eitaa logo
هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
1هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
141 فایل
یه عده جوونیم از جنس مونث، دانشجو، دانش‌آموز و طلبه... سرمان درد می‌کرد برای کار، حسین جمع‌مان کرد 🌸 . . . کانال ایتا: @elalhabibk پیج اینستاگرام: @elalhabib_1401 کانال تلگرام: @elalhabib1401 . . . ارتباط با ادمین کانال 👇 @Ro_siyah
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️تا که لب گفت: سَلامٌ عَلَی‌ا لَأرباب حُســـــین علیه‌السلام یک نفس رفت دلم تا خود بین الحرمین🕊⚘ ➕ان شالله زیارت آقا در دنیا و شفاعتش در عُقبی قسمتمان🤲 💔 ┅═✧❁ @elalhabibk ❄️ ❁✧═┅
سلام ای عطرحیاتبخش سلام ای آرزوی مشتاقان منتظر سلام ای نجات بخش موعود الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ┅═✧❁ @elalhabibk ❄️ ❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سامانه موشکی قیام در حاشیه راهپیمایی ۲۲ بهمن 🔹سامانه موشکی زمین به زمین قیام در حاشیه راهپیمایی ۲۲ بهمن در معرض دید مردم قرار گرفته است. ┅═✧❁ @elalhabibk ❄️ ❁✧═┅
🌸 صلى الله علیه و آله: 🦋هرگاه خداوند براى خانواده اى خير بخواهد، آنان را در دين دانا مى كند، كوچك ترهابزرگ ترهايشان را احترام مى‌نمايند، مدارا در زندگى و ميانه روى در خرج كردن راروزيشان مى‌نمايد و به عيوبشان آگاهشان مى‌سازد، تا آنها را برطرف كنند. 📗نهج الفصاحه، ح ۱۴۷ ┅═✧❁ @elalhabibk ❄️ ❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خُلق محمدی ✍🏻 فرزانه‌سادات حیدری 🔹ساعتِ ده شب توی مطب متخصص بیماری‌های عفونی کودکان نشسته بودیم. خانم بغل‌دستیم از ساعت شش عصر آمده بود و کلافگی از سر و روش می‌بارید. 🔸ما بخاطر یک دُمَـل موذی آنجا بودیم. دانه‌ی قرمزی که اول شبیه نیشِ پشه بود و بعد از چند روز اندازه‌ی یک گردو شد. دُمَـل پایین‌تر از قوزک پا جاخوش کرده‌ بود و لابد درد داشت که دخترم قید راه‌رفتن را زده بود. 🔹لابه‌لای صدای خروسک‌گرفته‌ و گریه‌ی مدام بچه‌ها، پسری ده‌، دوازده‌ساله با مادرش چیزهایی تعریف می‌کردند و ریزریز می‌خندیدند. خندیدن، آن‌هم آنجا، عجیب بود. 🔸یکهو صدای اعتراض بلند شد. زنی که از ساعت شش آمده بود، پسر بی‌حالش را نشان منشی داد که چهار ساعت انتظار یعنی ظلم! بعد از زن، شوهرش ایستاد و صداش را کوبید به در و دیوار مطب. آدم‌های بزرگ و کوچک کیپ هم نشسته بودند و با همدردی پدر را نگاه می‌کردند. 🔹دست‌های مادر یونس، همان پسر ده‌، دوازده ساله، دلداری دادن بلد بود. دست‌های مادر معترض را گرفت و آهسته چیزهایی بهش گفت، نگاه زن پر آب شد و آرام‌ با انگشت‌هاش موهای پسرک را شانه کرد. مادر یونس یک‌مشت پسته توی دست‌های زن گذاشت و برگشت روی صندلی خودش. 🔸به اندازه‌ی دوتا صندلی صدایم را بلند کردم: «چقدر مهربونید خانم!» یونس گفت: «اوه خاله خشم اژدها رو ندیدی» و خندید. من از پای دخترم گفتم و مادر یونس از توده‌هایی که توی طحال پسرش بود، توده‌هایی به طول چند میلی‌متر. یونس اصلاح کرد که: «چند سانتی‌متر». بند دلم داشت پاره می‌شد که مادرش زد زیر خنده: «یونس اون اولا اندازه‌هاشون سانتی‌متری بود الان میلی‌متری شده شکر خدا.» 🔹زن، شب سال تحویل گذشته، یک پسر دیگرش را بخاطر مننژیت بغل زده بود و آورده بود مشهد و چند روز بعد دوتایی سرحال و لابد خندان برگشته‌ بودند روستاشان. پرسیدم چطوری می‌تواند بخندد؟ گفت: «مریضی بچه‌هامو رنجور کرده، نمی‌خوام دلشوره‌های من، نمک روی زخم‌شون باشه». دوباره خندید و گفت: «ولی یک مُلای خوش‌اخلاق توی گوشم اذون گفته، ما اعتقاد داریم به این کار». منشی یونس را صدا زد، مادرش یک‌مشت از پسته‌های باغ‌شان داد دستم و دوتایی رفتند، نگاه که کردم دیدم همه خندانند. 🔸زنی از روستاهای خراسان توی دست‌هاش عطر داشت و از هرجایی که می‌گذشت ردی از خُلق محمدی جا می‌گذاشت. إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری! قلم، ٤ ┅═✧❁ @elalhabibk ❄️ ❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊🌸(ع)🌸🎊 🎙 با کلام: سرهنگ پاسدار شادی 🎤 بامداحی: سرکار خانم دهقان ⏰زمان: دوشنبه ٢٣ بهمن ماه ١۴٠٢ ساعت: ١۵ الی ١٧:٣٠ 🕌مکان: خیابان آذربایجان،مابین چهارراه حجتی و بهار،کوچه شهید بهشتی،زینبیه تبریز ┅═✧❁ @elalhabibk ❄ ❁✧═┅
❌ به آدرس توجه کنید عزیزان ❌ دوباره تصحیح شده است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا