تا به حال به این فکر کرده اید که حروف اختصاری در هر آزمایش به چه معناست؟!
FBS قند خون ناشتا
MCHC غلظت متوسط همو گلوبین
WBC شمارش گلبول های سفید
RBC شمارش گلبول های قرمز
HB همو گلوبین
HCG تست حاملگی
FSB آزمایش قند خون
PTE در صد پلاکت ها
MPV حجم متوسط پلاکت ها
MCH وزن متوسط هموگلوبین
MCV حجم متوسط هموگلوبین
RDW پهنای گلبول قرمز در منحنی
HCV حجم متوسط گلبول های قرمز
HPLT شمارش پلاکت ها
C هماتو کریت (درصد گلبول های قرمز در خون)
HCH مقدار متوسط همو گلوبین در گلبول های قرمز
R.D.W ضریب تغییرات اندازه گیری گلبول های قرمز
M/E نسبت سلول های زاینده گلبول سفید به قرمز
UA تجزیه کامل ادرار ( PH،رنگ ،بو،توده های متراکم)
TGs تری گلیسیرید (چربی که باعث رسوب در رگ هاو عروق می شود)
بفرستین تو گروهاتون 👌
@eitaagarde ❤
برای "ﺧﺪﺍ" ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﻮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ،
ﻓﺮﻗﯽ برایش ندارد ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﯾﺎ ﻧﻪ،
ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺁﯾﯿﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ...
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦﻭ ﺗﻮ ﻓﺮﻕ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻕ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ
ﺗﻮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﺟﺪﻝ ﮐﺮﺩﯾﻢ،
ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ؛ ﻣﻦ ﺑﺎ خدا ﺗﺮﻡ،
ﺗﻮ ﮔﻔﺘﯽ ؛ ﻣﻦ...!
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺧﺪﺍﯼ ﻫﺮﺩﻭﯾﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯿﺴﺖ،
ﻓﻘﻂ ﺭﺍﻩ ﺍﺗﺼﺎﻟﻤﺎﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺑﻪ ﺭﺍههای ﺍﺗﺼﺎﻝ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺰﻧﯿﺪ!
ﺷﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﭘﻨﺪﺍﺭ،
ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﮑﺶ،
ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﺎ باشد.
ﺍﺟﺎﺯﻩ دهیم ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ خودش
ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﺶ ﻭﺻﻞ ﺷﻮﺩ ﻧﻪ فقط به ﺷﯿﻮﻩ ما...
خدا دوستدارآشناست.
عارف عاشق میخواهد نه مشتری بهشت...
@eitaagarde
سفـرهٔ نوبرانه #فـروردین هم جمع شد
اتفاق خاصی نیست ...
فقط خواستم ببینم حواست هست؟!
🌸 این عمـر ماست ڪه دارد مثل باد از مقابل چشمانمان میگذرد و این مائیم ڪه در حال عبـور برق آسا از ثانیـههائیم
🌸 زمـان را روی دور تند گذاشتهاند
داریم با سرعت عجیبی پیـر میشویم
هر مـاه ڪه میگذرد
مـن و تـو سی روز مُسن تر شدهایم
و سی روز بہ پایان داستانمان نزدیکتر
🌸 قلـم در دسـت توسـت!
داستان زندگیات را خوب بنویس
حواست بہ ثانیـه ثانیـهاش باشـد
مبـادا چند سـال دیگر
حوالی دههٔ شصت یا هفتاد زنـدگی
حسرت روزهای بر باد رفتهات را بخوری
مبادا خاطرهٔ خوبی نداشته باشی
ڪه با افتخار برای نوههایت تعریف کنی!
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@eitaagarde ❤
فروردین چه سریع آمدی
و چه با شور و هیاهو بودیم
چه شلوغ و چه در تکاپو بودیم
آمدی همچو بادی زودگذر
چه خاطرههای خوشی بودی برای خیلیها
چه دلتنگی آوردی برای بعضیها
آمدی و با صدا ....
لیڪ برفتی بی صدا....
فروردین برای من و تو
پر بود از بودنها ...
پر شد از خاطرهها ...
و امروز آغاز اردیبهشت است
بیائید اردیبهشت را با شروع خوب
آغاز ڪنیم
نه فقط برای خود ...
