فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی بیبیسی خود را به آن راه میزند
بیبیسی فارسی اخیرا به بهانه پخش سریال خاتون و همزمانی آن با حمله روسیه به اوکراین این سریال را نقد کرده و جالب اینکه در سرتاسر این تحلیل بلند هیچ اشاره ای به سویههای ضداستعماری این سریال علیه اشغالگری انگلیس نکرده و مینویسد: در این سریال شخصیتهای منفی داستان روسها یا همپیمانان ایرانی آنها هستند!
سریال خاتون را اگرچه نمیتواند خالی از ایراد دانست اما تلاش کرده تا رذالتهای هر دو قشون اشغالگر ایران (انگلیس و.روسیه) در سال ۱۳۲۰ را نشان دهد.
با این حال بیبیسی فارسی در این تحلیل خود که گاه شکل خندهداری هم به خود گرفته، عامدانه از این وجه ماجرا چشمپوشی میکند و در کنایهای میکوشد وطنپرستی نمایش داده شده در سریال را «نوعی میهنپرستی عامیانه» که «بیشتر سر و شکل شعاری به خود» گرفته توصیف کند.
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
14.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لباسسبزها در کمین یقهسفیدها
تصاویری از دستگیری ابرمفسدان اقتصادی توسط سازمان اطلاعات سپاه و ۱۰ سال مبارزه با فساد
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقشه گنج زندگی
🎙 گفتاری از حجت الاسلام عالی
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داریوش مهرجویی: عصبانی شدنم، به دلیل اطلاعات غلط بود
🔹داریوش مهرجویی، کارگردان پیشکسوتِ سینمای ایران، با انتشار ویدیویی تازه، از اهالی سینما برای حمایت از خود تشکر کرد و از اکران فیلم «لامینور» در عید فطر سال آینده خبر داد و گفت: به من اطلاعات غلط دادند و من کمی غصهدار شدم، این، یک سوتفاهم بود که خوشبختانه رفع شد. الان خیلی خوشحالم ، همهتان را میبوسم و عاشقتان هستم.
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁
قسمت 10
ــ خانم رحمانی...
صدایش خش دار شده بود. چرا اینطور شده؟
یک لحظه به چشم هایش نگاه کردم.
درسفیدی چشم هایش رگه های قرمز ایجادشده بودکه تلفیقی از عصبانیت و غیرت رانشان می داد.
نگاهی به گوشی دستم انداخت.
–میشه بپرسم کی بود؟
انگار صدای گوشی ام بلند بوده و صدای آقای معصومی را شنیده است. نمی خواستم جوابش را بدهم ولی حالش طوری بود که دلم برایش سوخت. بی معطلی گفتم:
– من پرستاره دخترشم.
با چشم های متعجب پرسید:
–کاری که گفتید این بود؟
ــ بله، البته ماجرا داره من براش کار نمی کنم، فقط الان عجله دارم باید برم.
انگار خیالش راحت شد نفسش رو با صدا بیرون داد.
–خودم می رسونمتون، و بعدسریع ماشین را روشن کرد و حرکت کرد.
– من یه تاکسی دربست می گیرم می رم.
ــ فکر کنید من تاکسی هستم دیگه، فقط بگید کجا برم.
اخم هایش درهم بود و با سرعت می راند.
به طورناگهانی روی ترمززد زد. هینی کشیدم وپرسیدم:
– چی شد؟
ــ مگه دارو نمی خواستید؟
اینجا داروخانه هست، الان بر می گردم.
اصلا اجازه نداد من حرفی بزنم پیاده شدو رفت. رفتنش را نگاه کردم، شلوار کتان کرم با بلوز هم رنگش چقدربرازنده اش بود.
خوش تیپ و خوش هیکل بود.
و من چقدر باید جلو دلم را می گرفتم تا نگاهش نکنم.
به چند دقیقه نرسید برگشت.
نگاهش نکردم دیگر زیاده روی بود سرم راپایین انداختم و ازاین چشم چرانی خودم راسرزنش کردم.
همین که پشت فرمان نشست دارو تب بُر را روی پایم گذاشت. دوباره تپش قلب گرفتم.
زیر لبی گفتم:
– چرا زحمت کشیدید خودم می رفتم. "چقدر دقیق به حرفهای من وآقای معصومی گوش کرده بود."
