✨دختر بسیجی
°•|پارت بیست و هفتم|•°
بی اراده از جام بلند شدم و به سمت اتاق رفتم ولی با قرار گرفتن دستم روی دستگیره ی در به خودم نهیب زدم و از در فاصله گرفتم.
مدتی رو عصبی توی حال بزرگ خونه قدم زدم و وقتی دیدم نمی تونم بی خیالش بشم بدون برداشتن کلید از خونه بیرون زدم و خودم رو رو ی صندلی خوابیده ی ماشین پارک شده توی پارکینگ انداختم.
مدتی رو توی ماشین نشستم تا اینکه با احساس سرما چادر آرام رو از روی صندلی عقب برداشتم و روم کشیدمش و کم کم خوابم برد.
با صدای زنگ گوشی آرام که داشت روی داشبورد زنگ می خورد چشمام رو باز کردم و به تن کوفته ام کش و قوس دادم.
به ساعت تو ی دستم که ساعت ۹ رو نشون می داد نگاه کردم و با برداشتن گوشی و چادرش از ماشین پیاده شدم و به طرف آسانسور رفتم.
زنگ در خونه رو زدم و چند دقیقه ای طول کشید تا اینکه در رو باز کرد.
در نیمه باز رو هول دادم و وارد خونه شدم و آرام رو در حالی دیدم که دست به سینه وسط حال وایستاده بود و طلبکارانه به من نگاه می کرد.
بهش نزدیک شدم و پرسیدم: خوبی؟
به جای جواب دادن با جدیت پرسید : می شه بگین من اینجا چیکار می کنم؟
_دیشب خواب که نه! بیهوش بود ی من هم آوردمت اینجا.
با عصبیانت غر زد:شما با اجازهی کی منو آوردی ؟
_با اجازهی خودم.
_واقعا که! شما با خودت چی فکر کردی؟ که منم یکی مثل دخترای دور و برتونم؟
_منظورت چیه؟!
_شما با صحنه سازی و به اصطالح نجات من می خواین به چی برسین؟ من نمی فهمم چه ظلمی بهتون کردم که انقدر آزارم می د ین!
این حرفش خیلی بهم بر خورد! اگه من اون لحظه سر نمی رسیدم معلوم نبود چه بلایی سرش میومد ولی او حالا به جای تشکر سرم غر می زد و منو متهم می کرد. روبه روش وایستادم و گفتم:من! تو رو آزار می دم؟
_آره شما! با رفتار ضد و نقیضتون! یه وقتایی جوری باهام رفتار می کنین که احساس می کنم بدتر از شما آدم توی دنیا وجود
نداره و یه وقتایی ازم در مورد احساسم نسبت به خودتون می پرسین و حالا هم که سر در نمیارم چرا باید بیهوش شب رو اینجا مونده باشم بدون اینکه.....
با اینکه حرفش رو ناتمام رها کرده بود ولی من منظورش رو فهمیده بودم، او من رو متهم به بیهوش کردنش می دونست و متعجب بود ازاینکه چرا با وجود بیهوش بودنش بهش دست نزدم.
رو بهش غریدم: اولا اینکه من تو رو بیهوش نکردم و دوم ای نکه من برای انجام کارم نیازی به بیهوش کردن تو ندارم و سوم!
دخترایی هستن که برای یه ثانیه بودن با من سر و دست می شکنن و اون هم چه دخترایی!
خودش رو روی مبل رها کرد و همراه با پوزخند گفت:هه! خوش به حالت، ولی من از اون دخترا نیستم و برای ثانیه ا ی با شما بودن هم سر و دست نمی شکنم.
دستم رو عصب ی توی موهام کشیدم و در حالی که به چهره ی جد ی و عصبیش نگاه می کردم گفتم : با اینکه از توضیح دادن کارم
به دیگری متنفرم! ولی برا ی تو توضیح می دم تا بی خود خیالات ورت نداره و فکرای بیخود نکنی.
روی مبل روبه روش نشستم و ادامه دادم: دیروز این پسره بهم زنگ زد و گفت که من باعث شدم تو بهش جواب ند ی و تهد ید کرد که تو از مهمونی سالم به خونه نمیر ی.
من اولش فکر کردم همینجوری یه چیز ی پرونده ولی وقتی فهمیدم واقعا می خوا ی به مهمونی بری نگران شدم و جلوی خونه ی دوستت منتظرت موندم و تعقیبت کردم تا مطمئن بشم به خونه رسید ی که متوجه شدم آژانس مسیر و عوضی میره و بقیه ی ماجرا.
نگاهم رو ریز بین کردم و ادامه دادم:در ضمن راننده ی آژانس هم خانم نبود.
نگاهش متعجب شد و پرسید : خانم نبود؟ مگه می
ادامه دارد...
حـسیݩمـݧ ❤
•°
•°
دلم واسه
عقب عقب راه رفتنآی
جلوی ضریحت ،
تنگ شده...
♡
شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
- بسیجیِ،شھید !
