eitaa logo
عماد دولت‌آبادی
86.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
803 ویدیو
5 فایل
نویسنده‌هه به نخست‌وزیر گفت؛ شماها دو روز پشت این میز می‌شینین ولی قلم همیشه دست ما نویسنده‌ها می‌مونه💪 عمادم، یه نویسنده تبلیغات: @ads100 ارتباط با خودم: @edolatabadi دو تا تیک نمی‌خوره ولی می‌خونم امکان پاسخ‌گویی ندارم💔 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
شغال‌خون که هیچی😂 خروس‌خون شد دیگه شبتون به‌خیر و خوشی عاقبتتون هم...✌️
بعضی از این عزیزان معلم گویا به نون حلال خیلی اعتقادی ندارن بابا حداقل دروغ به بچه‌های مردم نگین این نونی که میخواین بدین زن و بچتون بخورن رو حروم نکنین. 🆔 @EmadDavari
اگه عمری بود جمعه‌ی این هفته داستان این دختر خانوم رو خواهم گفت✌️
41.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همین الان از خیابون‌های قشنگ اصفهان‌‌مون😌 🌱
صد هزار تا مرید و دوستدار رضاخان دور هم جمع شدیم اون‌وقت باید توتون فقط یه نفر پیام بده و مناسبت امروز رو یادآوری کنه؟؟🤔
به مناسبت این فرخنده روز دم دست باشین ساعت هفت میام یه جریانی رو تعریف می‌کنم براتون😎
هدایت شده از عماد دولت‌آبادی
چی شد که یه افسر معمولی به اسم رضاخان از قزوین راه افتاد اومد تهران و شد شاه؟ داستانش رو میتونی از اینجا بخونی👇 eitaa.com/emaddavari/44 کوتاه و مختصر❤️
البته قبلا داستان به قدرت رسیدن رضاخان رو گفتیم؛ اگه سختتون نیست که این آگهی رو تُخس بفرمایین تو ایتا برای اونایی که میدونین خواهانن (دستای بلوری‌تون طلا✌️)
🔺یکی از افسران ارشد ارتش قزاق به اسم سرهنگ باقرخان مویان میگه: ◽️با رضاخان میرپنج در یکی از خیابان‌های قزوین قدم می‌زدیم. رضاخان گفت: «ما باید دست به دست یکدیگر دهیم، کشور عزیزمان را از این بدبختی نجات دهیم و دیگر اجازه ندهیم که اجانب در آن تسلط داشته باشند...» منِ از همه‌جا بی‌خبر نیز هیجانی شدم و گفتم: «تا جان در بدن دارم، از پیشرفت این منظور مقدس خودداری نخواهم کرد.» ◽️کمی بعد نزدیک گراندهتل قزوین رسیدیم، رضاخان گفت: «من در این میهمان‌خانه با یکی دو نفر وقت ملاقات دارم، شما درب مهمان‌خانه بایستید تا من برگردم.» ◽️رضاخان از پله‌ها بالا رفت، نیم‌ساعتی طول کشید. من نیز آهسته از پله‌ها بالا رفتم و به‌جستجوی رضاخان از شکافِ دربِ اتاق‌ها نگاهی دزدانه می‌انداختم. تا اینکه دیدم رضاخان با ژنرال آیرن‌ساید و یکی دونفر از افسران انگلیسیِ دیگر مشغول مذاکره است؛ پس از آن پایین آمدم، رضاخان نیز تقریبا نیم‌ساعت بعد پایین آمد. ◽️در بین راه رضاخان، گفت: «باید همه‌ی افسران قزوین و تهران با هم متحد شوند، بیگانگان را از ایران خارج کنند و ایرانیان اجنبی‌پرست را هم معدوم سازند.» ◽️این اظهارات تا اندازه‌ای سوءظن مرا برطرف کرد. دو روز بعد می‌خواستم برای دیدن خانواده به تهران بروم. هنگام حرکت رضاخان مرا دید و گفت: «در تهران با افسران ارشد قزاق مذاکره کنید تا -وقتی به تهران رفتیم- با ما همکاری نمایند» من در پاسخ رضاخان گفتم: «با افسران ژاندارمری هم مذاکره کنم؟» رضاخان گفت: «خیر، خیر، ابدا لازم نیست؛ زیرا کسانی دیگر با آن‌ها مذاکره کرده‌اند، از طرف آن‌ها خاطرجمع هستیم». ◽️به تهران رفتم، وقتی داشتم به قزوین بازمی‌گشتم، رضاخان را دیدم که با ۲۵۰۰ نفر قزاق، عازم تهران است. من نیز به آنان ملحق شدم.» منبع: تاریخ بیست ساله، ج۱، ص ۲۱۱ تصویر گراند هتل قزوین (اینجا) | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
.
