🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت59 بعد از خوندن نماز لباس مناسبی پوشیدم و رفتم پای
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت60
تعجب کردم محمد مهدی این اخلاق خوبشو از کجا آوورده بود
چیزی نگفتم بعد از خوردن شام محمد مهدی بلند شد رفت سمت باغ
زنگ زدم برای مامان جواب نداد
احسان جواب نداد
مامان مهری و بابابزرگ هم همینطور
نگران شدم جایی قرار نبود برن یعنی توی اون چند دقیقه که من نماز خوندم رفتن بیرون؟
عجیب بود باید میدونستم چه اتفاقی افتاده
برای همین بعد از جمع کردن میز رفتم توی باغ تا دنبال محمد مهدی بگردم و از اون بپرسم
تو اون تاریکی تنها جایی که میتونستم پیداش کنم تاب بلند وسط درختای چنار بود
حدسم درست بود
تکیه به بلند ترین و پیرسال ترین درخت چنار پشت به من ایستاده بود و دود اطراف صورتش خبر از سیگاری میداد که بین لباش آتیش خورده بود
نمیدونستم سیگار میکشه در واقع تا حالا ندیده بودم
پام روی سنگی لغزید که باعث شد برگرده پشت سرشو نگاه کنه
با کنایه بهم گفت
بهت یاد ندادن هرجا خواستی وارد شی اجازه بگیری؟
سرمو انداختم پایین و با قفل کردن دستام توی همدیگه ژست مظلومیت گرفتم
ببخشید
نمیبخشم حرفتو بزن
هم ترسیدم از لحن غضبناکش هم بهم برخورد
زیر لب گفتم
هیچی
عقب گرد کردم تا برگردم که گفت
حرفتو بزن گفتم
ادامه دادن رو جایز ندونستم و دوباره برگشتم سمتش
تو نمیدونی مامان اینا کجا رفتن؟
هیچکدوم جواب نمیدن گوشیاشونو
سیگارو زیر پای راستش خاموش کرد و با پوزخندی گفت
دوس داری بدونی؟؟
چشمامو تیز کردم و نگاهش کردم
اگه بگی اره
دستاشو برد تو جیبش و اومد طرفم
رفتن جشن تولد
کمی فکر کردم
تولد کی؟چرا ما نرفتیم؟
دوباره پوزخند زد
صلاح نبوده
گیج پرسیدم
یعنی چی؟
اومد و مماس با صورتم ایستاد و زل زد تو چشمام
یعنی صلاح نبوده تو بری تولد رعنا نامزد اقا رضا
اقا رضا رو با تاکید گفت
بعد هم از کنارم رد شد و رفت داخل ساختمون
آروم آروم نشستم روی زمین و دستت انداختم دور زانوهام
چونه مو گذاشتم روی دستم و نگاهمو دوختم به تابی که همراه با باد آروم آروم تکون میخورد
یه لحظه به زندگی رضا حسودیم شد من کجام و اون کجا
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
🌱آغازِ روزمـ...
... بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ ...
استــ....
امام صادق(ع): سنگین ترین عملی که روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته می شود صلوات بر محمد (ص) و اهل بیت ایشان است.
#صبح_نو🍃
⏳امروز پنجشنبه
۲۷ شهریور ۱۳۹۹
۲۸ محرم ۱۴۴۲
۱۷ سپتامبر ۲۰۲۰
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#امام_زمانی ❤️
آمادگی پذیرش حکومت جهانی حضرت🌍
اللهم عجل لولیک الفرج🌼💛
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
سلام امام زمانم
سلام بر مولایی که تنها نشان باقیمانده از دین و حجّت های خداست.
سلام بر او که گنجینه علم الهی است...