همیندوواژهساݪهاست
ڪہبھدادِانقلابرسیدهاست؛
دراوجِفتنههآوسختیهاو... !
وبسیجےعشقےدرسینہدارد
کھهیچقدرتےراتوانِمقابلہ
باآننیست
عشقِبھ #شھادت !🌱
+هرڪہبسیجیتر....پَـــر(:"
شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
[∞💍
قهربودیم
گفت:عاشقمي؟!👀
گفتم:نه!
گفت:لبتنہگویدوپیداست
ميگویددݪـتآرۍ😌
ڪہاینسآندشمنےیعنےڪہ
خیݪـےدوستمدارۍ💛
زدمزیرِخنده
دیگہنتونستمنگمڪہوجودش
چقدرآرامشبخشہ ... (:"
#شهیدعباسبابایـے
شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
#قشنگ_طوری✨😍
چرا عاشـ^^ـق #خدا نباشم؟!وقتے که به من گفت تو ریحانه ی خلقت منے❤️
شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
یه چالش
#متولد چه #ماهی هستید؟
🌹 #فروردینی هستید؟
پس ده تاصلوات هدیه کنيد به حضرت علی (ع)❤️
🌺 #اردیبهشتی هستيد؟
شما ده صلوات به امام حسن مجتبی(ع) و ده صلوات به مادر سادات (س) تقدیم کنید...😍
🌻 #خردادی هستید؟
شما ده تا صلوات برای امام حسین (ع) و همچنین ده صلوات برای حضرت زینب (س) بفرست
و نیت کن که ان شاالله حاجت روا بشی...😘
❣ #تیر ماهی هستید؟
پس ده تاصلوات بفرستيد و تقدیم به امام سجاد (ع) و همچنین حضرت ابوالفضل (ع) كنيد...😋
🌼 #مردادی هستید؟
شما هم ده تا صلوات برای امام محمد باقر (ع) و نیز ده صلوات برای رقیه (س) بفرستید...❤️
🌸 #شهریوری هستید ؟
ده تا صلوات بفرستید
هم واسه امام جعفر (ع)
و هم برای حضرت ام البنین (س)
دم شما حیدری...🙂
💐 #مهری هستید ؟
برای امام موسی کاظم (ع) ده صلوات
و برای دختر بزرگوارشان حضرت معصومه (ع) ده صلوات دیگر هم بفرستید...💝
#آبانی هستید؟
ابانی های #حضرت زهرایی (س)
شما ویژه باید صلوات بفرستید
ده صلوات برای مادر سادات(س)
ده صلوات برای امام حسن مجتبی (ع)
ده صلوات برای امام رضا (ع)
نصیبتان زیارت این سه بزرگوار💖😍
🌲 #آذری هستید؟
ده صلوات تقدیم کنید به امام جواد (ع) و همچنین حضرت رباب (س)
🌴 #دی ماهی هستید ؟
پس ده تاصلوات هدیه کنيد به امام علی نقی (ع) و همچنین حضرت ام البنین (س)...😍
🌿 #بهمنی هستید؟
سهم شما ده صلوات هدیه بر امام عسکری (س) و همچنین ده صلوات تقدیم کنید به پیامبر (ص)...😍😘
🌾 #اسفندی هستید؟
شما پانزده تا صلوات هدیه کنيد به آقامون...❤️
اماممون..😍
عزیزمون....😘
امام مهدي (عج )ان شاالله که هرچی زودترچشممون به جمالشون روشن بشه...
اللهم عجل لولیک الفرج
شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
#شهادت
▪️امام حسن عسكرى عليهالسّلام:
ما پناهگاهى هستيم براى كسى كه به ما پناه آورَد و نورى هستيم براى آن كه از ما پرتو طلبد و موجب مصونيت كسى هستيم كه از ما پناه جويد. هر كه ما را دوست بدارد در مراتب بالا با ما خواهد بود و هر كه از راه ما كج گردد به سوى آتش ره خواهد برد.
📚مناقب، جلد ۴، ص ۴۳۵
شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
رِفیق ...
برایِ شهید شدن ، هُنَر لازم است...
هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس..
هُنَرِ بِه خُدا رسیدن...
هُنَرِ تَهذیب...
تا هُنَرمَند نشی،شهید نِمیشی!!
"شهید ابراهیم هادی"
شہداےِ امـامـ حسـنـے🌙
#حرفِڪاربردۍ(:"
ـ
يہمذهبۍ
بایدبـدونہڪہرفیقشہیدداشتـن
فقـطواسہۍخوشگلۍِپروفـایلنیـس !
بایدیادبگیرهحرفِشہیدو
توزندگیشپیادهڪنہ !
وگرنہازرفاقت
چیـزۍنفهمیـده ... (:
#حواسمونهست ؟!
#کجایکاریم ..🌱
『♥️🖇』
هرڪس؛بہمقتداوامامےپناهبُرد
مارآبہجزامیرِنجفسرپنآهنیست
#السلامعلیکیاولیاللـہ(:"🌱