eitaa logo
قَبَسُ النُّورِ
449 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
132 فایل
این کانال تحت إشراف #سید_سلمان_هاشمی امام جمعه شهرستان رامشیر می باشد. Eitaa.com/ejta_ir https://eitaa.com/seyed_salman_hashemi hashemi.ir" rel="nofollow" target="_blank">www.s-hashemi.ir سایت رسمی اینستاگرام www.s_hashemi.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✍یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت: بعداز فوت مرحوم شیخ،ایشان را در خواب دیدم... ⚠️ از او سوال کردم:شیخ در چه حالی؟ 💠گفت : فلانی من ضرر کردم! 🔰گفتم شما ضرر کردی؟! چرا ؟! 🌹فرمود: زیرا که خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آنها را دفع می کردم... 🔆ایکاش حرفی نمی زدم! ☘ چون الآن می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند در اینجا چه پاداشی می دهند.. @ejta_ir 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 📒برگرفته از کتاب کرامات معنوی،نوشته سیدعباس موسوی
🌷ندبه های انتظار🌷 🔴فرق اخلاق پیامبر با اخلاق سایر مردم!! 🌟حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : من آمدم که مکارم اخلاق را برای شما تمام کنم. ✅اخلاق رو تمام کردن: یعنی بر مبنای عقلانیت و عدالت پیش رفتن ، یعنی اگر به تو نیکی کرد تو هم به او نیکی کن.. 🌺اما مکارم اخلاق: یعنی مرزهای عقل و عدل رو بشکن..خوبی نکرده تو خوبی کن،بدی هم کرد باز تو خوبی کن.. ♨️یه پیرمرد یهودی بود که ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ، شکمبه گوسفند ﺭﻭﻱ سر پیامبر ﻣﻲ ﺭﻳﺨﺖ. 🌸یک روز پیامبر دید این مسیر رو راحت عبور میکنه،فرمود:چند روزی هست فلانی روی سر ما خاکستر نمیریزه. گفتند:مریض شده. پیامبر فرمود: خب باید بریم به عیادتش.. 🌸فهمیدی چی شد، جواب بدی رو با خوبی داد. ☀️ﺣﻘﻴﻘﺘﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺻﻒ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻧﺴﺎنی ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ: ﺇِﻧَّﮏ ﻟَﻌَﻠﯽ ﺧُﻠُﻖٍ ﻋَﻈِﯿﻢ / برﺍﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ دارای خلق بزرگی.‏(ﻗﻠﻢ -4) @ejta_ir 💠🔹🔹💠🔹🔹💠🔹🔹💠 📙گزیده سخنان استاد رائفی پور
🌷ندبه های انتظار🌷 🔴راز شیرین شدن عسل زنبور عسل! 🌸یک روز حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین على(علیه السلام)، در میان نخلستانها نشسته بودند. ✳️که یک وقت سر و کله زنبورِ عسلى ظاهر شد، و شروع کرد دور پیغمبر اکرم چرخیدن. 🌹پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا على ! مى دانى این زنبور چه مى گوید. 🌻حضرت على (علیه السلام ) فرمود: خیر. 🌺 پیامبر فرمودند:این زنبور امروز ما را مهمانى کرده و مى گوید: یک مقدار عسل در فلان محل گذاشته ام ، آقا امیرالمؤمنین را بفرستید، تا آن را از آن محل بیاورد. ✨حضرت على (علیه السلام) بلند شدند و آن عسل را از آن محل آوردند. 🌹رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:اى زنبور، غذاى شما که از شکوفه گل تلخ است. به چه علّتى آن شکوفه به عسل شیرین تبدیل مى شود؟ 🐝زنبور گفت : یا رسول اللّه ، شیرینى این عسل،از برکت ذکر وجود مقدّس ‍شما، و (آل ) شماست. ✨چون هر وقت ، مقدارى از شکوفه استفاده مى کنیم ، همان لحظه به ما الهام مى شود که سه بار بر شما صلوات بفرستیم. 🌷وقتى که مى گوئیم : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد به برکت صلوات بر شما، عسل ما شیرین مى شود... 🌻از امام صادق روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:از کشتن زنبور بپرهیزید،زیرا خداوند ارجمند به او وحی نمود و نه از شمار جنیان است و نه در زمره ی انسانها. @ejta_ir 🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻☘🌻 📕منبع: داستانهایى از صلوات بر محمد و آل محمد (ص )،ص ۲۱ 📒الخصال المحموده والمذمومه،ج 1-ص448،451،نوشته شیخ صدوق
🌟ندبه های انتظار🌟 🌺ورود آقا امام زمان عج به مجلس روضه و واکنش به عکس رضاخان ملعون ✳️آیت الله جاودان نقل میکنند: 🔆یک روزی در منزل ما اتاق روضه‌ای بوده. مثل هر سال روز سوم جمادی‌الثانی (روز شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها) روضه برقرار بوده‌است. 💠 مرحوم جد ما (مرحوم شیخ مرتضی زاهد) گوشۀ اتاق مشغول صحبت بودند. حدود ۲۰ نفری هم حضور داشتند. ♦️فردی بود به نام «آقا سید کریم پينه دوز». ایشان خیلی با امام زمان علیه‌السلام ارتباط داشت و بزرگان از علمای شهر به ایشان ارادت داشتند. آن روز ایشان اینجا بود. 