⊰•🧡📙🖇•⊱
.
امامباقرعلیهالسلام؛
هرکسبعدازوضو،یکبارآیتالکرسیبخواند
خداوندثوابچهلسالعبادتبهاوبخشیده
ومقامشراچهلدرجهمرتفعمیکند...🌿!
.
⊰•🧡•⊱¦⇢#حدیثعشـق
⊰•🧡•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#تلنگر
تو شبیه چیزی میشی که بهش علاقه داری، حواست به علاقه هات باشه رفیق...
•❤️•
💎 به یاد آن جوانی هستم که عاشق پیامبر شده بود ..
🔹️باید هر روز می آمد؛ چشم های دلربای پیامبر را می دید و بعد می رفت سراغ کار و زندگی اش وگرنه روزش روز نمی شد. ولی همیشه یك غصه ی بزرگ توی دلش بود ..
🔹️💎🔹️
🔹️بالأخره یك روز آمد پیش پیامبر، دلش را به دریا زد و گفت: آقا می دانم درجه و مقام شما خیلی بالاست. شما کجا و ما کجا؟
میدانم که آن دنیا، دیگر نمی توانم شما را ببینم. معلوم است که مرا پیش شما با آن رتبه و درجه راه نمی دهند.
حالا بدون شما، بهشت را چطور تحمل کنم؟
🔹️💎🔹️
🔹️نمی دانم این حرف با دلِ پیامبر خوبیها چه کرد که خدا خودش جواب آن جوان را داد .. جبرئیل را فرستاد و برای جوان بشارت فرستاد که ..
🔹️پیامبر آیه ی وحی را برای جوان خواند و وعده ی همنشینی او را با خودش در بهشت داد. اما یک حرفی هم زد که خبر از دل عاشق خودش می داد..
گفت جوان! کمکم می کنی؟
🔹️💎🔹️
🔹️حالا معلوم شد که پیامبر خودش به همنشینی با آن جوان در بهشت مشتاق تر بوده، خودش از فکر فراق دوستانش در بهشت بیشتر می سوزد.. حالا پیامبر به صرافت افتاده که حتماً آن جوان رادر بهشت همنشین خودش کند. دارد از جوان کمك می خواهد ..
🔹️جوان گفت چه جوری کمکتان کنم آقا؟
حضرت فرمود با استغفار زیاد ..
با سجده های طولانی ..
🔹️💎
🔰 رابطه حاج قاسم با قرآن چگونه بود؟/ تلاوت متفاوت شهید حاج قاسم سلیمانی
سردار محمدجعفر اسدی: حاجقاسم رابطه ویژه و خاصی با قرآن داشت، بارها میدیدم با ماژیکهای فسفری روی عباراتی از قرآن خط میکشد، معلوم بود با آن بخشهایی که علامت گذاری میکند کار دارد، خدا رحمت کند شهید حسین پورجعفری را که واقعاً یار بیبدیل و بینظیری برای او بود و همه زندگیاش را وقف او کرده بود، معمولاً حاجی در فاصله دو جلسه قرآن میخواند یا وقتی سوار هواپیما میشد تا مثلاً به سوریه برود، حسین که میدانست الان حاجی باید قرآن بخواند، سريع قرآن و ماژیکهای فسفری قرمز و سبز را به او میداد، اوایل برایم سؤال پیش میآمد چرا حاجی قرآن را علامتگذاری میکند، بعد متوجه شدم نگاه او به قرآن غیر از نگاه ماست.
🌺بهاره لطیف 🌺
🌺یاسمن سه 🌺
از شهدا به شما
الو.........
صدامونو میشنوید!؟؟؟...
قرارمون این نبود....
قرارمون بی حجابی نبود...
بی غیرتی نبود....
قرار شد بعد از ماها
« راهمون » رو ادامه بدید...
اما دارید « راحت » ادامه میدید...
چفیه هامون خونی شد
تا چادرتون خاکی نشه...
عکس ماها رو میبینید...
ولی عکس ما عمل میکنید...
ما شهید نشدیم که مرغ و میوه ارزون بشه...
ما شهید شدیم که بی_حیایی ارزون نشه...
حرف آخر :
این رسمش نبود....
شرمنده
〖 🌿♥️'! 〗
#شهیدانه
گفـت: دختر رۅ چہ بہ شہـآدت؟!😏
🦋گفتـم:
شاید دخترها تۅےِ جنگ
شهید نشنـ🍃
🦋اما همیݩ بس ڪہ ازنسل
بعضے مادرهآ
چمراݩ و آۅینے و
قاسم سُلیمانـے داریم..✌️🏻💛✨
در زندگی، آدمی موفق تر است که، در برابر عصبانیت دیگران #صبور باشد و کار بی منطق انجام ندهد و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود ...
#شهید_ابراهیم_هادی🕊🌹
#خاطرات_شهدا
🔮 بوی ابراهیم را حس میکنم
🌹 پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟
با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم.😔😔
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه.😭😭
اومدم جلو و گفتم: مادر چی شده؟
گفت:من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و...
وقتی گریه اش کمتر شد گفت: من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده.😭
مادر ادامه داد: ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه.😔😔
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه.
آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد.😭
سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت😔😔
🌸 شهید ابراهیم هادی
( شادی روحش صلوات)