eitaa logo
اخلاص
458 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
21.8هزار ویدیو
188 فایل
مدیر کانال: @NSalam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌿می‌خواستند یوسف رو بکشند اما عزیز مصر شد. از نقشه های بشر نترس، اراده خداوند بالاتر از اراده تمام انسانهاست. 🦋وَقالَ الَّذِي اشتَراهُ مِن مِصرَ لِامرَأَتِهِ أَكرِمي مَثواهُ عَسىٰ أَن يَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَكَذٰلِكَ مَكَّنّا لِيوسُفَ فِي الأَرضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأويلِ الأَحاديثِ ۚ 👈وَاللَّهُ غالِبٌ عَلىٰ أَمرِهِ وَلٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد؛ و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم؛ و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم؛ 👈"خداوند بر کار خود پیروز است"، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند! سوره یوسف 21🌿 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
24.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اثبات بالا بودن هزینه سازش 🔺طنز بهانه‌گیری از غرب و در مقابل سیلی غرب به لیبرال‌های ایران با هر رفع بهانه 🌐 برش‌هایی از سخنرانی استاد رحیم پورازغدی؛ گزارش 18 سال مذاکره با توهم اعتمادسازی ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 کل مملکت دست رهبریه، پس اصلا چرا باید رای بدیم!! 🎙 پاسخ دکتر ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحلیلگر سرشناس استرالیایی: اسرائیل سگ نگهبان آمریکا در خاورمیانه است و تا زمانی که وجود دارد، خاورمیانه ناآرام خواهد بود! 💢"جان پیلگر" تحلیلگر و مستند ساز سرشناس استرالیایی در گفتگو با شبکه راشاتودی: 🔺" اسرائیل برای آمریکا اهمیت بسیاری دارد چرا که تضمین فروش سلاح در جهان است؛ اسرائیل نماینده و مدافع منافع آمریکا و غرب در خاورمیانه است و به همین دلیل نیز آنها با تمام وجود از آن حمایت می کنند" ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آفت های احزاب کشور 🔻 تأثیرات و انحرافات احزاب و جریان‌های سیاسی کشور به روایت حجت‌الاسلام والمسلمین پژمانفر ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون کات | وزرای اقتصادی روحانی چیکار کردن که مردم حتی اسمشون رو هم نمی‌دونن!! 🔴 تکرار نکنیم❗️ یه آزمایش اجتماعی ساده ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت سیزدهم دیگه حدودای ١١ بود که سعید و مریم و بچه ها از پارک برگشتند. این پارک رفتن کلی تو روحیه مریم تاثیر مثبت گذاشته بود. رو به بچه ها کرد و گفت: _بچه ها از بابا تشکر کردید که ما رو برد پارک؟ البته بچه ها از ذوق زیاد فراموش کرده بودند تشکر کنند. آخه بعد از مدت ها همراه بابا به پارک رفته بودند. با کلی هیجان و همه با هم شروع کردند به تشکر. _علی گفت بابا دستت درد نکنه. _بابا مچکریم. _فاطمه گفت بابا خیلی کیف کردیم، عالی بود. _ محمد هم با هیجان همیشگی اش گفت بابا بازم بریم. همین فردا شب. سعید هم سر حوصله به تک تکشون جواب می داد: _خواهش میکنم دختر گلم. قابلی نداشت پسر خوشگلم. باشه بازم میریم ان شاءالله ولی فردا شب نه. باشه برای زمان مناسب دیگه. مریم به بچه ها گفت که اول دستاشون رو بشورن و بعدش از سعید خواست که دستای محمد رو هم بشوره. سعید که رفت سمتش، محمد زد زیر خنده و طبق معمول فرار کرد و این اعتراض مامان رو در پی داشت: _ساعت ١١ شبه و شما دارید دنبال بازی می کنید؟ بعدش میثمو بغل کرد و برد تا تو ظرفشویی دستاشو بشوره. سعید هم بالاخره دستای محمد رو شست و لباسش رو عوض کرد. بعد اومد نشست و تکیه داد به پشتی. بلافاصله فاطمه پرید تو بغل بابا و با ناز همیشگی و مخصوص خودش گفت: _بابا فردا که تعطیله میای با هم بازی کنیم؟ بعدش میخواست یه چیزی بگه اما انگار تردید داشت بین گفتن و نگفتنش. بالاخره تصمیمشو گرفت و رو به سعید گفت: _بابا یه سوال بپرسم؟ _بپرس بابا جون. مریم که هنوز مشغول میثم بود با خودش گفت یعنی فاطمه چی می خواد بپرسه از سعید؟ علی هم حواسش جلب گفتگوی فاطمه و بابا شده بود. فاطمه که کمی هم بغض کرده بود ادامه داد: _بابا..... چرا دیگه با ما بازی نمی کنی؟ کمتر از چند ثانیه چشماش پر از اشک شد و ادامه داد: _چرا شبا اینقدر دیر میای و دیگه قبل از خواب برامون قصه نمیگی؟ سعید از شنیدن حرفای فاطمه حسابی تعجب کرده و تقریباً شوکه شده بود. بی معطلی فاطمه رو تو آغوش گرفت. سرش رو بوسید. در حالی که موهای فاطمه رو با دستش مرتب می کرد، گفت: _خب میدونی بابایی..... می خوام بیشتر کار کنم تا پولمون زیادتر بشه و بتونیم یه ماشین بزرگ تر بخریم و وقتی میریم مسافرت تو ماشین جا دار راحت تر باشیم. علی هم وارد بحث شد و گفت: _بابا ما اصلاً نمی خوایم ماشینمون بزرگ تر باشه. همین ماشینی هم که داریم خیلیا ندارن ولی باباهاشون باهاشون بازی می کنن. مریم از تو آشپزخونه به دقت صحبت های بچه ها با سعید رو دنبال می کرد اما مصلحت نمی دید بیرون بیاد. فاطمه که حسابی اشکاش جاری شده بود مجدداً رو کرد به بابا و گفت: _آره بابا ما نمی خوایم ماشینمون رو عوض کنیم ولی به جاش مثل همیشه با هم بازی کنیم. باشه بابا؟ باشه؟ مریم هم اومد تو اتاق. نشست کنار دیوار تا لباسای میثم رو عوض کنه. اما خودش رو زد به اون راه و انگار صحبت بچه ها رو نشنیده و وارد بحث نشد. در واقع بچه ها حرف دل او رو می زدند. دل سعید اما آشوب بود. حالا دیگه کاملاً مطمئن شده بود که در حق مریم و بچه ها حسابی کوتاهی کرده. لبخند سردی زد و گفت: _بذارید با مامان هم مشورت کنیم ببینیم نظرش چیه؟ علی پرید وسط که: _من مطمئنم مامان هم ناراحته. خودم چند بار دیدم که با هم صحبت می کردید و به شما گفت که لازم نیست ماشینمون رو عوض کنیم. اصلاً بابا مگه خودتون قبلاً نگفتید که روزی همه دست خداست و خودش هرطور صلاح بدونه به بنده هاش روزی میده؟ مریم اما هم چنان ساکت بود و سردرگم. تو فکر عمیقی فرو رفته بود. این اولین بار بود که بچه ها از سعید انتقاد می کردند. اون هم این طور مستدل و منطقی. خوشحال بود از اینکه بچه ها اینقدر فهمیده شده ن. از طرفی هم ناراحت بود از اذیت هایی که بچه ها در دوری پدرشون متحمل شدند. از همه مهم تر اینکه چندین بار عین همین حرف ها رو به سعید گفته بود و تاثیری نذاشته بود. اما بچه ها امروز غوغا کردند. مریم رو به بچه ها کرد و با لبخند و مهربونی همیشگی و اندکی دوراندیشی گفت: _ببینید بابا چون ما رو خیلی دوست داره میخواست ماشینو عوض کنه. حالا که شما مخالفید منم هر تصمیمی که بابا بگیره باهاش موافقم. سعید لبخندی زد که نشون از رضایت درونیش داشت. بعدش گفت: _منم با نظر شما و مامان موافقم ولی چون با شرکت قرارداد بستم تا ٨ ماه دیگه نمی تونم ساعت کاریم رو تغییر بدم. اما قول میدم بعد از ٨ ماه دیگه تمدید نمی کنم. حالام پاشید برید بخوابید که فردا ان شاالله می خوایم کلی با هم بازی کنیم. ❤️ ادامه‌ دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 امام خمینی(ره): با سلاح و جهاد و و مقاومت بر دشمنان حمله برید که انْ تَنصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ ♦️ ما با دست خالی بر این قدرت شیطانی که همه قدرتها دنبال او بودند، غلبه کردیم و این نبود جز اینکه ملت ما همراه با هم بودند و مشکلات را با صبر و با اتکال به خدای تبارک و تعالی حل کردند ۲۱مهر۱۳۵۹ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🇮🇷🌸 🍀 💢 پیام روز 💯 وحشت غرب از روی کارآمدن دولت انقلابی!! 🍃🌻🍃 ✅ با همت و پیگیری قوه قضائیه و مجلس انقلابی هر روز به لیست کارخانه های احیا شده که در اثر واگذاری غیرقانونی و رانتی یا سوء مدیریت مجریان تعطیل شده بودند اضافه می‌شود. این نشان می‌دهد ادعای "خالی بودن خزانه" یا "عدم امکانات و خطر قحطی در کشور" تنها یک فریب و آدرس غلطی است که برای توجیه ناکارآمدی و فرصت سوزیهای دولت مطرح می‌شود. 🌀سفیر انگلیس در جمع سفرای اروپایی گفته بود: ما ترسی از هسته ای ایران نداریم. ترس ما از شکل گیری دولت انقلابی و روی کارآمدن افراد انقلابی در ایران است چرا که این افراد ذره ای به غرب وابستگی ندارند و مردم ایران را به سمت استقلال و همبستگی سوق می‌دهند. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
‏- پس ما خیالمون بابت دلار ۱۰۰ هزار تومانی راحت باشه آقای رئیس جمهور؟! + بله، ما... - همون «بله» رو میخواستم. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌸 🍀 ✅ 🍃🌻🍃 🌺 پاسخ زیبای امام خمینی رحمةالله به کسی که میگوید اگر تأیید صلاحیت نشوم؛ در انتخابات شرکت نمی‌کنم‼️ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