21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یزدیها باز در مداحی کولاک کردند دستمریزاد
باتشکر از استاد ابراهیم سلیمی عزیز
شعر عاشورایی از زنده یادقیصر امین پور
بااجرای عرفانی زاده
خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن
خوشا از نی خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن
نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است
نوای نی نوای بی نوایی است
هوای ناله هایش، نینوایی است
نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گُل، بیماری سنگ
قلم،تصویر جانکاهی است از نی
علم،تمثیل کوتاهی است از نی
خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد
دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پرسوز
چه رفت آن روز در اندیشه نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟
سری سر مست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری
پر از عشق نیستان سینه او
غم غربت،غم دیرینه او
غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست
دلش را با غریبی، آشنایی است
به هم اعضای او وصل از جدایی است
سرش برنی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال
ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد
سری برنیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل
چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟
گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر،باری از دل بود بر نی
چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی ، نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین زبانی
عجب نبود ز نی شکر فشانی
اگر نی پرده ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش می کشاند
سزد گر چشمها در خون نشینند
چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بی سرو سامانی عشق
به روی نیزه سرگردانی عشق
ز دست عشق در عالم هیاهوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست
هدایت شده از 🌺اجرای عرفانی زاده🌺
4_5830247551168678162
6.11M
شعری عاشورایی از زنده یاد قیصر امین پور
گوینده :عرفانی زاده
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایام شهادت امام حسین ع تسلیت باد
کریم خان زند و درویش
درویش تهی دستی از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت .
خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !
روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد
خان رفت.
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.
💕فردی از اوضاع زمانه خود نزد پیر خردمندی گلایه کرد و گفت: کارگرانم با من رو راست نیستند، بچه ها، همسرم و همه دنیا خیلی خودخواه شده اند...هیچکس کارش درست نیست و اوضاع خیلی خراب است!
پیر خردمند گفت: در روستایی یک اتاق بود که ١٠٠٠ آیینه داشت. دختر بچهای هر روز داخل آن می رفت، بازی میکرد و از اینکه هزاران بچه دیگر اطرافش بودند شاد بود! با هر کف زدن او، همه آن ١٠٠٠ دختر بچه کف میزدند و او این اتاق را شادترین و زیباترین جایی میدانست که در دنیا وجود دارد! همین مکان یک بار میزبان مردی غمگین و افسرده شد! مرد ناگهان دید هزاران نفر عصبانی در چشمان او زل زده اند! ترسید و دستش را بلند کرد تا به آنها حمله کند و در پاسخ هزاران دست بلند شد تا او را بزنند! او با خود فکر کرد که آنجا بدترین نقطه عالم است و از آن اتاق فرار کرد!
دنیا هم مانند اتاقی است با ١٠٠٠ آیینه در اطراف ما! هر چه ما انجام میدهیم، سزا یا پاداش آنرا به ما عیناً یا چند برابر پس میدهد! این دنیا مثل بهشت است یا جهنم! بسته به خود ما دارد
که از آن چه بسازیم!
گر چه دیوار افکند سایهٔ دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی این نوجوان درشان حضرت ابوالفضل، غوغا کرد
درشب تاسوعای حسینی التماس دعای فراوان ازمحضرشما بزرگواران داریم
سروده ای از استاد ناصر پروانی
بااجرای حبیب عرفانی زاده
این روزه يِ عشق توست، افطار نمیخواهد
سر تا به قدم درد است، بیمار نمیخواهد
هر روز من از داغت، جان میدهم و هستم
بر دارِ تو حلاجم، پس دار نمیخواهد
لبیک نفس هایم، از شوق تو می آيد
یک دم ز دمت کافیست، تکرار نمیخواهد
این سایه عشق توست،عمریست به سر دارم
چون سایه ي تو نور است،دیوار نمیخواهد
این بازي باران است،یا معرکه ي چشمم
یک قطره زتو سیل است، بسیار نمیخواهد
از دوري تو هر دم، میمیرم و جان گیرم
چون منتقم ات عشق است،مختار نمیخواهد
اي کاش شبیه آب، شرمنده نبودم من
درد است همین بودن، آزار نمیخواهد
#پروانه شدم بی تو، پرپر زدنم بنگر
خاك تو به سر دارم، آوار نمیخواهد
4_5841247155687261546.MP3
7.26M
دروصف
حضرت ابوالفضل "ع"
باصدای محمد اصفهانی
مثل عبـــــاس ڪسی هست دلاور باشد
با همہ تشنگی اش یـــــادِ بـــــرادر باشد
مثل عباس ڪسی هست ڪہ سقا باشد
جگر سوختہ اش حــسرت دریـــــا باشد
مثل عباس ڪسی هست ابابیل شـــــود
بال و پر سوختہ، همسایہ جبرئیل شـود
هیچ ڪس مثل اباالفضـــل وفادار نبود
لایـــق تشنـــگی و اســم علمـــــدار نبود
هرڪسی خواست کہ فردا بہ شفاعت برسد
یـــا اباالفضــــــل بگوید بہ سلامت برسد
التماس دعا