عشق مانندِ نماز است که بعد از نیَّت ؛
نادرست است که نگاهی به چپ و راست کنی ..!
ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ؟! ﺗﻮ ﻣﺮا تنگ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ ؛
ﺗﻦِ ﺗﻮ عینِ ﺑﻬﺸﺖ اﺳﺖ ، ﺟﻬﻨﻢ با ﻣﻦ ..!
تو تنها علتِ توجیه این دنیای بیرحمی ؛
تو تنها فردِ دنیایی که من را خوب میفهمی ..!
از دارِ جهان کاش که میشد دو سه ساعت ؛
من باشم و او باشد و چایی و طبیعت ..!
لبت را با زبانت قبلِ بوسیدن کمی تَر کن ؛
که باید قبلِ کشتن ، ذبح را آبی بنوشانی :)
هنگامی فهمیدم کار از کار گذشته ؛
که در لباس فروشی ، پیراهنهای مردانه را ..
در تنِ تو تجسم میکردم :)
تو نباشی و نمانی دلِ من میماند ؛
دلِ من عهد شکن نیست ، خدا میداند ..!
نه حسرتِ وصالش از دل به در توان کرد ؛
نه صبر در فِراقش زین بیشتر توان کرد ..!
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت ؛
که اگر سر برود از دل و از جان نرود :)
چرا با صیدِ خود اینگونه بازی میکنی ای عشق ؛
بزن یا زخمِ کاری تا بمیرم ، یا رهایم کن :)
میشود پیشانیَت بوسید و از لبها گذشت ؟!
مومن از قم بگذرد تا جمکران هم میرود :)