به امید دیدن روز ظهور روزی که دین و ایمان جانی تازه می گیرد…
💐الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💐
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت60 تعجب کردم محمد مهدی این اخلاق خوبشو از کجا آوو
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت61
منتظر برگشتن مامان اینا موندم ولی خبری نشد ظاهرا بهشون خوش گذشته و قصد برگشتن نداشتن
بلند شدم رفتم توی ساختمون اولین چیزی که نظرمو جلب کرد تلویزیون بود
روی مبل رو به روییش نشستم روشن کردم
از آرم بالای شبکه سه که تبریک گفته بود فهمیدم امشب عید قربان هست
یعنی فردا به رسم هرساله خونه دایی نذری قیمه پزون داشتیم
هیجان گرفتم برای پختن نذری همیشه این رسم رو دوست داشتم جز نفرات اول بودم که حتما خودمو به خونشون میرسوندم
با خوشحالی رفتم سمت اتاق محمد مهدی بدون در زدن وارد شدم
رو به پنجره ی باز ایستاده بود و پیشونیشو چسبونده بود به مچ دستش که حائل شده بود به گوشه ی پنجره که با ورود ناگهانی من از جا پرید و برگشت سمتم
اخماشو برد تو هم و گفت
امشب کمر همت بستی هرجا من خلوت کردم خرابش کنی آره؟؟
خواستم سرمو بندازم پایین که ادامه داد
خودتو بی گناه جلوه نده
براق شدم سمتش
میخوای دوباره بزنی تو گوشم؟
زیر لب لا اله الا اللهی گفت
نه بیخیال بگو چیشده که اینجوری پریدی تو اتاق
دوباره خوشحال شدم و با ذوق زدگی گفتم
فردا عید قربانه
تغییری توی چهرش ایجاد نشد
خب؟؟
خب که خوشحال نشدی فردا خونتون نذری باید درست کنیما
با پوزخندی برگشت سمت پنجره
خوشبگذره بهتون
واا یعنی تو نمیای؟
شونه ای بالا انداخت و جوابی نداد
رفتم کنارش ایستادم
چرا؟
گوشیش که لبه ی پنجره گذاشته بود زنگ خورد همزمان نگاهش کردیم
قبل از اینکه من ببینم کیه برداشتم و رد داد
نگفتی چرا؟
کلافه سری تکون داد
میشه بری بیرون؟
میشه بگی چرا ناراحتی؟
فضولی؟؟
بهم برخورد ولی خودمو نباختم
یکمی
خندید
من به آدمای فضول جواب پس نمیدم
گردنمو کج کردم
خواهش کنم چی؟
چشماشو بست و جواب داد
نمیخوام با بابا رو به رو بشم فردا خونه ست
قبل از اینکه نفس تازه کنم تا سوال بعدیو بپرسم ادامه داد
لطفا دیگه نپرس ولی فردا کارتون تموم شد یه اس بده بیام دنبالت بریم یه جایی
لبخند کم جونی زدم
چشم شب بخیر
رفتم سمت اتاق خودم و با فکر اینکه محمد مهدی چرا از دایی فراریه خوابم برد
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
.📸✨. . .
.
.
| #پروفایل🌱
| #Arabic🦋
لا شهر
إنها السحابة التي تذهب
لا تخف...
ماه نه
ابراستکهميرود
نترس...
.
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#یاحسین | #wallpaper
تـا زمانےڪهحسـیناسترفیقِدلِمــن☺️💖
مِیـلهمـراهشدنبـادِگـراننیـستمـࢪا😌🌱
#السلام_علیک_یااباعبدلله_الحسین 💚
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#ریحانه💓🍃
چرا
عاشـ😍ـق خدا
نباشم؟!
