آن که میگفت به من ، زنده نمانم بی تو ؛
بی من آموخته است راهِ بقا را ، به به :)
میبینمت از دور و زیاد است همین هم ؛
این سوخته دل ، ساخته با کمتر از این هم :)
از ماجرای کوچه که آرام بگذریم ؛
زینب مُدام خیره به در گریه میکند :)
مرا هنگامِ رفتن در بغل کردی ولی این کار؛
دقیقا مثلِ بسمِ الله یک قَصاب میماند :)
چند گویی قصه ایوب و صبر او ؟! بس است ؛
بیش از این ما صبر نتوانیم ، آن ایوب بود ..!