🔆بعدها ایشان گفتند که من دیدم حضرت ولیعصر از دالان خانه تشریف آوردند به حیاط. مردم از راه معمولی‌ وارد اتاق می‌شدند. ♻️ پله‌ای داشت و از آن پله وارد اتاق می‌شدند. امام علیه السلام از آنجا نیامدند. اتاق درگاهی داشت. پایشان را در درگاهی گذاشتند (قدشان بلند است) و از آنجا داخل اتاق نشستند. ☀️تا پایان روضه حضور داشتند و در روضه‌ای که مرحوم جد ما خوانده بود، امام گریه کردند. بعد هم که روضه تمام شد ایشان برخاستند تا تشریف ببرند. 🔰 آقا سید کریم گفت که به دیوار یک تقویم آویزان بود. روی تقویم عکس آن ملعون (رضاخان) وجود داشت. 🌸 آقا با اوقات تلخی اشاره کردند که این چیست در اینجا؟! و تشریف بردند... 🌹حتی اگر ایشان یک بار به این خانه آمده باشند ولو این‌که آن زمین و آن سقف خراب شده، اما هنوز برکت وجود ایشان در این مکان هست ان شاء الله... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 📒به نقل از آیت الله جاودان @ejta_ir
🌿ندبه های انتظار🌿 🔴اهمیت صبر بر آزار و اذیت همسر 🌺امام باقر عليه السّلام فرمود: در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه‏ اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، ⚡️در اين هنگام پيرزنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمى‏كند؟ ✳️مردم گفتند: ما را به نزد او ببر گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد. ✨ ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت میکرد مى ‏ايستاد و دو ركعت نماز میخواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟ 🌿گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم. ✨گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد. 🌷فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند. ♻️گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟ 🌷گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست،جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند(مومن همیشه در بلا و سختی است)من هم خدا را شكر میکنم كه اذيّت‏ كننده ‏ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مى‏شد... 💠🔰💠🔰💠🔰💠🔰💠🔰💠🔰 📕مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، صص 287-288 @ejta_ir
🔴گاهی تحمل ، خودش نوعی است. 💥يكی از اولياء خدا كه بسيار مرد بزرگي بود و گفته اند امام زمان (علیه السلام) در تشييع جنازه ی او حاضر بودند 🌾همسر بسيار بداخلاقی داشت كه سی و پنج سال او را شكنجه ميداد ولی او تحمل ميكرد ! بله ،تحمل كنيد ، اصلا خيلی از اينها با تحمل و گذشت حل ميشود... گاهی هم اگر تحمل شود، مثل نماز شب برای انسان سلوك الی الله است.. " استاد فاطمی نیا @ejta_ir
✅اگر میخواهید بدانید ظرفیت روح شما چقدر است ☘پس بنگرید که در برابر سختی ها و مشکلات،طعنه های دیگران،متلک پرانی ها و ...چقدر تحمل دارید! 🔹هرچه تحمل و صبر شما بیشتر باشد و بتوانید واکنش نشان ندهید این نشان دهنده بزرگی روح شماست ♨️اما چنانچه با کوچکترین صحبت و مشکل از کوره در رفتید،جرو بحث کردید و اینگونه خودتان را تخلیه روانی کردید، 🔆نشان میدهد ظرفیت و قدرت روح شما بسیار کوچک است،سریع پر شده و سرازیر میشود! @ejta_ir
💥اهمیت نماز 🔸مردي تصميم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق عليه السّلام که رسيد درخواست استخاره اي کرد، ، آن مرد ناديده گرفت و به سفر رفت اتّفاقاً به او خوش گذشت و سود فراواني هم برد امّا از آن استخاره در تعجّب بود پس از مسافرت خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد و عرض کرد: يابن رسول الله ! يادتان هست چندي قبل خدمت شما رسيدم برايم استخاره کرديد و بد آمد، استخاره ام براي سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراواني کردم به من خوش گذشت. 🌷امام صادق عليه السّلام تبسّمي کردند و به او فرمودند: در سفري که رفتي يادت هست در فلان منزل خسته بودي نماز مغرب و عشايت را خواندي شام خوردي و خوابيدي و زماني بيدار شدي که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟ عرض کرد : آري . 🌷حضرت فرمودند: اگر خداوند دنيا و آنچه را که در دنياست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمي شد. 📗 جهاد با نفس/ج۱/ص۶۶ ☑️ @ejta_ir
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍* *🕋ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب* یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام مسجد جامع توبه مشهور است. علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت این نتیجه امانت داری و تقوای توست. از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید. کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند. ترک گناه به عشق مولا🌸 أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج ثواب نشر مطالب هدیه به امام زمان عج برای دوستانتون و گروه های که عضو هستید به اشتراک بذارید تا دوستانتون از این کلام زیبا و شیرین استفاده کنن سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه @ejta_ir
