eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
[•🌼•] من‌تورادیدم‌ وآرام‌بہ‌خاڪ‌افتادم وازآن‌روزڪھ‌دربندِ‌توام‌آزادم♥! (: |پَـــْروٰاز رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
||✨بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمن‌الرَّحیم🧿🦋|| ||✨روزتون‌بخیر😍✋🏻|| ||✨سلام❤️||
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت535 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) محمدمهدی با شنیدن این جمله از زبون بابا انگار ولتاژ سنگینی به قلبم متصل شد سرجام میخکوب شدم این جمله یعنی آقا محسن خبرداشت قاتل پدرم کیه و سالهای زیادی پنهون کرده حقیقت رو الان دیگه به فکر این نبودم که مامان عقیله چه جوابی بده به درخواست تجدید فراش آقا محسن و بعد از اون چه بلایی سر پروانه خانم بیاد الان تنها موضوعی که قلبمو داشت از جا میکند فکر کردن به این بود که اقا محسن قاتل پدر منو، قاتل برادر خودشو میشناخت و اجازه داده بود سالهای سال ما تصور کنیم بابای الهه قاتل بوده و عمه ملیحه با اون زندگی نکبت بارش خون بس ماجرا شده دست گذاشتم روی قلبم بلکه از ذق ذقش کم بشه برگشتم سمت آقا محسن ناباور نگاه کردم به چشمهای آرومش و همزمان شد با قیام مامان عقیله ام _فکر نمیکردم قاتل محمد مهدی هنوز هم برای شما با ارزش باشه اینهمه وقاحت تازه پیدا شده بود یا قبلا تو شخصیت بابا بوده من نمیدیدم _محسن نگو که حقیقت این موضوع هم از ما پنهون کرده بودی بیچاره عمه ملیحه داشت دست و پا میزد تا مهر خون بس از پیشونیش پاک بشه _من پنهون کاری نکردم ملیحه، برای خودمم تازه رو شده قضیه نتونستم ساکت بمونم _توقع داری باور کنیم؟ چرا به من حساس بود _من دروغ میگم پسر؟ چرا جواب دادم _از خودتون بپرسید مامان عقیله اخم کرد به بی احترامیم شرمنده نبودم از واکنشم _نتیجه تربیت پروانه این نمیشه _نتیجه ی فداکاری های پروانه تو خونه ی شما هم این نمیشد عصبانی شد _حرف مفت نزن محمد مهدی برای پروانه کم کاری نکردم پوزخند زدم _فقط هوس زن دوم به سرت نزده بود که به لطف خدا تکمیل شدین منتظر نموندم تا چشم تو صورتش باشه و پیشمون بشم از درشتی که بار عموم کردم دست پروانه رو گرفتمو رفتم بیرون 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ رمان دختر شیطون پسر مذهبی_غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
| 🦋 | 💫 | 🌸 جنگ نࢪم تفنگ نمے‌خوآهد، چآدࢪ مےخوآهد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 〖 〗 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
[•♥•] مـٰاییم‌نَوایِ‌بــےنوایــے بِسم‌اللھ‌اگرحَـریف‌مـٰایــے😎👊🏻! - 💣' 🔥! °• •↻🔗🦋⇩ 𝖏𝖔𝖎𝖓➺°.•| °• رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| 👭🏻 | 🦋 | 💫 | 🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 〖 〗 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| 🌻 | 🌼 | ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بٻخٻآل هࢪ چے ڪہ خوآسٺے و نــشد، وآسٺ بہٺࢪشو گذآشٺہ ڪــــــنآࢪ.. 〖 〗 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
| 💫 | 🦋 | ✨ شهيد دكتر آقا مصطفي چمران: مےگوٻند ٺقوآ از ٺخصص لآزم‌ٺࢪ اسٺ آن ࢪآ مے‌پذٻرم امآ مے‌گوٻم: آن‌ڪس ڪہ ٺخصص ندآرد و ڪآࢪے ࢪآ مےپذٻࢪد بےٺقوآسٺ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 〖 〗 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت536 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) الهه بعد از رفتن مهدی دایی محسن جوری بود که کارد میزدی بدنش خون نداشت _اینه شیرپسرتون که پاش وایسادین؟ عقیله خانم تکون خورد _زیر دست شما بزرگ شده خان‌ عمو دایی محسن با عصبانیت بلند شد _درشت میگی عقیله عامرخان با آرامش کنترل شده گفت _محسن بذار احترامت سر جاش بمونه دایی برگشت سمتش _نخوام بمونه چی میگی؟ _داداش آروم باش _آروم نیستم وقتی پسری که بزرگ کردم خودشو عقل کل میبینه _اگه عقل کل نبینه جای تعجب داره اقا محسن هیچوقت فکر نمیکردم عقیله بانو بتونه سینه سپر کنه مقابل کسی _پس یاد گرفته؟ _یاد گرفته مردونگی کنه پای ناموسش دیدین که پروانه رو برد _مردونگی کرد که الهه رو زجر کش کردن دم نزد _دم بزنه برای زن مردم؟ سکوت عجیبی اندرونی رو گرفت انگار به انی خالی از سکنه شد مامان مهری حالش خوب نبود نفس هاش به شماره افتاده بود _محسن جان _مامان نگو آروم بگیرم _بگم چشمت دنبال ناموس برادرت باشه وقتی پسرشو خودت بزرگ کردی؟ دایی محسن هم مریض قلبی بود چرا کسی آرومش نمیکرد اون اشتباه میکرد ولی قلبش به باتری وصل بود عقیله خانم چند قدم برداشت سمت بیرون پشت به جمع زبون باز کرد _آقا محسن راز مگوی شما بیست سال پیش برای من فاش شده و لب بستم تا جنگ نگیره بین این دو طائفه بد کردم اجازه دادم مهدیم فکر کنه شوهر عمه اش قاتل پدرش بوده ولی مصلحت همین بود حالا هم جواب تمام سوالاش با خودتونه و کلام اخر اینکه دور منو خط بکشید بذارید پروانه از بودن کنارتون آرامش بگیره 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ رمان دختر شیطون پسر مذهبی_غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
||✨بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمن‌الرَّحیم🧿🦋|| ||✨روزتون‌بخیر😍✋🏻|| ||✨سلام❤️||
| 🦋 | 💫 | 🌸 | 🤩 بہ خودٺ بگو: من ملڪہ‌اے👸🏻 از جنس المآسم..💎 هٻچ چٻزے نمےٺونہ⚡️ منو بشڪنہ!🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 〖 〗 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
نباید اتفاقی بیوفته که مردم به اسم تدبیر اسیر بی تدبیری بشن! 🎞📽 🌿 رمان دختر شیطون_پسر مذهبی و غیرتی 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3