『.🌙🧡🌼°•
.
.
بَندھیخداباشدرھمہحٰال؛
چراڪھخداۍٺوبودهدرھمہحال😌☘
#یارَفیقَمَنلـٰارفیقَلھ
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
●〖 #شهــــادت
آمدنی نیست رسیدنی
است!
باید آن قدر بدوی تا
به آنبرسی...
اگر بنشینی تا
بیاید همه #السابقــون میشوند
میروندو تو جا میمانی🥀...!〗
#جانمــانیم ...
#حاجحسینیڪتا
#اللهمالرزقناشهادتفےسبیلالله🍃
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
چشم باز میکنیم
تو نیستی
این تلخ ترین
حادثہ هر روزِ ماست...!!![💔]
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#رهبـرانہ{😍•}
♥️•|ـجآنِے|
ـۊَ
🌿•|ـدِݪۍ
😍|| #ـاۍ۰دڸ۰ۅ۰جـآڹم۰ـهمۿ۰ٺۊ
مولانا🌙
🌈/ʝסíꪀ➘🦋
|❥
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت161 #نویسنده_سیین_باقری مامان دراز کشیده بود من ک
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت162
#نویسنده_سیین_باقری
سرمو گذاشتم روی پاش و نفس راحتی کشیدم
دستشو گرفتم گذاشتم روی موهام چشمامو بستم و بوی مرطوب کننده ای که زده بود دستهای سفید و سرخ شده ای که حاصل شستن لباس با دست بود؛ کشیدم به شش هام و گفتم
_نوازش کن مهدیتو بذار غم دلش کم بشه
_حسرتم نرسیدن به غم دل مهدیمه
_رسیدی عزیزم کم نداشتم تو زندگیم
_پروانه بالای سرت بوده جانِ مادر
_پروانه نگو جانِ دل؛ فرشته بوده
_فرشته بوده که تو شدی حاصلش
غلطی زدم و به پهلو خوابیدم از پنجره غروب خورشید رو نگاه کردم
_درد داره از تو چنگت در بیارن
دستی به موهام کشید و مادرانه جواب داد
_تو چنگت نبوده عزیز مادر
نالیدم
_بود بود بخدا بود
_دلتو بسپار بخدا
_آشوبم
انگشت برد تو موهام و اروم اروم نوازش کرد
_روزیکه خان اون عمارت به جرم دست کجی از در خونه ش پرتم کرد بیرون و زجه و ناله هامو نشنید فهمیدم ظالمه و دلسنگ
کسی هست که قرار نیست حرف بشنوه و فقط اقدام میکنه
خان وفایی حرف نمیشنوه جان مادر
اگه حرف گوش بده و دل بده به دل آدم باید ازش تعجب کرد
حیف از دختر ملیحه که سرنوشتش عین روز برام روشنه
دلم لرزید
_نگو عزیزم نگو بند دلمو پاره نکن
حرکت دستاش متوقف شد
_میگم که بدونی برای جنگیدن هفت خان رستم در پیش داری هفت خان رستم
اشک دور مردمک چشمم حلقه بست
_آماده ی این میدونم که از همین ابتداش میدونم بازنده ام
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
🔻پدر شهید دانشگر: پسرم مقید به شرعیات و فرائض بود و هیچگاه ندیدم که #نماز اول وقتش ترک شود. همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن نماز اول وقت تشویق و ترغیب میکرد.
صدای اذان همیشه در تلفن همراهش پخش میشد. یادم است پس از شهادتش، نیمههای شب که همه خواب بودند با صدای اذان بیموقع از خواب بیدار شدم و به حیاط خانه رفتم تا ببینم اذان مسجد است یا نه! علی الظاهر صدا از جای دیگر بود که پس از جستجو تلفن همراه عباس را که در چمدانش بود یافتم و آن صدای اذان از این تلفن بلند میشد.
ساعت اذان مطابق برساعت شرعی منطقه حلب سوریه بود.
خدا را بخاطر این قربانی پاک شکر کردم و با خودم گفتم «یا قابل القربان...»
#شهید_عباس_دانشگر
#درس_اخلاق
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
تنهایی یعنی کسی نباشد از رنجهایت برایش بگویی، یا شادیهایت را به او ابراز کنی. خدا گاهی عمداً انسان را تنها میگذارد تا با خودش مناجات کنیم.