✨امام زمان در کنار قبر عمه اش✨ 💠 مرحوم حاج محمد رضا سقا زاده که یکی از وعاظ توانمند بود، نقل می کند: روزی به محضر یکی از علمای بزرگ و مجتهد مقدس و مهذب، حاج ملاعلی همدانی مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زینب (س) جویا شدم، او در جوابم فرمود: 💠 «روزی مرحوم آیت ا... العظمی آقا ضیاء عراقی (که از محققین و مراجع تقلید بود) فرمودند: شخصی شیعه مذهب از شیعیان قطیف عربستان به قصد زیارت امام رضا (ع) عازم ایران می گردد او در راه پول خود را گم می کند. 💠 حیران و سرگردان می ماند و برای رفع مشکل متوسل به حضرت بقیه ا. .. امام زمان (عج) می گردد. در همان حال سید نورانی را می بیند که به اومبلغی مرحمت کرده و می گوید: این مبلغ تو را به سامره می رساند. 💠 چون به آن شهر رسیدی، پیش وکیل ما حاج میرزا حسن شیرازی می روی و به او می گویی: سید مهدی می گوید آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالی ات را برطرف سازد اگر او نشانه خواست، به او بگو: امسال در فصل تابستان، شما با حاج ملا علی کنی طهرانی، در شام در حرم عمه ام مشرف بودید، ازدحام جمعیت باعث شده بود که حرم عمه ام کثیف گردد و آشغال ریخته شود شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردی و حاج ملا علی کنی نیز آن اشغال ها را بیرون می ریخت و من در کنار شما بودم! 💠 شیعه قطیفی می گوید: چون به سامرا رسیدم و به خدمت مرحوم شیرازی شرفیاب شدم جریان را به عرض او رساندم. 💠 بی اختیار در حالی که اشک شوق می ریخت، دست در گردنم افکند و چشمهایم را بوسید و تبریک گفت و مبالغی را برایم مرحمت کرد. چون به تهران آمدم خدمت حاج آقا کنی رسیدم و آن جریان را برای او نیز تعریف نمودم. او تصدیق کرد، ولی بسیار متاثر گشت که ای کاش این نمایندگی و افتخار نصیب او می شد. 🌸منبع : عباس عزیزی، 200 داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب( سلام الله علیها )، صفحه 174 و 175 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 @ejta_ir
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پندآموز مراسم عروسی بود پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد پیشش آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید. معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. و داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که شما ساعت را از جیبم بیرون می‌آورید و جلوی دیگر معلمین و دانش‌آموزان آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد و شما آبروی من را نبردید. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست ... چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. 💥تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید. درود بفرستیم به همه معلم هایي كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان مي كارند و هم تخم پاكي و انسانيت و جوانمردي را. @ejta_ir
✅جریمه تأخیر نماز اول وقت ✍يكى از دوستان شهيد رجائى چنين مى گويد: روزى حدود ظهر نزد شهيد بزرگوار رجائى بودم صداى اذان شنيده شد، در حالى كه ايشان از جايش حركت كرده، مى خواستند خود را براى اقامه نماز آماده كنند، يكى از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است سرد مى شود، اگر اجازه مى فرماييد بياورم. شهيد رجائى فرمود: "خير بعد از نماز" وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ايشان با چهره اى متبّسم و دلى آرام خطاب به من فرمود: "عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز نهار نخورم اگر زمانى ناهار را قبل از نماز بخورم، يك روز روزه مى گيرم." 📚روشهاى پرورش احساس مذهبى نماز، ص۲۹ @ejta_ir
🌻گريه تا گريه🌻 🖥بسيارند كسانى كه با تماشاى فيلم و سريالى و يا شنيدن موسيقى و ساز و آوازى اشك ريخته اند. 🕌اما آنان كه هنگام تلاوت قرآن و نجواى با پروردگار اشك مى ريزند،اشك و گريه شان متفاوت است. 🖤اولى دل را سياه مى كند و افسردگى مى آورد🖤 و 💖دومى جلايش مى دهد و افسردگى را مى زدايد.💖 @ejta_ir
اگه میخای بدونی تو کارت هست یا نه این حدیث رو داشته باش:👇 امیرمومنان علی(علیه السلام ) چهار علامت دارد: 🍀اگر تنها باشد اعمال خود را با کسالت انجام می دهد، 🍀و اگر در میان مردم باشد بانشاط انجام می دهد، 🍀هرگاه او را مدح و ثنا گویند بر عملش می افزاید، 🍀و هرگاه از او تعریف نکنند از آن می کاهد! @ejta_ir
