حرمت را میگیرم وصل میشوم به روضهی منورهات. میگذارم روی اسپیکر ، هیاهو میپیچد روی سجادهام ، صدای زنها و مردهایی کیلومترها دورتر از من در کنار تو ، به بُعد مسافت. سجادهام پُر میشود از گلههاشان ، بغضهاشان ، دردهاشان ، پُر میشود از زلال استجابتِ چشمهایی ك عاشقت هستند و اما من . .
بگذار امشب نفسِ سلامِ من هم پیچیده باشد میان حرمت ، تاب خورده باشد میان چلچراغهایت و رسیده باشد به مهربانیات . . رخصت بده زانو بزنند نفسهایم در مقابلِ رأفتت ك دلتنگی امان بریده از تك تكشان . .
یك چیزی مینشیند ته گلویم ، قطع میکنم قطع نمیشود بیتابیِ از حد گذشتهی این تا همیشه گدایِ محضرت :
- مِنَالغریب ؛
چشماش کم سو شده بود ، کمرش خمیده بود
اما همیشه پای علم اربابش بود ، یه بار بهش
گفتم : حاجی شما چندبار کربلا رفتی ؟
بهم نگاهی انداخت و لبخندی زد و گفت :
گر میسر نیست مارا کام او ،
عشق بازی میکنیم با نام ِ او . .
عَناقالحُب .
-
جز او کسی لیاقت حیدر شدن نداشت
شایستگی فاتح خیبر شدن نداشت
دُر نجف اگر به علی منتسب نبود
تا این مقام ارزش گوهر شدن نداشت .
هدایت شده از - مجنونِعلی؏ -
از گذاشتنِ تمثال امیرالمومنیم
معذرت میخوام ، انشاءالله که
بخشیدهشیم . .
من کارد به استخوانم برسد
نا خودآگاه تمام وجودم تورا صدا میزند ،
حسین جان شما اقای قلب شکستهی منی . .
نمیگویم فراموشش مکن گاهی به یاد آور
اسیری را ك میدانی نخواهی رفت از یادش . .
لحظه وصال یك چشم بهم زدن میگذرد . .
این فارق است ك هر ثانیه اش یك سال است . .