eitaa logo
ایلیا
272 دنبال‌کننده
203 عکس
174 ویدیو
1 فایل
ایلیا:نام حضرت علے(ع)است درتورات. سیره‌وبیانات مولاامیرالمومنین(علیـہ السلام) حرفے ، سخنے ،نظرےندارے ؟ اگر آرہ بزن‌رولینڪ👇 پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/661012088 آیدے جهت ارتباط و تبادل : @abootorab110 #کپی‌ ؟ جهت‌ نشر معارف‌ علوی‌ #حلال
مشاهده در ایتا
دانلود
11.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸ثواب بسیار زیاد زیارت امام رضا علیہ السلام از زبان امام جواد "علیہ السلام" 🎤شهید آیت اللہ رئیسے https://eitaa.com/joinchat/3265593889C7e2849e82c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوست دارم باد باشم با امید و آرزو سرنهم مثل نسیمِ صبح بر پاے ... 💔 https://eitaa.com/joinchat/3265593889C7e2849e82c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت «محبت دوطرفه پیامبرخدا و علی علیه السلام» ✳️ عمامه ای همانند عمامه ملائکه 🔻رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر عمامه ای بر سر من نهادند و یک طرف عمامه را بر دوش من انداختند و فرمودند: «خداوند متعال در جنگ بدر و حنین، جمعی از ملائکه را به یاری من فرستاد که عمامه بر سر داشتند و اینگونه یک طرف آن را برروی شانه انداخته بودند». ✳️ تأیید محبت علی به خدا و رسولش با غذایی بهشتی 🔻شیوه رسول خدا چنین بود که هروقت جایی می خواستند بروند، مرا با خبر می کردند و هر وقت بازگشتشان به تأخیر می افتاد، من خود را به آن جا می رساندم و جویای احوال ایشان می شدم؛ زیرا لحظه ای تاب دوری رسول خدا را نداشتم و قلبم طاقت نمی آورد. روزی رسول خدا فرمودند من به خانه عایشه می روم.... من نیز به خانه فاطمه رفتم و ساعتی با اهل بیتم ماندم و سپس بنا به رسم همیشگی به منزل عایشه رفتم و در زدم.... گفتم : منم علی . او جواب داد رسول خدا خوابیده است.... با خود گفتم : چطور می شود آن حضرت در این موقع خواب باشد؟! پس بازگشتم و باز در خانه را زدم، اما برای بار دوم نیز عایشه در را باز نکرد تا اینکه بی تاب رسول خدا شدم و بی اختیار بر گشتم و در را به شدت کوبیدم. 🔻در این هنگام صدای رسول خدا را شنیدم که به عایشه گفت: در را باز کن..... پیامبر ماجرا را شرح دادند و به من فرمودند: «هنگامی که از تو جدا شدم گرسنه بودم ولی درد گرسنگی را پنهان کردم. وقتی وارد خانه عایشه شدم هر چه منتظر ماندم از غذا خبری نشد.... دست به دعا برداشتم و از خدا طلب روزی کردم. جبرئیل نازل شد و این مرغ را که از بهترین غذاهای بهشت است از سوی خدا برای من هدیه آورد. 🔻من شکر خدا را به جا آوردم و دعا کردم که: پروردگارا بنده ای که علاقه مند به توست و مرا نیز دوست دارد برسان تا در خوردن این غذا مرا همراهی کند. در مرتبه دوم که دعا کردم صدای کوبیدن در بلند شد. اکنون خدا را شکر می کنم که اجابت دعای من تو بودی زیرا خداوند تأیید کرد که تو علاقه مند به خدا و رسولش هستی ، چنانکه محبوب خدا و رسول هستی». ✳️ پیشگویی جنگ عایشه با علی علیه السلام در جنگ جمل 🔻پیامبر رو به عایشه کردند و او را برای رفتارش نسبت با علی علیه السلام و راه ندادنش به خانه اش توبیخ کردند و پرسیدند چرا این گونه رفتار کردی؟ او گفت: خیلی علاقه داشتم پدرم برسد و همراه شما از این غذا بخورد! رسول خدا فرمودند: این بار اول تو نیست که رفتار نادرستی با علی می کنی. من از حس قلبی تو به علی آگاهم، سرانجام کار تو به جایی خواهد رسید که تو برای جنگ با او اقدام می کنی! 🔻عایشه تعجب کرد! و رسول خدا گفتند تو حتما با علی جنگ خواهی کرد و عده ای از اصحاب من در این جنگ تو را همراهی و تشویق می کنند. و سپس نشانه ها را شرح دادند.....تو بر شتری سوار خواهی شد که همانند شیطان است...... در آن حادثه علی تو را نصیحت می کند که کاری نکن که ارتباط همسری تو با پیامبر را قطع کنم و در قیامت همسر پیامبر نباشی! آری علی می تواند ارتباط همسری هر یک از همسرانم با من را به پایان رساند. عایشه با شنیدن این سخنان گفت : ای کاش پیش از رسیدن آن روز بمیرم! .... 📚 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/3265593889C7e2849e82c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_4808071149.mp3
2.89M
. 🔹اگر فکر کنیم خودمان میتوانیم کاری انجام دهیم سخت در اشتباهیم❌ https://eitaa.com/joinchat/3265593889C7e2849e82c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹استاد شهید مطهّرى از خاطرات خود درباره امام(ره) می ‏فرماید: ♦️من قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ (امام خمینى) تحصیل کرده‏ام. وقتى که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایى از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتى برگشتم، دوستانم پرسیدند: «چه دیدى؟». گفتم: «چهار تا آمَنَ دیدم: ♦️ آمَنَ بهَدفه؛ به هدفش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود، نمی تواند او را از هدفش منصرف کند. ♦️آمَنَ بسَبیله؛ به راهى که انتخاب کرده ایمان دارد. امکان ندارد بتوان او را از این راه، منصرف کرد. شبیه همان ایمانى که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت. ♦️آمَنَ بقُوله؛ به سخنش ایمان دارد. در میان همه دوستانى که سراغ دارم، اَحَدى مثل ایشان به روحیه مردم ایران، ایمان ندارد... ♦️ آمَنَ برَّبه؛ به خدایش، ایمان دارد«. در یک جلسه خصوصى، ایشان به من می گفت: «فلانى! این ما نیستیم که چنین می‏کنیم. من دست خدا را به وضوح، حس می ‏کنم. https://eitaa.com/joinchat/3265593889C7e2849e82c