🔴 حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!! از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد. روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟ حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟ حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟ عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم . امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد. 📚منبع:حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34 @ejta_ir
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃خداوند عهده دار کار حضرت یوسف شد. 🍃پس قافله ای را نیازمند آب نمود تا او را از چاه بیرون آورد 🍃سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود تا او را به فرزندی بپذیرد. 🍃سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا او را از زندان خارج کند 🍃سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود تا او عزیز مصر شود. 🍃اگر خدا عهده دار کارت شود همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند 🍃فقط با صداقت بگو کارم را به خدا می سپارم. 🍃خدایا فقط بودن تو ما را کفایت است. @ejta_ir
📚داستان ها وحكايت ها،صفحه۱۲۰ هنگامی كه حضرت ابراهيم علیه السّلام را در منجنيق گذاشتند،عمويش آذر آمدو سیلی محكمی به صورت او زد و گفت:از مذهب توحيديت بازگرد،حضرت ابراهيم علیه السّلام اعتنايی به او نكرد،در اين هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظاره‌گر اين صحنه باشند،همه موجودات از خدا تقاضای نجات ابراهيم علیه السّلام را كردند،از جمله زمين گفت: پروردگارا!بر پشت من بنده موحدی جز او نيست و اكنون در كام آتش فرو می رود،خطاب آمد:اگر او مرا بخواند،مشكلش را حل مي‌كنم،جبرئيل در منجنيق به سراغ او آمد و گفت:ای ابراهيم! به من حاجتی داری تا انجام دهم؟حضرت ابراهيم علیه السّلام گفت:به تو نه،اما به خداوند عالم آری!و هنگامی كه حضرت ابراهيم علیه السّلام به ميان آتش پرتاب شد،خداوند به آتش وحی فرستاد:سرد و سالم باش برای ابراهيم علیه السّلام در اين هنگام آتش خاموش و به محيطی آرام بخش تبدیل گشت و جبرئيل در كنار ابراهيم علیه السّلام قرار گرفت و با او به گفتگو نشست،نمرود از فراز جايگاه با خود چنين گفت:من اتخذ الها،فليتخذ مثل اله ابراهيم علیه السّلام اگر کسی می خواهد معبودی برای خود برگزيند،همانند معبود ابراهيم علیه السّلام را انتخاب كند. 📚تفسیر علی ابن ابراهیم جلد۲صفحه۷۳ @ejta_ir
✅ آثار زیارت عاشورا ✍ فرزند علامه امینی: پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، در شب جمعه ای قبل از اذان صبح، پدرم را در خواب دیدم و او را بسیار شاداب و خرسند یافتم. جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی گفتم: پدر جان در آن جا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟ فرمود: فقط زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون نیز توصیه می کنم که «زیارت عاشورا» را به هیچ عنوان ترک مکن. @ejta_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ماجرای جوان یهودی و رسول خدا بسیار شنیدنی👌 🎙حجت‌الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @ejta_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙به جوانان میدان بدهیم 🔹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند وقتی مبعوث شدم جوانان بودند که مرا قبول کردند و با من هم پیمان شدند و پیرمرد ها بودند که با من به مخالفت برخواستند و مرا انکار کردند. ┄┅═✧🌺یازهرا🌺✧═┅┄ ✅ @ejta_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی ▫️ موضوع :حجاب گفتاری ┄┅═✧🌺یازهرا🌺✧═┅┄ ✅ @ejta_ir
💚 امیرالمؤمنین امام على عليه السلام: ✍ عَوِّدْ اُذُنَكَ حُسنَ الاستِماعِ، و لا تُصغِ إلى ما لا يَزِيدُ في صَلاحِكَ استِماعُهُ 🔴 گوش خود را به خوب شنيدن عادت بده و به سخنانى كه شنيدن‌شان بر اصلاح و پاكى تو چيزى نمى‌افزايد گوش فرامده. 📘میزان الحکمه جلد ۳ صفحه ۲۱۹۱ @ejta_ir
💠شب اول قبر به روایت یک دختر💠 🌀علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت: 🍃در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد. 🍃این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. 🍃هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. 🍃پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟ ‼️ 🍃در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است. 🍃تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ 🍃آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید. 🍃من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. 🍃مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد. @ejta_ir