eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت51 امشب همه دور هم جمع شده بودن تا محمد مهدی صوری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 با خنده های بی جون از اتاق رفتم بیرون هر پله ای که میرفتم پایین طپش قلبم شدید تر میشد همه توی سالن نشسته بودن و هرکسی مشغول صحبتی بود این بین تنها مامان و احسان بودن که عمیقا غرق در تفکر ساکت نشسته بودن زن دایی با چادر سفید زیبایی حجاب گرفته بود کنار دایی محسن که با استرس پاشو تکون میداد نشسته بودن سپیده و آقا طاها خنده به لب پچ پچ میکردن خاله لیلا و خاله سهیلا و مامان مهری درحالیکه شیرینی میخوردن و میوه پوست میکندن باهمدیگه صحبت میکردن امان از پدربزرگ خان که تا عمر از خدا گرفته سکوت کرده و غم تک تک اعضای خانواده رو به دوش کشیده و تنهایی کمر خم کرده در برابر همه ی ناملایمات زندگی امروز ولی به اصرار مامان و مامان مهری کت شلوار زیبایی پوشیده بود و صدر مجلس خواستگاری اخرین نوه اش نشسته بود و اقا محمدصادق خان بود اخر از همه محمد مهدی رو دیدم با تیپ آبی مشکی و موهایی که شلخته شونه بود و تو صورتش ریخته بود ساکت بود و نگاهش به سمت ما با دیدن منو راضیه نگاهشو نگرفت راضیه با ارنج زد تو پهلوم نگاه چقدر نگاهت میکنه عوضی از کی تاحالا این خوش اخلاق شده ما نمیدونستیم چه دل خجسته ای داشت بعد از محمد مهدی اولین نفر خاله لیلا متوجه اومدنمون شد و جمع رو با خبر کرد ماشالله ت باشه خاله چقدر زیبا شدی لبخندی زدم و خودمو به دایی محسن رسوندم بدون معطلی در آغوشم کشید و روی موهامو بوسید آروم زیر گوشم زمزمه کرد با شنیدن این خبر انگار بیست سال جوونتر شدم ممنون دایی جون بعد از اون زن دایی پروانه سخاوتمندانه آغوشش رو برام باز کرد با شیطنت دم گوشم گفت نگفتم مخشو بزن فقط گفتم باهاش حرف بزن بیشتر بهم سر بزنه تو که آشو با جاش بردی شیطون خندم گرفت از تعبیرش آروم ببخشیدی گفتم و از آغوشش اومدم بیرون خاله سهیلا با دیدنم شروع کرد به کل زدن و بعد از اون خاله لیلا و بعد هم نقل پاشی سپیده و راضیه دستی از پشت بازمو گرفت و بردم سمت محمد مهدی احسان بود و با لحن نه چندان دوستانه ای بلنند گفت دایی اگه اجازه بدین محرم بشن ما که حرفامونو زدیم این دوتا هم که موافق هستن 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
|•♥️🌱•| | | " حــــجـــاب " یادگار حضرت زهـــراست ایــمان زن وقتی کـامل میشود کـه حجابش راکامـل رعـایت کند.. کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🌹 نامت به هر زبان که میشنوم گریه میکنم بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است... 🏴😭 🍃 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 📍سند ۲۰۳۰ یعنی شما توی کلاستون، برای غرب سرباز درست کنی...❌ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
ایراݧ بمانم؟ ڪربلا تعطیڵ؟ نہ!.. بیقرارم میڪند حتے تصوّر ڪردنش! 🏴اللهم ارزقنا توفیق زیارت کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
کاش ‌قبل‌ از‌ اربعین‌ یک خوش‌ خبر ‌پیدا‌ شود تا‌ بگوید زائران ؛ باز‌ است‌ راه‌ کربلا ... 🍃 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🍃 خیلی وقتها ایستادن پای یه کار خوب،پای اعتقاداتمون،آسون نیست؛ 👈حتی ممکنه سختی‌ها ببینیم و کنایه‌ها بشنویم... اما👇 یادمون باشه که امام حسین (ع) می‌فرمودند: فرزندم، در راه حق پایداری كن، هـرچنـد تلـخ باشـد . . . 🌸🍃 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
•﷽• دلش را داغ و غم بیت الحزن ڪرد وجودش را پر از رنج و محن ڪرد نمی دانم چگــونه با چـه حالی تن صـد چــاڪ بابا را ڪفن ڪرد😞🖤 ‌ ،تسلیت‌باد. کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🍀 بہشت مےتواند همینجا باشد..😊 درون قلب های ما ❤️ میان چشمان تو 👀 در بین دستان من 👐 توی کوچہ خیابان ها 🏠🏡 و دربین همین آدم ها 👬👭 فقط کمے چاشنـے مےخواهد؛ 🍃 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت52 با خنده های بی جون از اتاق رفتم بیرون هر پله ای
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 قلبم شکست چقدر زود احسان اومد و گفت محرم بشن چقدر زود خواست خواهرش صیغه بشه چقدر درد داشت تعجب بقیه از این اقدام عجولانه ی احسان دایی محسن دستی به ریشهای نداشته ش کشید و با نگاه به پدربزرگ جواب داد هرطور خان صلاح ببینه منم حرفی ندارم فقط اینکه الهه دایی تو مشکلی نداری؟ با فاصله ی پنج انگشتی از محمدمهدیِ سکوت نشکسته نشسته بودم و انگشتامو دور هم میپیچوندم و خون دل میخوردم چه حرفی دایی این دوتا حرفاشونو زدن دایی تشر زد احسان من از شما نپرسیدم مامان تشر زد احسان بذار بچه م خودش بگه بابا بزرگ هم با گفتن لا اله الا الله اعتراضشو اعلام کرد نه دایی جون هرطور صلاح میبینید درسته خواست غائله ختم به خیر بشه گذشتم از هر حقی که داشتم پس به امید خدا یه صیغه محرمیت بخونید کاراتونو که درست کردین دائمش کنید اقا سیروس همیشه پدر من بود همیشه میگفت در کنار رضا و راضیه من الهه و احسان هم دارم راستی رضا امشب کجا بود؟؟ پوزخندی زدم من انقدر سمن داشتم که یاسمن توش گم بود هر جا که باشه خدا پشت و پناهش باشه پدربزرگ از پشت عینک نگاهم کرد اگه امادگی داری صیغه رو قرائت کنم بابا؟ بابا؟ چه کلمه ی تلخ و نا آشنایی بود تلخی گلومو قورت دادم و بزور گفتم بله بخونید 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