#حدیث_روز
امام صادق علیه السلام: آنکه برای ظلمی که به ما وارد شده، اندوهگین باشد، نفسش تسبیح و حزنش عبادت است.
«نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همّه لنا عبادة.»
✨ بحارالانوار،ج۲۴،ص۲۷۸
┅═✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧═┅
«ناامید نباش»
حالِ خوبی نداشتم. احساس میکردم به واسطهی اشتباهاتم از دایرهی توجه او خارج شدهام. هیچ راه برگشتی برای خودم نمیدیدم و هر روز ناامیدتر از دیروز پیش میرفتم. حس تلخ دورافتادن امانم را بریده بود. گمشده بودم و سردرگم خودم را با کارهای متفرقه مشغول میکردم تا اصل مطلب را فراموش کنم.
یک روز برحسب اتفاق این احساس را برای دوستم شرح دادم، متوجه شدم او هم مثل من است. جفتمان اوضاع خوبی نداشتیم و به این نتیجه رسیده بودیم که باید کاری کنیم.
ماه مبارک رجب بود. رفتن به اعتکاف یکدفعه به دلم افتاد. به او گفتم بیا مثل سالهای دور اعتکاف شرکت کنیم. از پیشنهادم استقبال کرد، با شور و ذوق گفت که آمار مساجدی که مراسم را قرار است برگزار کند در میآورد و خبرش را میدهد. تقویم را برداشتم تاریخ دقیق را چک کنم که با دیدن روزهای اعتکاف لبخند شادیام ماسید! ایام اعتکاف دقیقا مصادف با روزهایی بود که کلاس داشتم.
گوشی تلفن را برداشتم و با یک پیام کوتاه خبر دادم که آمدنم منتفی است! چند دقیقهی بعد جواب او هم آمد. بخاطر اوضاع وخیم کرونا برگزاری مراسم اعتکاف قدغن است. آن نور امیدی که در یک لحظه درون دلم تابیده بود مثل شمعی که با یک نسیم خاموش میشود، رفت و دوباره ظلمات جایَش را گرفت. دوستم نمیخواست باور کند، میگفت شاید مسجدی برگزار کرد. چند روز از آن گفتگو نگذشته بود که آب پاکی ریخته شد توی دستش و بالاخره قبول کرد که قرار نیست اعتکافی باشد. از طرفی هم زمزمهی مجازی شدن کلاسها به گوش میرسید و با مجازی شدن مدرسه حسرتی هم بهم اضافه شده بود. با خودم میگفتم حیف اگر اعتکاف بود الان با خیال راحت میتوانستم شرکت کنم.
یک روز مانده بود به روز پدر، فکر اعتکاف از سرم افتاده بود و در تکاپوی تدارکات جشن بودم که تلفنم به صدا در آمد. یکی از دوستان قدیمی بود بیمقدمه گفت: «قصد نداری اعتکاف بری؟!» گفتم بخاطر کرونا مساجد اجازهی برگزاری ندارند. گفت: «چرا! یکی از مساجد با تعداد خیلی محدود مجوز گرفته، تماس گرفتم بهت خبر بدم که اگه دوست داشتی اسمت را بنویسم.» ازش پرسیدم خودش هم میآید گفت: «نه!» فقط یکدفعه یادش افتاده به من خبر بدهد. انگار دنیا را بهم داده بودند.
تا شب کارهایم را انجام دادم و همان شب به همراه دوستم به مسجد رفتیم. آنقدر تعدادمان کم بود که هر کداممان یک گوشه از مسجد با فاصلهی زیادی نشسته بودیم.
احساس گنگ و مبهمی داشتم. فکر میکردم اگر به اعتکاف بروم حس تلخ دوری از بین خواهد رفت و شیرینی آشتی را خواهم چشید ولی همچنان کنارم بود، حتی پر رنگتر از قبل. گویا دعوت کافی نبود.
هر روز طبق برنامهی اعمال پیش میرفتیم و هر چه به پایان نزدیک میشدیم چیزی درونم فرو میریخت. انگار واقعا من جام زهر ناامیدی را یک نفس سر کشیده بودم. شب آخر هر کدام از معتکفها یک گوشه در تاریکی خلوت کرده بودند و با نور گوشی دعا میخواندند. صحنهی عجیبی شده بود من هم مثل بقیه گوشهای مشغول قرآن خواندن بودم ولی حواسم جای دیگر بود. با خودم میگفتم بر میگردم خانه با حالی نزارتر از قبل، با دستهایی خالیتر. غر میزدم که ببین من تلاشم را کردم حداقل یک قدم را که سمتت برداشم، چرا کاری نمیکنی؟!
هالهی اشک مثل پرده گاهی چشمهایم را میگرفت و گاهی هم کنار میرفت. وسط روضه خوانی ِ دل بودم که با خواندن آیهای یک آن همه چیز متوقف شد. محتوای آیه انگار داشت دقیقا جواب حرفهای من را میداد:
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
بگو: اى بندگانم كه بر نفس خويش ظلم كردهايد! از رحمت خدا مأيوس نباشيد؛ زيرا خداوند همهی گناهان را مىبخشد او خداى بخشنده و مهربان است.(زمر،٥٣)
شوکه شده بودم. احساس شرم تمامِ وجودم را گرفته بود، شرمگین از ناامیدی که داشتم سرم را پایین انداخته بودم و بیاختیار اشک میریختم انگار باید حتما از زبان خودش میشنیدم تا دوباره باور کنم رحیم را چه به نبخشیدن...
_____________________________________
🔹نویسنده: م. فرد
🔹عکاس: اعظم مؤمنیان
🔹طراح عکسنوشت: ناجه نوروزی
🖼️ حتی فرزند خطاکار هم حق ناامیدی از رحمت خداوند را ندارد.
#حبیبم_بگو
#آیه_جان
#تکه_ای_از_آسمان
┅═✧❁ @elalhabibk🌿 ❁✧═┅
🏴در کربلا چه گذشت...
▪️سوم محرم الحرام | نامه امام علیه السلام به بزرگان کوفه
▪️در این روز امام حسین علیه السّلام برای بزرگان کوفه نامه ای نوشتند و آن را به قیس بن مسهّر صیداوی دادند که به کوفه برساند.
┅═✧❁ @elalhabibk🏴 ❁✧═┅
بهچشمان گوهر بار
در آغوش علمدار؛
رقیه وارد کرب و بلا شد..
#به_وقت_محرم_۱۴۴۵
┅═✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧═┅
آیاتی که روح و جان بخشید به مجلسمون....
┅═✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧═┅
روز دوم محرم رو به همراه قافله حسین با زیارت عاشورا دل به الی حبیب دادیم🖤
┅═✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧═┅
در عالم به هر نوری بنگری نور حسین است چه نور پروژکشن هیئت، چه نور قلب خادمین هیئت🖤
┅═✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧═┅
و کلیپ مجلس الی حبیب، از عشق امام حسین، روی پرده قلبهاست..
┅═✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧═┅