بلکه برای یکدیگر ماهی پر از شادی بسازیم
شاید بهشتی زیبا در دلهایمان گردد
بیائید امروز آغوشمان را باز کنیم
و سپاس گوئیم پروردگار آسمانها را
به پاس بودن من و تو
به خاطر هر روزمان
به خاطر لبخندی بر لبانمان
به خاطر عزیزانمان
به خاطر تمامی نعمتهایی ڪه داده
از روی محبت
و نداده هایش از روی حڪمت
بیائید دوست داشته باشیم یکدیگر را
و حتی آنهایی ڪه ما را دوست ندارند
و نفرتی از ما بر دل دارند
بیائید سلامی کنیم از صمیم قلب
از روی رفاقت و دوستی
سـ🌸ـلام اردیبهشـت
و خداحافـظ فـروردیـن
🎈اردیبهشـتتـان مبـارڪ🎈
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@eitaagarde ❤
⭕️یک حدیث دیدم نمیدونم بگم هدیه کنم به شما یا ......
☘آدم ترس ورش میداره😨
🌷انشاءالله جزع دسته سوم باشیم ...
👈شما شیعه اهلبیت از کدام دسته ای⁉️
🌷 امام صادق(ع) فرمودند:
مردم درباره ما سه گروهند:
1⃣گروهی ما را دوست دارند،
سخن ما را می گویند و منتظر فرج ما هستند، ولی عمل ما را انجام نمی دهند؛ اینان اهل دوزخند.🙁
2⃣ گروه دوم نیز ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند، منتظر فرج ما هم هستند، عمل ما را انجام می دهند، اما برای رسیدن به دنیا و دریدن مردمان. اینان نیز جایگاهشان دوزخ است ☹️
3⃣و گروه سوم ما را دوست دارند، سخن ما را گفته، منتظر فرج ما هستند و عمل میکنند (برای خدا) اینان از ما و ما از آنانیم."😭
📗 تحف العقول؛ص۵۱۳.
🔷🔸🌴🌹💎🌹🌴🔸
@eitaagarde 💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼سلام دوستان
صبح سه شنبه تون بخیر
از خدا براتون
یک روز زیبا و
سرشاراز عشق به
خانواده و کار
🌷🌼همراه با دنیا دنیا آرامش
سبد سبد خیر و برکت
بغل بغل خوشبختی
و یک عمر سرافرازی خواهانم
🍃🌼روزتون زیبا و در پناه خدا 🙏
@eitaagarde
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این چند روز باقیمانده
از ماه شعبان،
این دعا را زیاد بخوان
اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ
خدایا اگر در این ماه تا کنون ما را نبخشیده ای، پس در باقیمانده آن، ما را ببخش و بیامرز
امام رضا علیه السلام
عیون اخبار الرضا، ج٢، ص۵١
@eitaagarde ❤
ده فرمان زندگی
ﯾﮏ: ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺒﺎﺵ...
ﺩﻭ: ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ معطل ﻧﺒﺎﺵ...
ﺳﻪ: ﺳﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻟﺞ ﺑﺎﺯ ﻧﺒﺎﺵ...
ﭼﻬﺎﺭ: ﺻﺮﯾﺢ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﮔﺴﺘﺎﺥ ﻧﺒﺎﺵ...
ﭘﻨﺞ: ﺑﮕﻮ ﺁﺭﻩ ﻧﮕﻮ ﺣﺘﻤﺎ...
ﺷﺶ: ﺑﮕﻮ ﻧﻪ ﻧﮕﻮ ﻫﺮﮔﺰ...
ﻫﻔﺖ: ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺒﺎﺵ...
ﻫﺸﺖ: ﺷﺘﺎﺏ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﺯﺩﻩ ﻋﻤﻞ ﻧﮑﻦ...
ﻧﻪ: ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﺕ می مونم ﻧﮕﻮ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ...
ﺩﻩ: ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺑﻠﮑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ...
درود بر شما...
💜
@eitaagarde🌹
💜 ℒℴνℯ 💜
🔻کاسب بیمروّت🔻
کاسبهای قدیم در عین حال که پول در میآوردند و کاسبی میکردند
بنای اصلیشون خدمت به خلق بود و به اصول اخلاقی خیلی اهمّیت میدادند
به همین خاطر هر صنف و هر شغلی برای خودشون فتوّتنامه یا مرامنامه داشتند
نانوا، نجار، خیّاط، قصاب و...