اخمهایش کمی باز شد.
–اصلا زحمتی نبود.
مسیر زیاد دور نبود.
وقتی رسید سر کوچه گفتم:
– لطفا همین جا نگه دارید.
ــ اجازه بدید برم داخل کوچه، مگه عجله ندارید؟
ــ نه آقا آرش تاکسی که تو کوچه نمیاد.
لبخندی زدو گفت:
–باشه پس کرایه ی تاکسی هم میشه یه قرار ملاقات تو یه کافی شاپ.
تا خواستم مخالفت کنم، دستش را به نشانه خداحافظی بلند کردو رفت.
نمی دانستم باید چه کار کنم.
دلیلی نداردبه کافی شاپ برویم.
تصمیم گرفتم دفعه ی بعد که دیدمش مخالفتم را اعلام کنم.
@ekhlasse
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁
قسمت11
کلیدراداخل قفل انداختم و وارد شدم. همین که پایم راداخل حیاط گذاشتم. صدای گریه ی ریحانه را شنیدم.
حیاط خانه ی آقای معصومی کوچک و جمع و جور بود.
از در پارکینک به اندازه ی یک ماشین جا داشت و از در ورودی هم تقریبا از پشت در تا نزدیک سه تا پله ایی که حیاط را از ساختمان جدا می کرد پر از گل و گیاه بود.
بعد از گذشتن از سه پله، یک بالکن یک متری بود، که کنار بالکن هم با چند تا گلدان شمعدانی تزیین شده بود.
ساختمان کلا دو طبقه بود.
طبقه ی بالا خواهر ناتنی آقای معصومی و طبقه پایین هم خودشان زندگی می کردند.
زنگ آپارتمان را زدم.
آقای معصومی دررا باز کرد در حالی که بچه بغلش بود و روی ویلچر به سختی ریحانه را بغلش نگه داشته بود، سلام کرد.
جواب دادم و سریع بچه راازبغلش گرفتم.
ــ دارو گرفتید؟
ــ بله الان بهش میدم.
دستم را روی پیشانیه ریحانه گذاشتم کمی داغ بود.
ریحانه، بچه ی زیباو بامزه ایی بود. وقتی بغلش کردم آرام تر شد.
سرش راروی شانه ام گذاشت. موهای خرمایی و لختش روی چادرم پخش شد.
بدونه اینکه چادرم را عوض کنم. استامینیفونش را دادم. شیشه شیرش را هم دردهانش گذاشتم وروی تخت صورتی وقشنگش خواباندم.
کمکم آرام شد و خوابش برد.
آپارتمان آقای معصومی قشنگ بود.
سالن نسبتا بزرگی داشت با کف پوش سرامیک، فرش های کرم قهوه ایی که با پرده سالن ست بود.
دوتا اتاق خواب داشت که یکی مال ریحانه بود. اتاق زیبا و کاملا دخترانه، خدا بیامرز مادرش چقدر با سلیقه براش وسایلش را خریده بود.
چیزی به غروب نمانده بود. گرمم شده بود چادر و سویشرتم رت درآوردم و چادر رنگی خودم را از کمد بیرون آوردم و سرم کردم.
از اتاق بیرون امدم. بادیدن آقای معصومی تعجب کردم چون او به خاطر راحتی من، زیاد ازاتاقش بیرون نمی آمد. پایین بودن سرش باعث شد عمیق نگاهش کنم.
آقای معصومی سی و پنج سالش بود. پوست روشن و چشمای عسلیاش با ته ریش همیشگیاش به اوجذابیت خاصی می داد. متین و موقر و سربه زیریاش، باعث میشدمن درخانه اش راحت باشم.
سرش رابالا آوردو به دیوار پشت سرم خیره شدو گفت:
– می خواستم باهاتون صحبت کنم. رو ی یکی از صندلیهای میز ناهار خوری که با مبل های کرم قهوه ایی ست بود، نشستم و گفتم:
–بفرمایید.