وقتے ڪہ بہ من گفتــ
تو ریحانہ ے
خلقتـــ منــی🙋🏻❤️
💚فَاِنَّ المَرأَةَ رَیحانهُ💚
من هم ریحانه ی خدامـــــ😍🙋🏻
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
#حدیث🍃
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
چـادرٺ حالِ مرا
ازقبل بهٺرمےڪند😌
قرصِ ماهَم🌙،
اینکہ ابرےمیشوےزیباٺری😇
من ٺیمّم مےڪنم👐
باخاڪ پای چادرٺ🍃
آن زمانیکہ
بہ سوی قبلہ رو مےآورے
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت61 منتظر برگشتن مامان اینا موندم ولی خبری نشد ظاهر
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت62
صبح زود تر از همه بلند شدم وضو گرفتم مانتو سفید و شلوار لی آبی پوشیدم
روسری ساتن آبی سورمه ایمو هم روی سرم با گیره سفت کردم
با گفتن بسم الله چادر مشکیمو سر کردم رفتم پایین
مامان و بابابزرگ اماده وایساده بودن
دورتون بگردم محمدصادق خان چقدر جذاب شدین
بابابزرگ پدرسوخته ای نثارم کرد و گفت
صبحت بخیر خانوم کم کم داشتیم ناامید میشدیم
بابابزرگ اونیکه دیر کرده حاج خانوم شماست نه بنده
انگار همون لحظه مامان مهری رسیده بود پشت سرم
غیبت غیبت
نگاهش کردم مثل همیشه آراسته و مرتب
دور شماهم بگردم
مامان زیرلب گفت خدا نکنه و ادامه داد
انقدر زبون نریز شما برو ببین محمد مهدی و احسان کجا موندن
مامان تازه از بالا اومد باز برگردم؟
میخوای من برم با این کت و کول نداشته؟
حرصی پامو کوبیدم زمین
خب زنگ بزنید
برو الهه تنبل نباش
با غیض رفتم سمت پله ها و اتاق محمد مهدی چون در اتاقی که احسان توش اسکان داشت باز بود و خبری از خودش نبود
قبل از اینکه در بزنم صدای خشمگین احسان رو شنیدم
محمد مهدی به خدای احد و واحد بخوان از مامانم به عنوان اهرم استفاده کنن گذشته رو براشون تکرار میکنم و پدرشونو در میارم
صدای پای محمد مهدی میومد که مدام جا به جا میشد
گذشته رو تکرار کنی که یه ملیحه ی دیگه بدبخت بشه یا یه محمدمهدی دیگه ازش در بیاد ها؟
با عصبانیت چیزی حل نمیشه باید صبر کرد
اون پدرسگ ناصر زنگ زده رو گوشیم تهدید کرده
آروم باش فعلا پاشو بریم که منتظرن
فورا در اتاقو زدم تا بازهم گیر نیوفتم تو دام فالگوش وایسادن
همزمان با در زدن من محمد مهدی در رو باز کرد
سلام اومدم دنبالتون دیر کردین بابابزرگ خیلی وقته منتظره لطفا سریعتر
بدون معطلی از پله ها دویدم پایین
چخبرته دختر چیشد؟
نفسی تازه کردم و جواب دادم
دارن میان
بابابزرگ همونجوری که میرفت سمت خروجی گفت
اگه امروز ما به نماز عید رسیدیم
مامان بزرگ پشت سرش روانه شد
میرسیم خان نگران نباش
الهه من میرم شما با ماشین محمد مهدی بیاین
قبل از اینکه بتونم اعتراض کنم رفت
مامان اینا کوشن پس؟
احسان و محمد مهدی هم پرهن سفید و شلوار سورمه ای پوشیده بودن انگار رسم خانوادگی بود عید قربان سفید پوشیدن
رفتن گفتن پشت سرشون ما بریم
بریم پس چرا منتظری
ببخشید که منتظرتون موندم
زبون درازی نکن حاج خانوم بیا
پررویی نثار محمدمهدی کردم و پشت سرشون راه افتادم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
#دخترانه_های_آرام•°🌼🌿
قـول دادهـ ایـم👌🏻
مَــݩ و چـٰـادُرَمْ❤️
ڪـهـ پـیر شویـم در راهـ...👣
اطاعـٺ از خـداوند🍃
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