گیرت نمیاد ها،از من گفتن بود.
-معلومه خیلی از دستم خسته شدی ها.
-باید هر روز به ما سر بزنی ها،وگرنه من حوصله م سر میره.
-بهتر،حوصله ت که سر بره،ازدواج میکنی. البته با این اخلاقی که تو داری، بیچاره اون دختر.ولی غصه نخور،خودم یه دختر شیرین مغز برات پیدا میکنم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جنون!
كوهِ دردم كه كُند ؛
نامِ حُسين آرامم ....:)♥️🕊
#حسین_جان
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
فضای مجازی را دوست ندارم !
آمده بودیم بجنگیم
پاتک خوردیم!
آمده بودیم مفید باشیم
دچارِ سرگردانی شدیم
آمده بودیم خوبی ها را جار بزنیم
اسیرِ بدی هایش شدیم
آمده بودیم یار گیری برای مهدی(عج)
واردِ ارتش شیطان شدیم!
آمده بودیم ندانسته ها را یاد بگیریم !
داریم فراموش می کنیم همان دانسته ها را!
آمده بودیم ، که بگوییم : آری ،ما هم هستیم!
درگیرِ دیده شدن شدیم و نیت ها ،یادمان رفت.
آمده بودیم و آمده بودیم ....
خوب آمدیم ...
بد نرویم...
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
چه قشنگ گفت:
شهیدشوشتری
دیروز دنبـال گمنامی بودیم و
امروز مواظبیم ناممان گم نشود...
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا
ایمانمان بو میدهد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق ما با شهدا اینه که...:)♥️🕊
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
مراسم مناظره نمایندگان کاندیداها
و نماز خواندن نماینده ستاد آقای پزشکیان با کفش!!
منظور از نشر این عکس ها تخریب نیست، بلکه افشای ماهیت افرادی است که سطح باور و اعتقاد دینی انها در همین حد است. شاید هم گرا باشد برای کسانی که با کفش و بدون حجاب و مختلط در نماز جمعه هاشمی حاضر شدند.
#انتخابات
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌺
♥️✨پــــروردگـــــارا...
♥️✨آرامش نابت و عطر مهربانیت را بر لوح دلمان
🤍✨سرازیر کن تا هیچگاه در کِشاکِش زندگی
♥️✨خودمان را نبازیم و صبور باشیم
🤍✨و بــه تــو اعــتــمــاد کــنـیـم
♥️✨ای کسی که لطف و احسان و مهرت
🤍✨ازلی و ابدی بوده و هست،
♥️✨تـو را سـپـاس می گـوییـم
🤍✨بـرای هـمـه مـهـربـانـی هـایـت
♥️✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🤍✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو♥️
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
『🌥✨』
💛روزتونبیگناه🤲💕
👑صبحمونروباسلامبهائمهشروعڪنیم🖐🏻
🕔قرار روزانمون🌻
🌿| السلامعلیڪیارسولالله
🌿| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
🌿| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
🌿| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
🌿| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
🌿| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
🌿| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
🌿| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
🌿| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
🌿| السلامعلیڪیازینبڪبری
🌿| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
🌿| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
🌿|السلامعلیڪیاسیدتنارقیهبنتالحسین
''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح تابستونیتون بخیروخوشی🌸🍃
الهی امروزتون پراز بهترينها
و غـرق خوشبختی باشيد
الهی بی دلیل
دلِ مهربونتون شـاد بشه 🌸🍃
الهی کاراتون
راس و ريس بشه
الهی تنتون سـالم
و عاقبتتون بخیر باشه🌸🍃
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ #سلام_بر_مہـدے
سلام برتو ای خلیفه خدا و خلیفه و جانشین پدران خود که همه رهبران خلق بسوی خدا بودن
ألـلَّـھُـمَ؏َجِّـلْلِوَلـیِـڪْألْـفَـرَج
#امام_زمان
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅
امروزپنج شنبه هفتم تیرماه 1403
امروزهرکدوم ازاعضامحترم که تولدشه
تولدش مبارک باشه💐
ان شاالله تنتون سالم،عاقبتتون بخیر
دنیابه کام
🎁هدیه بنده ده صلوات جهت حاجت روایی،عاقبت بخیری وسلامتی
🌸🌿🌸🌿
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۲۴
فاطمه برعکس اینکه اصلا به امیرعلی نگاه نمیکرد،تمام مدت با مهربانی و محبت به امیررضا نگاه میکرد.افشین با خودش گفت کاش فاطمه به منم اینطوری نگاه میکرد... افشین تو محتاج محبت هیچکس نیستی.
امیررضا و فاطمه رفتن ولی افشین هنوز نشسته بود و فکر میکرد.مطمئن بود که فاطمه به ازدواج با امیرعلی راضی میشه.
دو روز گذشت.
حاج محمود گفت:
_دخترم،درمورد امیرعلی هنوز به نتیجه نرسیدی؟
-آقای رسولی آدم خوبیه ولی..میترسم.
-از چی؟
-مزاحمت های اون پسره.
امیررضا گفت:
-امیرعلی پلیسه.اون پسره جرأت نمیکنه دیگه بهت نزدیک بشه.
فاطمه نفس عمیقی کشید و گفت: _من...جوابم مثبته ولی خیلی نگرانم.
همه لبخند زدن.زهره خانوم گفت:
_طبیعیه دخترم،مبارک باشه.
فاطمه رو به پدرش گفت:
-لازم نیست به آقای رسولی بگیم که کسی مزاحم میشه؟
-حالا که جوابت مثبته،بدونه بهتره.. خودم فرداشب بهش میگم.
امیررضا با خنده گفت:
_نه..این فاطمه اصلا خجالت کشیدن بلد نیست ها.دختر پاشو برو تو اتاقت..تو الان مثلا باید خجالت بکشی.
همه خندیدن.
صبح فاطمه با امیررضا به دانشگاه رفت. بعد کلاس براش پیامک اومد.شماره ناشناس بود.نوشته بود:
-نمیتونی ازدواج کنی.
نگران شد.
نکنه بلایی سر امیرعلی آورده باشه.با امیررضا تماس گرفت.تو محوطه بود. پیش امیررضا میرفت که افشین رو تو سالن دید.
با پوزخند و خیره نگاهش میکرد.
مطمئن شد اتفاقی افتاده ولی سعی کرد بی تفاوت باشه.پیش امیررضا رفت ولی چون مطمئن بود افشین داره نگاهش میکنه،خیلی معمولی به امیررضا گفت: _بریم.
-کلاس نداری مگه؟!!
-بریم میگم برات.
وقتی سوار ماشین شدن،فاطمه گفت:
-شماره امیرعلی رو داری؟
امیررضا مثلا غیرتی شد و با لبخندی گفت:
_چه زود خودمونی میشی،فعلا باید بگی آقای رسولی،فهمیدی؟
فاطمه با ناراحتی گفت:
-شماره شو داری؟
امیررضا نگران شد.
-آره،چیشده مگه؟
-نمیدونم.یه جوری که هم زشت نباشه هم نگران نشن،زنگ بزن بهش،ببین حالش چطوره.
-فاطمه،چیشده؟!
-نمیدونم..باز این پسره پیام داده....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
↷♡j๑ïท↓💌
◍⃟⚘@EHYYA313🍃࿐ྀུ༅