دستی به ته ریشش کشیدوبالحن مهربانی گفت:
–تو این مدت خیلی زحمت افتادید. فداکاری بزرگی کردید. خواستم بگویم ریحانه دیگه بزرگ شده، دیگه خودم می تونم با کمک خواهرم ازش نگهداری کنم، نمی خوام بیشتر از این اذیت بشید. از یک سالی که قرارمون بود بیشتر
هم موندید، وقتتون خیلی وقته تموم شده.
ولی شما اونقدر بزرگوارید که حرفی نزدید.
@ekhlasse
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
࿐᪥•❣﷽❣•᪥࿐
✨ #حدیث_روز
🌺امام مهدی «عج» :
↫◄✓ و مقصد و هدف خود را با دوست داشتن ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید (و حرکت کنید )👌
و همانا شما را نصیحت کردم.💯✔️
📚احتجاج طبرسی ج۲،ص۴۶۶ بحارالانوار ج ۵۳،ص ۱۷۹
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#مهم و #خواندنی
خواب از دیدگاه طب👇
خواب هلاکت :🙄
🔻خوابیدن در هنگام غروب آفتاب و از نگاه اسلام و طب سنتی خواب هلاکت نام گرفته است.
خوابیدن در هنگام غروب از دیدگاه اسلام و متخصصان طب سنتی مرگ آورترین خواب نام گرفته تا حدی که فرد وقتی از خواب بیدار می شود احساس می کند در دنیای دیگری است و برای مدتی ذهنش پاک شده است و اتفاقات روز را به خاطر نمی آورد.
خواب در هنگام غروب سودا را در بدن افزایش میدهد و موجب بدخلقی میشود
خواب غفلت :
🔻خواب در مجالس پند و اندرز و خوابی که تمام زمان شب را در برمیگیرد.
خواب حسرت :
🔻خواب شب جمعه است که تمام ملائکه در زمین جمع میشوند تا حوائج زمینیان را بالا ببرند.
خواب شقاوت :
🔻خواب در وقت نماز صبح و ظهر و مغرب
خواب عقوبت :
🔻خواب بعد از نماز صبح (قبل از طلوع آفتاب)
خواب کسالت :
🔻خواب اول روز ( زمانی که برای کار و فعالیت است از 8تا11صبح)
خواب راحت :(قیلوله)
✅قیلوله( یک ساعت قبل از اذان ظهر)
خواب نعمت :
✅خواب هنگام صبح ( بعد از طلوع آفتاب نیم ساعت تا یک ساعت )
خواب رخصت :
✅بعد از نماز عشا تا یک ساعت قبل از اذان صبح که یک ثلث شب را شامل میشود.
از ساعت 9 شب تا 2 صبح و یا 10:30 شب تا 3 صبح بهترین وقت خواب در ایران است.
خواب لعنت :
♨️بین الطلوعین ( از سپیده اول صبح تا طلوع آفتاب)
آثار و برکات بیداری بین الطلوعین
بین الطلوعین فاصله زمانی از طلوع فجر و اذان صبح تا طلوع آفتاب است که حدود یک ساعت و نیم طول میکشد.
🔰در روایات از این زمان به ساعتی از ساعات بهشت یاد شده و آثار و برکاتی برای آن بیان شده که انسان به این نتیجه میرسد که اگر میخواهد خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختیها رهایی یابد میبایست در این ساعات بهشتی بیدار بماند؛
چرا که فرشتگان در حال تقسیم روزی هستند و اگر خواب بمانی از همه چیز باز ماندی.
زیانهای مالی: اگر کسی در این ساعات بخوابد نمیتواند از خود دفع شر کند و خسارتی که به اصل سرمایه او میرسد را برطرف کند.
📚 {خصال، ج2، ص622}
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🔺توافق وین روز یکشنبه یا دوشنبه هفته آینده اعلام میشود
سید حمید حسینی، عضو اتاق بازرگانی ایران:
🔹 احیای برجام به ایستگاه نهایی رسید و توافق ایران و کشورهای طرف مذاکره در وین روز یکشنبه یا دوشنبه هفته آینده اعلام میشود./خبرآنلاین
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تفاوت واکنش ملت ایران و اوکراین در زمان جنگ
🔺یاد و خاطره شهـدای بزرگمون
کـه نذاشتن یهوجب از خـــاکمون
رو از دست بدیم بـخیــر❤️
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دعای عجیب یک دختر برای مرگ پدرش!
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