مثلاً توی فتوّتنامه قصابها اومده بود که:
🐑 حیوان رو جلوی حیوان همنوعش نکشند
🔪 چاقو رو جلوی چشم حیوان تیز نکنند
👀 قصاب موقع ذبح، تو چشم حیوان نگاه نکنه
🐮 قبل از جان دادن کامل، سر حیوان رو جدا نکنند
🐏 قبل از سرد شدن بدن، پوست حیوان را نکنند
و...
یعنی حتی قصاب هم باید به یکسری حدّ و حدود پایبند باشه و در حقّ حیوانات هم قساوت نداشته باشه
در اسلام هم به رعایت حقّ #حیوانات خیلی سفارش شده ↯
💠🔹پیامبر اکرم ﷺ فرمود:
《ما مِن دابَّةٍ طائرٍ و لا غَیرِهِ یُقتَلُ
بغَیرِ الحقِّ إلاّ ستُخاصِمُهُ یَومَ القِیامَةِ》
هر حیوانى پرنده یا غیر آن که به ناحق کشته شود در روز قیامت از قاتل خود شکایت خواهد کرد
◄ کنز العمّال، حدیث ۳۹۹۶۸
◄ منتخب میزان الحکمة ۱۷۰
💠🔹و همان حضرت فرمود:
《لا تَضْرِبوا الدَّوابَّ عَلى وُجوهِها
فإنَّها تُسَبِّحُ بحَمْدِ الله》
به صورت حیوانات سیلی نزنید
زیرا آنها حمد و تسبیح خدا مىگویند
◄ الکافی، الخصال و میزان الحکمة
امّا کاسبهای امروز چی؟؟!!
#فتوت دیروز کجا
#قساوت امروز کجا؟!
وقتی خدای ما بشه پول و قبلهٔ ما بشه بازار حاضریم برای تنظیم بازار (بخونید تعظیم بازار) میلیونها جوجهٔ یکروزه رو زنده به گور کنیم و ککمون هم نگزه
بعداً میگیم چرا برکت از زندگیها
و سفرههامون رفته!
وقتی #اخلاق در کاسبی
محور قرار نگیره نتیجه میشه همین
برای سود بیشتر، کوتاهترین
و سادهترین مسیر رو انتخاب میکنیم
❌من سود کنم، بقیه به دَرَک❌
اصلاً خاصیت نظام سرمایهداری همینه:
یه روز برای تنظیم بازار گندم و ذرّت
گندم و ذرّت رو به دریا میریزه
یه روز برای تنظیم بازار مرغ
میلیونها جوجه رو زنده به گور میکنه
و حتماً فردا روزی برای سود بیشتر
جان انسانها رو میگیره
خاک بر سر بر این تفکری که به اسم تمدّن، انسان رو به یک «حیوان بازاریاب» تبدیل کرده...
کسی چه میدونه؟!
↫◄ شاید #کرونا دست انتقام طبیعت باشه، که میخواد این «حیوان بازاریاب» رو در قبال همهٔ ظلمهایی که در حقّ سایر جانداران مرتکب شده، ادب کنه!!!
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@eitaagarde ❤
*از دزدی بادمجان تا ازدواج💍*
ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸
*شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبهمشهور است.*
علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.
یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود.
دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.
بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم
و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری.
این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت.
این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد.
به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست
اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید.
فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.
باخودش گفت : پناه بر خدا.
من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید
وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.
یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.
شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت.
صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟
جوان گفت نه
شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟
جوان خاموش ماند.
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟
شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب
و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.
اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟
زن هم پاسخش مثبت بود.
عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر.
دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد.
وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت.
جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود
زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟
گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت :
*این نتیجه امانت داری و تقوای توست.*
*از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.*
*کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید*
*خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.*
*توبه تولدی دوباره
@eitaagarde ❤
ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟
میخواهم به گذشته ها, زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل های بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانی مادرم،
به کوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.
میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد...
حيف ...
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
@eitaagarde