رضاخان بعد از این کودتا اول میشه فرمانده‌ی ارتش بعد میشه وزیر جنگ بعد میشه نخست‌وزیر و بعد هم بر تخت پادشاهی تکیه می‌زنه🤷‍♂
بچه‌های اصفهان؛ ما توی تیم‌مون به چندتا همکار و همراهِ پژوهشگر نیاز داریم؛ (حضوری یا غیرحضوری) اگه این‌کاره‌این که چشم براهتون هستیم. اطلاعات بیشتر و اعلام آمادگی👇 survey.porsline.ir/s/i5zkAzK
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راستی امروز صهیونیست‌ها به یه خونه تو شهر نابلس حمله کردن؛ تا حالا پنج نفر شهید و ۴۵ نفر هم مجروح داشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه‌های فلسطینی میگن عدد شهدا به ده نفر و عدد زخمی‌ها به هفتاد نفر رسیده😔
▫️خود رضاشاه میگه اون شاهان قبلی که چنین قراردادهایی بستن از بی‌شعوریشون بوده، منم اگه بخوام چنین قراردادی رو امضا کنم پنجاه سال دیگه ملت لعن و نفرینم می‌کنن. ولی مجبورش می‌کنن امضا کنه ▫️خود انگلیسی‌ها میگن با این قرارداد نفتی‌ای که با رضاشاه بستیم یه کلاه گشادی گذاشتیم سر ایرانیا ▫️خود نمایندگان وقت مجلس میگن این قرارداد خسارت خالص بود و باید لغو بشه ▫️خود اعضای امضا کننده‌ی قرارداد بعد از سقوط رضاشاه میان میگن شاه مارو مجبور کرد امضا کنیم و عذرخواهی می‌کنن. ▫️بعد این آقا معلم میاد میگه نه رضاشاه با این قرارداد نفتی که بست خدمت جدیدی به ایران کرد😂 چه کنیم از دست این عزیزان؟؟ 🔺من قبلا داستان نفت رضاخان رو گفتم از اینجا بخونین👇 https://eitaa.com/emaddavari/434 🆔 @EmadDavari
چرا آموزش پرورش یه تشکیلاتِ گزینش و بازرسی درست و حسابی نداره؟ جز اینه که آینده‌ی ممکلت مارو این بچه‌ها می‌سازن؟ جز اینه که فردا اختیار ممکلت و زندگی ما دست این بچه‌هاست؟ چرا باید بچه‌های باسواد انقلابی پشت در آزمون استخدامی بمونن ولی آقایون کم‌سواد ضدانقلاب به اسم معلمی سم بپاشن تو مغز بچه‌هامون؟
پدر و مادرها اگر متوجه شدین معلمی حرف نامربوطی می‌زنه سرکلاس نگذرین، بایستین و پیگیری کنین از ما گفتن✋
فقط یه نکته: آیا معنای این حرف من نادیده گرفتن اکثریت معلمین دلسوز و وظیفه‌شناسمونه؟ ابدا اون ها که تاج سر ما هستن دستشون رو هم می‌بوسیم. حرفمون درباره‌ی اون عزیزانی هست که به اسم روشنفکری متاسفانه هر خزعبلاتی می‌خوان تو مغز بچه‌ها می‌کنن، کسی‌هم کاری باهاشون نداره
معلم‌ها دارن یکی یکی پیام میدن و از مواضعم تقدیر و تشکر می‌کنن😁 حالا خودتون دیگه حساب کار بیاد دستتون
امروز سومین جلسه‌ی پهلوی‌شناسیمون برگزار شد💪 دو جلسه‌ی قبلی رو درباره‌ی قاجار حرف زدیم و از اتفاقات مهمی که توی اون دوران افتاد گفتیم. از امروز ولی دیگه اومدیم سر بحث اصلی‌مون یعنی مقدمات سلطنت رضاخان👌 این آقایی که عکسش رو می‌بینین حسن وثوق هست. نخست‌وزیر وقت ایران. داستان جالبی داره برای بچه‌های دوره گفتم دوست دارم برای شما هم بگم ولی خب از اون طرف قول دادم برای فردا داستان موناخانوم رو بگم.
الان مُرددم بین مونا و حسن😐
محض رضای خدا توتون یه نفر طرف این حسن آقا رو می‌گرفت؛ صدها پیام اومده و همه بالاتفاق گفتن مونا😂 باشه، هشت شب قرارمون✌️ عیدتونم مبارک راستی🌱
سلام، خوبین شکر خدا؟
از پنج عصر مشغولم برای داستان امشب🙈 ببخشین دیگه اگه دیر شد😔