استاد #پناهیان
#عکس_پروفایل #پسرونه 😎
#أمةالرحمن😌
💭
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#شهیدانہ💚🍃
كفشهاےِ شهید #همت
در این دنیا مےشود
خوب پوشید ، خوب خورد👌🏻
سفر رفت خوش گُذروند،
كاملاً آزادے كہ دوست دارے
رو انتخاب كنے√
امّـا بعید میدانم
راھِ خدمت و جهآد با آسایش
و تجملات و تن پرورے
تناسُب داشتہ باشہ..🎈
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#پس_زمینه✨
رفیق شهید
شهید حاج قاسم سلیمانی🌱
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#بیوخاص
My God, if you hold my hands
No one underestimates me
خُـدایمندستانتکهمالمنباشَـد؛
هیچکسمَـرادستکم نمیگیرد..
♥^_^
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت162 #نویسنده_سیین_باقری سرمو گذاشتم روی پاش و نفس
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت163
#نویسنده_سیین_باقری
_سلام خانم جان ماهرخ خانم گفتن این لباسا رو بدم شما بپوشید
نگاهی به لباسای توی دستش انداختم و زیرلب تشکر کردم و منتظر موندم تا بره بیرون
مکثش باعث شد بپرسم
_مشکلی پیش اومده؟
گیج جواب داد
_نه خانم جان چطور مگه؟
_اخه من با شما کاری ندارم میتونید برید
_اها نه خانم میخوام کمکتون کنم لباستونو بپوشید
نگاهی به ساعت انداختم وقت نماز رد شده بود
_میخوام نماز بخونم بعدا صداتون میزنم
چشمی گفت و به سرعت لباسو گذاشت روی تخت خواب و رفت بیرون
حجاب کردم و بیصدا رفتم اتاق مامان
روی سجاده ی سبز رنگش نشسته بود و انگار داشت زیارت عاشورا میخوند
کنارش چارزانو نشستم
دعا خوندنشو قطع کرد و با مهربانی رو اوورد سمتم
_جونم مامان
_مامان بنظرت شب قرار چیکار کنن
_نمیدونم جان دلم ان شالله خیر باشه
_احسان کجاست؟
_نمیدونم این پسر چی تو کله ش میگذره چشم رو هم نذاشته پا شد رفت پایین گفت با صابر نمیدونم ناصر قرار داره
صدای تق تق در اتاق اجازه نداد ادامه بدیم حرفامونو
_سلام اقا میگن زودتر اماده باشید برای شام تشریف بیارید پایین مجلس شروع میشه
بدون اینکه جوابی بگیره رفت از اتاق بیرون
مامان از روی سجاده بلند شد چادرشو داد دستم
_نمازتو بخون بریم
حواسم پی مجلس بود تفهمیدم چجوری نمازمو خوندم و سجاده رو جمع کرده و نکرده پریدم تو اتاقم
لباس رو از کاورش در اووردم
پیراهن بلندی بود با رنگ مشکی براق که دور یقه و آستینش سنگ و مهره کار شده بود
با روسری قواره بلند سورمه ای
تند تند لباسو پوشیدم و موهامو شونه زدم بالای سرم جمع کردم
روسری رو جوری تا زدم تا تمام بالاتنه ام رو بگیره و حجابش کامل باشه
گیره ی روسری خودمو برداشتم و محکمش کردم
کفش پاشنه صافی که گذاشته بودن رو پوشیدم و با بسم الهی رفتم بیرون
همزمان با من مامان هم اومد بیرون کت و دامن بلند مشکی پوشیده بود روسریشو هم لبنانی پیچیده بود دور سرش تنها زیبایی صورتش سورمه ای که بود که همیشه به چشم داشت
لبخندی زد اومد سمتم
_قربونت برم نازم
لبخند دندون نمایی زدم و در اتاق احسانو کوبیدم
منتظر جواب نموندم وارد اتاق شدم اخرین لحظه ای بود که شلوارش رو میکشید بالا
_هووووو مگه طویله است
_مگه گاوی
هر سه مون خندیدیم
دکمه شلوارش رو بست و اومد سمت آیینه
یقشه گرفتم کشیدمش بیرون
_خوشکلی بابا بریم که دارم از فضولی میمیرم
از سالن سوم رفتیم سالن هم کف
صدای شلوغی و همهمه میومد
_حتما جمعیت زیادی هستن
مامان اهی کشید و در جواب احسان گفت
_احساس غربت دارم
احسان سر مامانو بوسید و خوشحال گفت
_من همراهتم جون دلم غصه ات کم باشه
پیش بینی احسان درست بود جمعیت بالای ۳۰ نفر توی سالن جمع بودن
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