eitaa logo
مِشـــکـــات
193 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
62 فایل
⚠️فتنه مثل یک مه غلیظ،فضا را نامشخص میکند. چراغ مه شکن لازم است که همان بصــیـــرت است‌.⚡ مدیر کانال⤵️ https://eitaa.com/A091364 لینک 💫رمان خانه📚💫 رمان دستای تو در حال بار گزاری هست https://eitaa.com/mashkatroman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹وقتی خــداوند دست به قلــم می شود بهتــرین و زیبـاترین را نقـاشی می کند🦚 🌹پس مطمئن باشید خـــداوند همیـــــشه قشنــگ ترین ها را برای شمارقــم خواهد زد امیدوار باشید🌹 توکل بر خدایت کن❤️ صبحتون بخیر ❤️
مولا علی (ع)؛ چه سکوتی دنیا را فرا می‌گرفت اگر هر کس به اندازه ی عملش حرف میزد ...!
🌷شهیدمحمدرضاتورجی زاده🌷 سر انجام این مجاهد خستگی ناپذیر در پنجم اردیبهشت سال شصت و شش در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند  تاریخ شهادت ۵ اردیبهشت۱۳۶۶ شادی روح پاکش صلوات💐 @eitmashkat
17.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلمی دیده نشده از شهید محمدرضا تورجی‌زاده در دوران دفاع مقدس 🔹انتشار به‌ مناسبت ۵ اردیبهشت‌ماه سالروز شهادت شهید تورجی‌زاده @eitmashkat
مِشـــکـــات
#زیارت_آل_یاسین استاد فرهمند @eitmashkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿💫شنبه تون عالی و بینظیر 🌿💫امـروزتون پراز بهترینها 🌿💫زندگیتان پراز باران برکت 🌿💫دلتان پراز نغمـه های 🌿💫خـوش زنـدگی 🌿💫وجاده زندگيتان 🌿💫پراز شکوفه های 🌿💫سـلامتی وتندرستی 🌿💫نگاه خــدا 🌿💫همـراه لحظه هایتان صبحتون به خیر🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیدا شدن دو پیکر سالم شهدای‌مدافع‌حرم ...در شهر درعا سوریه که بیش از ٢ سال پیش در کنار هم و با دست‌های بسته به شهادت رسیده بودند، بصورت کاملا سالم پیدا شد...! 🌹 را یاد کنیم با ذکر صلوات 🇮🇷
چرا حجاب با یکی از مراکز مشاوره قوه قضاییه برای حل اختلاف بین زوجین همکاری میکنم. ی خانم جوانی به بنده رجوع کرد ، میخواست طلاق بگیره، گفتم شرمنده ،بنده در طلاق کسی کمکی نمیکنم. گفت پس راهنمایی ام کنید، قبول کردم. مردد بود طلاق بگیرد و یا راه حلی برای تنفری که از همسرش داشت پیدا کند. موضوع از این قرار بود که ایشان بچه ۶ ،۷ ماهه ای داشت دختر ،خیلی ناز و زیبا و شیرین. گفت: زندگی خوبی با همسرم داشتیم ،آدم معتقد و نماز خون و ...است. یک روز آمد خونه و گفت ی رنگ مویی دیدم بیرون خیلی قشنگ بود ،چون بهش اطمینان داشتم که خیلی چشم پاک و آدم درستی است و همه حرفهایش را به من میگفت ، گفتم خب چه رنگی بود ،گفت نمیدونم دقیقا توش رگه های طلایی و رنگ عجیبی بود، خلاصه نشستیم با همدیگه سرچ کردیم رنگ موها را دو تاش را انتخاب کرد بهم نزدیک بود ،گفتم باشه فردا میروم موهام را این رنگی میکنم. فرداش رفتم آرایشگاه نزدیک خونه مون و گفتم موهام را این رنگی کن . خیلی خوشحال ی شام عالی براش درست کردم ،کمی آرایش و میز چیدم با شمع و سالاد تزیینی و ی لباس خوب... منتظر شدم اومد ،تا من را دید گفت خوشگل شدی ولی اون رنگی که من دیدم نیست، گفتم بهانه نگیر ،بیا شام بخوریم و بیهوده زندگی را تلخ نکن. گفت باشه یکهفته ای گذشت گفت یکی از دوستهام گفته ی آرایشگاه خوبی خانمش میره ،بیا برو آنجا. قبول کردم و رفتم اونجا و عکس رنگ را نشون دادم. به خانمه گفتم این پلیت رنگ را بیار بیرون خودش انتخاب کنه. بنده خدا پذیرفت. رنگ و همسرم با کلی وسواس انتخاب کرد و .... اینبار موند تو ماشین دخترم را نگه داشت و بعد با هم رفتیم خونه بعد آرایشگاه. باز تا موهام را دید ،گفت نه، اون نیست خیلی ناراحت شده بودم گفتم برو ، همون خانم را پیدا کن. و دعوای لفظی و چند روز قهر و .... گذشت ،دو هفته بعد گفت بیا بریم ی جای دیگه .‌.. گفتم اون آرایشگاه گرونه ما تو اجاره خونه موندیم. چند روز بعد آمد و گفت باشه ی وام گرفتم ،فهمیده بودم اون مو مش هم داشته و... رفتیم یک جای گرونتر ،خدایا خودت کمک کن آرایشگر گفت نمیشه باید رنگهای قبلی بیاد پایین و... دو ماه صبر کردم و رفتم دو باره که نه چند باره.. این مدت خونمون شده بود دعوا خونه. دیگه اون عشق و گرمی تو زندگیمون نبود. ی شب گریه کردم ،اون هم با من گریه کرد و عذر خواهی و ... خواهش کرد برای آخرین بار. رفتم آخرین بار ، ......با پول وام و ....بماند. وقتی من را دید شروع کرد به داد و بیداد ، و عصبانی و اینکه تو دیگه کی هستی و من با تو چکنم و .‌.همینطور فریاد کشان ، برای اولین بار پرتم کرد کنار اتاق، دخترم تو بغلم بود ،از دستم افتاد و خورد به لبه مبل جهیزیه ام..... بچه شوک شده بود، فقط فریاد میزد ،نمیتونستم آرامش کنم، بچه ام تازه راه افتاده بود ،کفش بوق بوقی براش گرفته بودم .... پاهای خوشگل دخترم درد گرفته بود انگار .... رفتیم اورژانس بیمارستان و آرامش بخش و ... فردا و فردا و فردا ،بچه ام آزمایشگاه و دکتر متخصص و .... آخرش گفتند .... قطع نخاع شده. به من بگو با بچه قطع نخاعی کجا برم. من شوهرم را دوست داشتم ،اون هم. آتیش به جونش بگیره اونکه موهاش را آنطوری رنگ کرده بود و تو خیابان... نه نه ،همه اش تقصیر شوهرمه دیگه لال شده، فقط اشک میریزیم...ازش متنفرم نه دوستش دارم بچه ام را چکنم تو را خدا بگو طلاقم بده..... همه جوره حرف میزد، مضطر بود. من فقط اشک میریختم و به چهره معصوم دخترش نگاه میکردم. نمیدونستم چی بهش بگم.چشمهای پریشان خودش و شوهرش و پاهای قشنگ دختر کوچولو با کفش بوق بوقی. خانم بی حجاب میدانی با موهای پریشانت ،چند تا زندگی را پریشان کردی؟ حالا توی بی حجاب ، هی بگو منفعت حجاب چیه؟ لعنت الله علی القوم الظالمین سلام بچه ها از این قضایای واقعی در رابطه با تاثیر بی‌حجابی در تخریب بنیان خانواده و... رو در گروه هایی که دارید واحتمال میدید حداقل تأثیر رو داره بذارید🌸‌