eitaa logo
هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
1.1هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
141 فایل
یه عده جوونیم از جنس مونث، دانشجو، دانش‌آموز و طلبه... سرمان درد می‌کرد برای کار، حسین جمع‌مان کرد 🌸 . . . کانال ایتا: @elalhabibk پیج اینستاگرام: @elalhabib_1401 کانال تلگرام: @elalhabib1401 . . . ارتباط با ادمین کانال 👇 @Ro_siyah
مشاهده در ایتا
دانلود
تا کِی اينجا قصه‌ی خورشيد پنهان را بخوانم من «يوسف گمگشته باز آيد به کنعان» را بخوانم من... ❤️ ┅═✧❁ @elalhabibk❄ ❁✧═┅
قطعنامه ۴۸ شهر آمریکا در حمایت از آتش‌بس در غزه 🔹شورای شهر شیکاگو قطعنامه‌ای در حمایت از آتش‌بس دائمی در غزه به تصویب رساند تا بزرگترین شهر حامی آتش‌بس در آمریکا لقب بگیرد. 🔹تاکنون دست‌کم ۴۸ شهر در آمریکا قطعنامه‌هایی در حمایت از آتش‌بس در غزه به تصویب رسانده‌اند. 🔹با آنکه این قطعنامه هیچ اثر حقوقی ندارد اما از مخالفت‌های گسترده در جامعه آمریکا با حمایت‌های همه‌جانبه حاکمیت آمریکا از اسرائیل در جنگ غزه حکایت دارد. ┅═✧❁ @elalhabibk ❄️ ❁✧═┅
🦋امام على عليه السلام: 🔮إنّ حَقيقَةَ السَّعادةِ أن يُختَمَ لِلمَرءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ، و إنّ حَقيقَةَ الشَّقاءِ أن يُختَمَ للمَرءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ خوشبختى حقيقى اين است كه كار انسان به خوشبختى بينجامد و بدبختى حقيقى اين است كه[فرجام ] كار آدمى به بدبختى ختم شود 📚معانی الأخبار۳۴۵/۱ ┅═✧❁ @elalhabibk❄ ❁✧═┅
خلق محمدی ✍🏻 فرزانه‌سادات حیدری 🔹ساعتِ ده شب توی مطب متخصص بیماری‌های عفونی کودکان نشسته بودیم. خانم بغل‌دستیم از ساعت شش عصر آمده بود و کلافگی از سر و روش می‌بارید. 🔸ما بخاطر یک دُمَـل موذی آنجا بودیم. دانه‌ی قرمزی که اول شبیه نیشِ پشه بود و بعد از چند روز اندازه‌ی یک گردو شد. دُمَـل پایین‌تر از قوزک پا جاخوش کرده‌ بود و لابد درد داشت که دخترم قید راه‌رفتن را زده بود. 🔹لابه‌لای صدای خروسک‌گرفته‌ و گریه‌ی مدام بچه‌ها، پسری ده‌، دوازده‌ساله با مادرش چیزهایی تعریف می‌کردند و ریزریز می‌خندیدند. خندیدن، آن‌هم آنجا، عجیب بود. 🔸یکهو صدای اعتراض بلند شد. زنی که از ساعت شش آمده بود، پسر بی‌حالش را نشان منشی داد که چهار ساعت انتظار یعنی ظلم! بعد از زن، شوهرش ایستاد و صداش را کوبید به در و دیوار مطب. آدم‌های بزرگ و کوچک کیپ هم نشسته بودند و با همدردی پدر را نگاه می‌کردند. 🔹دست‌های مادر یونس، همان پسر ده‌، دوازده ساله، دلداری دادن بلد بود. دست‌های مادر معترض را گرفت و آهسته چیزهایی بهش گفت، نگاه زن پر آب شد و آرام‌ با انگشت‌هاش موهای پسرک را شانه کرد. مادر یونس یک‌مشت پسته توی دست‌های زن گذاشت و برگشت روی صندلی خودش. 🔸به اندازه‌ی دوتا صندلی صدایم را بلند کردم: «چقدر مهربونید خانم!» یونس گفت: «اوه خاله خشم اژدها رو ندیدی» و خندید. من از پای دخترم گفتم و مادر یونس از توده‌هایی که توی طحال پسرش بود، توده‌هایی به طول چند میلی‌متر. یونس اصلاح کرد که: «چند سانتی‌متر». بند دلم داشت پاره می‌شد که مادرش زد زیر خنده: «یونس اون اولا اندازه‌هاشون سانتی‌متری بود الان میلی‌متری شده شکر خدا.» 🔹زن، شب سال تحویل گذشته، یک پسر دیگرش را بخاطر مننژیت بغل زده بود و آورده بود مشهد و چند روز بعد دوتایی سرحال و لابد خندان برگشته‌ بودند روستاشان. پرسیدم چطوری می‌تواند بخندد؟ گفت: «مریضی بچه‌هامو رنجور کرده، نمی‌خوام دلشوره‌های من، نمک روی زخم‌شون باشه». دوباره خندید و گفت: «ولی یک مُلای خوش‌اخلاق توی گوشم اذون گفته، ما اعتقاد داریم به این کار». منشی یونس را صدا زد، مادرش یک‌مشت از پسته‌های باغ‌شان داد دستم و دوتایی رفتند، نگاه که کردم دیدم همه خندانند. 🔸زنی از روستاهای خراسان توی دست‌هاش عطر داشت و از هرجایی که می‌گذشت ردی از خُلق محمدی جا می‌گذاشت. إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری! قلم، ٤ ┅═✧❁ @elalhabibk❄ ❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏰ به وقت ساعت ۸‌ ... بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو ...❤️ ❣️ اینجا است ... ┅═✧❁ @elalhabibk❄ ❁✧═┅
به نام خداوندگار زمین و زمان.... بریم که شروع کنیم جلسه‌ی دیگری از رو. پنج‌شنبه : ۱۴۰۲/۱۱/۱۲ ┅═✧❁ @elalhabibk❄ ❁✧═┅