بہنــامآنڪہشڪـوهوزیبایـيٺـنهاازآناوسٺ...
یَامَنْلَهُالْعِزَّةُوَالْجَمَالُ...🌱💚
السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ🖐🏻💛
ذکرروزدوشنبه : یاقاضیَالحاجات
ایبرآورندهحاجتها🌸✨
دعایغریق💛🌱
یَـااللهیَـارَحْمَـانُیَـارَحِـیمُیَـامُـقَـلِّبَالْـقُـلُـوبِ
ثَـبِّـتْقَـلْـبِـیعَـلَـىدِیـنِـکَ
#ذکر_روز_دوشنبه
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز دوشنبه روز زیارتی
امام حسن علیه السلام
امام حسین علیه السلام
#التماس دعا🤲
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
♨️دوشنبه روز زیارت #امامحسن و #امام_حسین علیهماالسلام
💢زیارت این دو بزرگوار در روز دوشنبه
🔸فقط یک دقیقه برای عرض ارادت به این دو امام بزرگوار زمان بگذاریم.
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
🔅السّلام علیکَ ایُّها المقدَّمُ المأمول...
🌱سلام بر تو ای مولایی که آرزوی آمدنت بهترین آرزوهاست و آرزومندان و منتظرانت، برترین مردم تاریخ...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
سلام امام زمانم
#امام_زمان
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاااااااام زندگی
عجب صبحی است امروز
زیباترین صبح خدا در حال آغاز است
سلااااااام ای شاهکار خلقت
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و پنجاه و هشتم
و چه خوب حال و روزم را فهمیده بود که در برابر حدس حکیمانهاش، خندیدم و او با عصبانیت ادامه داد: «الان که اومدم تو حیاط وایساده بود. یه سلام از دهنش در نمیاد...» و حرفش به آخر نرسیده بود که در خانه به ضرب باز شد و پدر با هیبت خشمگینش قدم به اتاق گذاشت. لعیا از جا پرید و دستپاچه سلام کرد و من که از ورود ناگهانی پدر خشکم زده بود، به سختی از روی مبل بلند شدم و پیش از آنکه چیزی بگویم، پدر به سمتم آمد و با فریادی که در گلو خفه کرده بود تا نوریه نشنود، به سمتم خروشید: «من به تو نگفته بودم حواست به این پسره الدنگ باشه؟!!! نگفته بودم افسارش کن که رَم نکنه؟!!! بهت نگفته بودم زنجیرش کن که هار نشه و پاچه نگیره؟!!! تو که نمیتونی جلوش رو بگیری، غلط میکنی پاتو بذاری تو خونه من!» و همچنان به سمتم میآمد و من که از ترس، دوباره تمام بدنم به لرزه افتاده و قلبم داشت از جا کنده میشد، با هر قدمی که پدر به سمتم بر میداشت، قدمی عقب میرفتم و لعیا بیخبر از همه جا، مات و متحیر مانده بود که پدر به یک قدمیام رسید و پُتک خشمش را بر سرم کوبید که فریاد زد: «کجاس این سگ هار؟!!!»
دیگر پشتم به دیوار رسیده و جایی برای فرار نداشتم که در برابر چشمان پدر که از آتش غضب به رنگ خون در آمده بود، به سختی زبانم را تکان دادم و گفتم: «رفته سرِ کار...» که دست سنگینش را بالای سرم بلند کرد تا به صورتِ زرد از ضعف و ترسم بکوبد که لعیا با ناله نگرانش به کمکم آمد: «بابا... تو رو خدا... الهه حامله اس... » دست پُر چین و چروکش بالای سرم خشک شد و من دیگر فکر خودم نبودم و دلواپس حال کودکم، تمام تن و بدنم از ترس میلرزید. همانطور که پشتم به دیوار چسبیده بود، به آرامی لیز خوردم و پای دیوار روی زمین نشستم.
دیگر نمیفهمیدم لعیا با گریه از پدر چه میخواهد و پدر در جوابش چه میگوید که کاسه سرم از درد سر ریز شده و چشمانم دوباره سیاهی میرفت. از پسِ چشمان تیره و تارم میدیدم که از خبر بارداریام، مِهر پدریاش قدری تکان خورده، ولی نه باز هم به قدری که بر آتش عشق نوریه سرپوش بگذارد که فقط از کتک زدنم صرفنظر کرد و همانطور که بالای سرم ایستاده بود، با خشمی خروشان، اتمامِ حجت کرد: «دیشب نیومدم سراغش، چون نمیخواستم نوریه شک کنه! الانم به بهانه اومدم اینجا که چیزی نفهمه! خدا رو شکر کن که خونه نیس، وگرنه بلایی سرش میاُوردم که تا عمر داره یادش نره! فقط اگه یه بار دیگه این سگ وحشی، پاچه من و نوریه رو بگیره، هر چی دیدی از چشم خودت دیدی! شیر فهم؟!!!» و من فقط نگاهش میکردم و در دلم تنها خدا را میخواندم که این مهلکه هم به خیر بگذرد و کودکم آسیبی نبیند که بلاخره رهایم کرد و رفت.
با رفتن پدر، بغضم ترکید و سیلاب اشکم جاری شد که روزی دختر نازدانه این خانه بودم و روی چشم مادر مهربانم جا خوش میکردم و حالا در این روزهای حساس بارداری، به خاطر حضور نامادری نامهربانم، پدرم اینطور تنم را میلرزاند. لعیا مقابلم زانو زده و با اینکه نمیدانست چه اتفاقی افتاده، به غمخواری حال زارم نشسته بود و وقتی ماجرای دیشب را برایش گفتم، جگرش برای من و مجید بیشتر آتش گرفت که دستش را میان دستانم گرفتم و با پریشانی التماسش کردم: «لعیا، یه وقت به مجید چیزی نگی! اگه بفهمه بابا میخواسته به خاطر نوریه کتکم بزنه...»
#رمان
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
ترتیل ۱۴۹.mp3
1.27M
#تلاوت_قرآن_کریم
🔸ترتیل صفحه ۱۴۹قرآن کریم
🔸 سوره مبارکه انعام
🎙استادپرهیزگار
↳﹝@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 🌱﹞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز ۱۹۰(تلنگر آمیز)
داستان شیخ عباس قمی و اثر لقمه حرام
🎙استاد عالی
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸🔶حکم درآمد کارمند و کارگر در صورت کوتاهی در کار
⁉️از نظر شرعی کارمند و کارگری که در انجام
وظیفه خودش کوتاهی می کند حکمش چیست؟🤔
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
شهید ابراهیم همت
هر وقت میخواست برای
بچهها یادگاری بنویسہ مینوشت:
"من کان لله،کان الله له"
هرڪی با خدا باشہ خدا با اوست...🌿
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
🧡@azghadirtazohor_313
▫️
💠 هنگام صحبت با نامحرم سرش را
پایین می انداخت.
حجب و حیا در چهره اش موج میزد.
وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت
اگر خانمى وارد مغازه میشد کتابی در
دست میگرفت سرش را بالا نمی آورد و
میگفت: «پدر شما جواب بده...»
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
خواهرگرامی!
نامحرمغریبهوآشنانداره!!
یهوقتباپسرایفامیلبه
بهانههاییمثلاینکه:
مثلداداشمه
ازبچگی باهمبزرگشدیم
صمیمینشی ها!!!
نامحرم نامحرمه!
حواست باشه!!
-
بعضیاوقاتپاتگیرمیڪنهبهسیم
خاردارنفستهمونجاکهاحسنتمخواهرمها
شروعمیشہهمونجاڪهفضایمجازی
دیگہطرفنامحرمنیسدقیقاهمونجارومیگم
اونجاست؛دیگہباشهادتخداحافظیکنی.
#فلذا_جلوی_پاتو_ببین🚶🏿♂💔..
-
- #تلنگرانہ
-
هینرین
بهاینواونبگینالتماسدعا...
برینبهمادربگین...مادرالتماسدعا((:💔
ازصدتاآدم...شایدیهنفرشوندعاتکنند...
اماوقتیبهمادرمیگیمحتاجدعاتم...
نگاهبهتیپوقیافهتنمیکنه...نگاهبهپروندهی
سیاهتنمیکنه...
دستمادریشومیکشهروسرتودعاتمیکنه((:
هرزمانباورداشتی..
باورقلبی...!
هرزماناعتمادکردیبهخداومادروپسرفاطمه((:
اونوقتجوابمیگیری!
شکنکن((؛
الانماگهخیلیحالتخرابه...
بروسراغشون((:!
بادلتبرو..(:
🍃♥️
‹مـاتشنهيعشقیمو
شنیدیمکهگفتند
رفععَطَشِعشق
فقطنامحـسیناست...♥️🪴
🧡@azghadirtazohor_313
اِحیاء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🤍
وَشَهادَت،مُزدِچِشمانِپاکَشبود....🙂🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤 یک لحضه تصور کن
امام زمان ظهور کرده باشه و اومده روبروت ایستاده و میگه «این فرزند من یه زمانی بخشی از وجودشو به من داد»
#امام_زمان
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"صوت الشهدا ۱۵۶
در محضر شهدا🕊
تاکید شهید ابراهیم همت بر اطاعت از رهبری
||↬🌼 @𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 ||