🔸رفت بالای منبر.
گفت:
مردم! میخواهم اعترافی بکنم!
من بیست سال تمام به شما دروغ گفتم!
من اصلا درس حوزه نخواندهام.
الکی حدیث میگفتم.
جواب همهی سوالها را از خودم در میآوردم...
مردم مات و مبهوت!
اول فکر کردند تواضع میکند.
اما نه، قضیه جدی بود!
تا میخورد کتکش زدند.
بعد هم از روستا بیرونش کردند.
آواره بیابانها شد.
مضطر، بیکس، پشیمان.
ناگهان آقایی نورانی جلویش سبز شد...
▫️این حکایت جذاب را اینجا بشنوید👇
https://eitaa.com/elteja_tales/361
#توبه
#داستان_تشرف
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 داستان یک اعتراف!
📚 دانشنامه امام مهدی علیهالسلام، ج۵، ص۲۷۷ به نقل از مرحوم آیتالله خویی
#توبه
#داستان_تشرف
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
🎉 یک خبر خوش!
🔸به مناسبت ایام ولادت با سعادت مولا صاحبالزمان علیه السلام،
سومین مجموعهی نمایشهای صوتیِ "به امیدِ دیدار" از امشب در کانال قصّههای مهدوی در شش قسمت، تقدیم حضورتان خواهد شد.
👈 این اثر در قالب نمایش صوتی، داستان تشرّف چند نفر از سعادتمندان را روایت میکند.
☂️ برای شنیدن قسمت اول و دوم مجموعهی «به امید دیدار» میتوانید به لینکهای زیر مراجعه فرمایید.
https://eitaa.com/be_omide_didar1
https://eitaa.com/be_omide_didar2
🔁 با نشر این مجموعه، در ثواب یاری امام عصر علیهالسلام شریک شوید.
به امید دیدارِ رویِ ماهتر از ماهِ حجت بن الحسن علیهماالسلام 🙏
.
🔸پای چوبهی دار
#داستان_تشرف یک مرد هندو به محضر امام عصر علیهالسلام 👇
https://eitaa.com/elteja_tales/364
#به_امید_دیدار
#نمایش_صوتی
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸پای چوبهی دار
#داستان_تشرف یک مرد هندو به محضر امام عصر علیهالسلام
📚 آشنای غریب، ص۱۳.
#به_امید_دیدار
#نمایش_صوتی
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
🔸در خدمت پدر
#داستان_تشرف جوان دلاک به محضر امام عصر علیهالسلام👇
https://eitaa.com/elteja_tales/366
#به_امید_دیدار
#نمایش_صوتی
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸در خدمت پدر
#داستان_تشرف جوان دلاک به محضر امام عصر علیهالسلام.
📚 النجم الثاقب، حکایت۸۶.
#به_امید_دیدار
#نمایش_صوتی
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
🔸نشسته بود بین راه برای گدایی.
پیرمردی از راه رسید.
قَسَمش داد کمکش کند.
پیرمرد گفت:
من چیزی در بساط ندارم.
اما چون قسمم دادی، دست خالی ردت نمیکنم.
از الان، من بردهی تو!
من را ببر بازار بردهفروشان.
مرا بفروش، پولش مال تو.
قبول کرد.
حضرت خضر را برد بازار تا بفروشد...
🔘 این حکایت جذّاب را اینجا بشنوید👇
https://eitaa.com/elteja_tales/369
#حکایت
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️وقتی حضرت خضر علیه السلام به بردگی میرود!
📚اعلام الدین ص ۳۵۰
#حکایت
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales
🔸یکی از شیرینترین قصّههای تاریخ، سرگذشت مادر بزرگوار امام زمان، حضرت نرجس خاتون سلام الله علیهما است.
این حکایت شیرین، با عنوان «آخرین عروس» از امشب طی پنج قسمت، در کانال قصههای مهدوی تقدیم حضورتان خواهد شد.
👈با نشر این پیام، عزیزانتان را به شنیدن این مجموعهی جذاب دعوت کنید.
👈عضویت در قصه های مهدوی
@Elteja_tales